فهرست مطالب
مقدمه. 4
فصل اول(کلیات و طرح مسأله). 6
1-1 طرح مسأله. 6
1-2 اهمیت و ضرورت تحقیق. 15
1-3 پیشینهی تحقیق. 18
1-4 امتیازات راهبرد روشی گروندد تئوری.. 23
فصل دوم(بحث نظری رویکرد و راهبرد روشی اتخاذ شده). 25
2-1 رویکرد نظری.. 25
2-1- 1 پدیدارشناسی و استدلال در باب انتخاب این رویکرد. 26
2-2 کنش متقابل نمادین. 35
2-3 راهبرد روشی گروندد تئوری و دلالت های عملی آن در مرحله تجربه. 38
فصل سوم(راهبرد روشی). 42
3-1 راهبرد روشی.. 42
3-2 روش گردآوری اطلاعات.. 47
3- 2-1 پرسشهای مصاحبه. 51
3-3 روش تجزیه و تحلیل داده ها در گروندد تئوری.. 52
3-3-1 کدگذاری باز. 53
3-3-1-1 کشف مقولهها. 54
3-3-2 کدگذاری محوری.. 55
3-3-2-1 بستر یا زمینه. 57
3-3-2-2 شرایط مداخله گر. 57
3-3-2-3 راهبردها. 57
3-3-2-4 پیامدها. 58
3-3-3 کدگذاری گزینشی.. 60
3-4 قلمرو تحقیق و جمعیت آماری.. 61
3-4-1 حجم نمونه. 62
3-5 نمونه گیری.. 63
3-6 حفظ عینیت در گروندد تئوری.. 65
3-7 معیارهای ارزیابی گروندد تئوری.. 65
فصل چهارم(تجزیه و تحلیل داده ها). 69
4-1 کدگذاری باز. 70
4-1-1 نتایج کدگذاری باز اساتید.. 72
4-1-2 نتایج کدگذاری باز دانشجویان.. 73
4-2 کدگذاری محوری.. 74
4-2-1 عوامل علّی و زمینهای.. 76
4-2-1-1 آموزش غیررسمی.. 76
4-2-1-2 علم بوروکراتیک… 81
4-2-1-3 خودتنظیمی و خودگردانی دانشگاه. 83
4-2-1-4 آزادی علمی.. 85
4-2-1-5 وجود ساختار اقتدارطلب(تقابل نظام و زیست جهان). 86
4-2-2 عوامل مداخله گر. 88
4-2-2-1 ضعف مهارت نوشتن.. 88
4-2-2-1- 1 انباشت و نه تولید مقالات علمی.. 90
4-2-2-2 دوگانهی استاد/دانشجو(میزان قدرت اساتید). 90
4-2-2-3 برنامه پژوهشی مغشوش… 91
4-2-2-3-1 تعداد دانشجویان.. 92
4-2-2-3-2 اجتماع علمی.. 93
4-2-2-4 امنیت شغلی اساتید.. 94
4-2-3 استراتژی های عمل/تعامل.. 96
4-2-3-1 دوگانهی استاد/دانشجو(میزان قدرت اساتید). 97
4-2-4 نتایج و پیامدها. 98
4-2-4-1 نحیف بودنِ بینش جامعه شناختی.. 98
4-2-4-2 شناخت ناقص از مسائل اجتماعی پیرامون و ناتوانی در درک روابط میان تاریخ جامعه و سرگذشت فردی.. 101
4-2-4-3 بی اعتمادی به اساتید آکادمی.. 102
4-3 مقوله محوری.. 103
4-4 مدل پارادایمی برآمده از کدگذاری محوری.. 104
4-5 کدگذاری گزینشی.. 105
فصل پنجم(جمع بندی و نتیجه گیری). 110
5-1 یافته هایِ پژوهش.. 111
5-2 نتیجه گیری.. 115
5-3 محدودیت های پژوهش.. 117
5-4 پیشنهادات پژوهش.. 118
منابع. 119
مقدمه
پژوهش حاضر با موضوع آسیبشناسی آموزش جامعهشناسی در ایران تلاش دارد تا با نگاهی به وضعیت کنونی آموزش جامعهشناسی در ایران از دریچهی پدیدارشناسی، توصیفی واقع از آن ارائه داده و پیشدرآمدی باشد برای مطالعات آسیبشناسانه و بررسی نقاط ضعف و قوت رشتهی جامعهشناسی در ایران. رویکرد غالب در این پژوهش، رویکرد پدیدارشناسی است و به منظور جمعآوری و تحلیل دادهها از راهبرد روشی گروندد تئوری استفاده شده است، چراکه ماهیت امور مطالعاتی علوم انسانی به طور عام و علوم اجتماعی به طور اخص، ایجاب مینماید که همواره با ملاحظات همهجانبه و بررسی ابعاد مختلف موضوع، بی هیچ پیشفرض و نظریهی از پیشبدیهی، به مطالعهی آن بپردازیم. از آنجا که این پژوهش با عنوان آسیبشناسی انجام گرفته است، ممکن است چنین گمان شود که با پیشفرض وجود معضل و یا آسیب، به سراغ تحقیق رفتهایم. اما لازم به ذکر است که برای پیشگیری از این امر، از رویکرد پدیدارشناسی استفاده کرده و با توجه به نظرات بسیاری از صاحبنظران، تعمق و بررسی مجدد در وضعیت جامعهشناسی ایران را ضروری دانستهایم. در این تحقیق با تکیه بر رویکرد پدیدارشناسی، آموزش به عنوان یک پدیدار برای محقق و کنشگرانِ درگیر فرایند آموزش آشکار شده و محقق تلاش داشته با تکیه بر تجربیات زیستهی این کنشگران، توصیفی از وضعیت آموزش جامعهشناسی به دست دهد تا در نهایت بتوان با تکیه بر توصیفها و واکاوی خلأهای موجود در آموزش، به درکی بهتر از وضعیت جامعهشناسی در ایران نائل شد. در این پژوهش، نیت محقق نه تیشه زدن به ریشهی جامعهشناسی، که درست دفاع از آن در خلال هجمههایی است که به جامعهشناسی ایران وارد شده است. نگارنده معتقد است در وضعیت کنونی، حراست از جامعهشناسی، ضروریترین کاری است که کنشگران این رشته بایستی به آن اهتمام ورزند. از دریچهی همین نگاه است که برآن شدیم تا پیش از اتکا به هرگونه پیشفرضی، واقعیت این رشته و واقعیت آموزش آن را –به عنوان نقطهای که جامعهشناسی از آن آغاز به انتقال میکند-، از دید بیواسطهترین کنشگرانی که با آموزش جامعهشناسی در ارتباطاند، مورد بررسی و واکاوی قرار دهیم. در این پژوهش چشم امید بر آن داریم تا با تمرکز بر آموزش جامعهشناسی، به عنوان عنصری درونی، واقعیت موجود جامعهشناسی ایران را مبنای عمل قرار داده و با درانداختنِ این طرح، نگاهی نو به وضعیت این رشته داشته باشیم.
در فصل نخست ابتدا به طرح مسأله پرداخته و در باب اهمیت و ضرورت تحقیق سخن به میان آورده شده است. همچنین پرسش تحقیق نیز در این فصل بیان شده است. در فصل دوم مکتب فلسفی پدیدارشناسی، رویکرد کنش متقابل نمادین و مبانی نظری راهبرد روشی گروندد تئوری شرح داده شده است. در فصل سوم راهبرد روشی بهکار گرفته شده در پژوهش حاضر و پیوند آن با پدیدارشناسی و موضوع مورد مطالعه به تفصیل بیان شده است. همچنین روش نمونهگیری و جمعآوری دادهها نیز در این فصل شرح داده شدهاست. فصل چهارم به کدگذاری مصاحبهها پرداخته و تحلیل دادهها را دربرمیگیرد. فصل پایانی پژوهش نیز به جمعبندی و نتیجهگیری اختصاص یافته است.
در این فصل ابتدا به طرح مسأله پرداخته و پرسش تحقیق مطرح شده است. همچنین در باب اهمیت و ضرورت تحقیق نیز بحث شده و مروری بر پیشینهی تحقیقات صورتگرفته، انجام شده است.
1-1 طرح مسأله
از تأسیس علم جامعهشناسی در ایران بیش از هفتاد سال میگذرد. برای اولین بار، غلامحسین صدیقی در 1319 و در دانشکدهی ادبیات و دانشسرای عالی به تدریس رشتهی جامعهشناسی درایران پرداخت(ن.ک ارمکی،1389 و عبداللهی،1370و اشرف،522:1376). از آن دورهی آغازین تاکنون، جامعهشناسی ایران تحولات بسیاری را پشت سر گذاشته است؛ تعداد دانشجویان و دپارتمانهای جامعهشناسی افزایش یافته، مجلههای تخصصی و مقالهها و پایاننامههای متعددی در این حوزه منتشر شده و همایشها و هماندیشیهای فراوانی در حوزههای مختلف جامعهشناسی صورت گرفته است. همچنین انجمنها و کارگاههای آموزشی بسیاری در ارتباط با این رشتهی دانشگاهی به وجود آمده است(ن.ک به ارمکی،1389 و عبداللهی، 1375، فاضلی،1392 و لهسائیزاده 1371). اگرچه دستاوردهای پژوهشهای جامعهشناختی کم نیستند، اما با این حال در دو دههی اخیر، «علوم اجتماعی» نیز مانند سایر حوزهها و رشتههای علمی دانشگاهی، با نوسانات و چالشهایی روبرو بوده است. این نوسانات و چالشها که گاه با برچسب «ناکارآمدی»(آزادارمکی،1378، فاضلی،1380و1386، شارعپور، 1389)، «بحران»(توفیق، 1390، لهساییزاده، 1375 و آزادارمکی، 1375و 1390)، «بلاتکلیفی»(آزادارمکی، 1393)، «پروبلماتیک بودن»(جوادی و توفیق،1390) و عنوانهایی از این دست نامگذاری شدهاند، بررسی مجدد وضعیت جامعهشناسی در ایران را ضروری میسازد. تمامی این صاحبنظران از منظرگاههای(پرسپکتیو) مختلفی معضلات جامعهشناسی را مورد واکاوی قرار داده و علل متعددی را در ایجاد چنین وضعیتی مؤثر شمردهاند. پژوهشگر در این تحقیق پس از بررسی نظرگاههای مختلف، علل تاثیرگذار بر وضعیت کنونی جامعهشناسی در ایران از منظر اصحاب علوم اجتماعی را به دو دستهی معرفتی و غیرمعرفتی تقسیم کرده است که در ادامه به تفصیل بیان خواهد شد. همچنین با استناد به گزارهی فرانسیس بیکن که علم را مبتنی بر مشاهدهی بدون پیشفرض میدانست و معتقد بود تنها با پاک کردن ذهن از همهی پیشداوریها و تعصبات میتوان کتاب طبیعت را با نگاهی تازه قرائت کرد(بلیکی، 1392: 137)، در این پژوهش نیز محقق سعی کرده است تا بدون هیچ پیشفرض و نگاهِ ازپیشتعیینشده و بدون توسل به هیچیک از نظریات بیان شده در خصوص وضعیت این علم، سراغ آموزش جامعهشناسی رفته تا وضعیت کنونی جامعهشناسی را با نگاهی تازه قرائت کند. چراکه به باور پژوهشگر، پیدایش و بازتولید معضلات جامعهشناسی- هم در سطح معرفتی و هم در سطح غیر معرفتی- نسبتی با آموزش جامعهشناسی در ایران دارد؛ نخست به این دلیل که شناخت علمیِ اولیه از جامعهشناسی تنها از مجرای آموزش شکل میگیرد(چه به شکل رسمی آن در دانشگاهها و چه به شکل غیررسمی و توسط کتابهای تألیفی و ترجمه که توسط دانشکاران جامعهشناسی به مخاطبین عرضه میشود) و دوم به این دلیل که در ایران کسب آموزش جامعهشناسی به طور حرفهای، تنها در دانشگاهها صورت میپذیرد و یکی از مهمترین کارکردهای دانشگاه به عنوان نهاد آموزش عالی، در کنار تولید علم، آموزش آن است. هرفون فریدبورگ(ن. ک به آدورنو،1968) نیز معتقد است وظیفهی امروزین جامعهشناسی اساسا آموزشی است.
یکی دیگر از دلایل انتخاب آموزش، توجه ویژهی دانشمندان و پژوهشگران و مسئولین نظام فرهنگی به این امر است. در اوایل هزارهی جدید، با فراگیری و عمومیت یافتن انتقاد از کیفیت برنامههای آموزشی و درسی و عملکرد نظامهای دانشگاهی در سراسر جهان، بیش از 190 کشور عضو یونسکو در میثاق جهانی داکار، متعهد شدند تا طی یک برنامه بلندمدت، «آموزش با کیفیت برای همه» را در سطوح مختلف آموزشی در دستور کار خود قرار دهند(مصفا، 1385: هفت). از آنجا که در ایران، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری متولی اصلی ساماندهی امور دانشگاهی است، آسیبشناسی علوم مختلف نیز بایستی از جمله کارهای بنیادین این سازمان باشد. درواقع با همین مطالعات آسیبشناسانه است که میتوان به نقاط قوت و ضعف دانشِ برساختهشده پی برد و با شناختهای حاصله، نقاط قوت را حفظ و در جهت رفع موانع گام برداشت. این پژوهش نیز قصد دارد تا با نگاهی به واقعیت وضعیت جامعهشناسی، ابعاد مختلف آن را شناخته و با تاکید بر امر آموزش، توصیفی از وضعیت کنونی آن بهدست دهد تا پیشدرآمدی باشد بر ارائهی راهکارهایی برای خروج از معضلات و موانع توسعهی جامعهشناسی.
به نظر میرسد چنانچه مسائل عمدهی جامعهشناسی ایران را از منظر آموزشِ عالی دانشگاهی مطمح نظر قرار دهیم، میتوانیم معضلات معرفتی و غیر معرفتی(عینیِ) جامعهشناسی در ایران را به طور همزمان و منسجم ریشهیابی کنیم. دانشگاه به عنوان عرصهی تولید علم، ما را مستقیما به مسائل معرفتی رهنمون میشود و دانشگاه به عنوان نهاد آموزشی ما را با مسائل سازمانی و عینی(غیرمعرفتی) درگیر میکند. از این رو پژوهشگر با برگزیدن آموزش جامعهشناسی به عنوان موضوع تحقیق، درصدد است تا از یکسویهنگری فاصله گرفته و وضعیت جامعهشناسی در ایران را از زاویهای دیگر بنگرد؛ به عبارت دیگر، آموزش جامعهشناسی ناحیهای است که از آن جا میتوان به رصد کردن معضلات جامعهشناسی ایران–معرفتی و غیر معرفتی بصورت توامان- پرداخت. چنانچه پیشتر به طور ضمنی اشاره شد، هدف از این پژوهش بررسی وضعیت آموزش جامعهشناسی در نظام آموزش عالی ایران است. در ادامهی این فصل، نخست تفکیکی که میان علل معرفتی و غیرمعرفتی از معضلات جامعهشناسی ایران شده است، توضیح داده خواهد شد.
معضلات معرفتی اشاره به علل کلان و اندیشهمحور در عرصهی علوم اجتماعی بطور خاص و علوم انسانی به طور عام دارد و در این صف، نظریهپردازانی قرار دارند که وضعیت کنونی جامعهشناسی را ناشی از زوال اندیشه خردگرا در فرآیند تاریخ اندیشه در ایران(نظریهی انحطاط اندیشهی طباطبایی)، چالش و تضاد معرفت سنتی و متجدد، غلبهی شبه پوزیتیویسم و آمپریسم(تجربهگرایی) خام و سطحی بر جامعهشناسی ایران و ایدئولوژی جامعهی در حال گذار(نظریهی ابراهیم توفیق)، ناتوانی هنر تطبیق و تطابق(نظریه فرهنگ رجایی) و چالش زمینه بومی با دانش غیر بومی و عدم شکلگیری تفکر مفهومی در علوم اجتماعی ایران میدانند(توفیق،1390، مرادی، 1388، داوری اردکانی، 1391و کچوییان، 1390). در این مجال، به توضیح مختصر برخی از این نظریات اشاره کرده تا یادآور شویم که پژوهش حاضر با در نظرگرفتن تمامی موانع معرفتی، برای توصیف هرچه بهتر وضعیت جامعهشناسی ایران، راه سومی در پیش گرفته است.
سید جواد طباطبایی در سه کتاب درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشهی سیاسی در ایران(1367) و زوال اندیشهی سیاسی در ایران(1373) و دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران(1380) به بررسی امکان تاسیس و تدوین اندیشه در ایران به طور عام میپردازد. او به اجمال به این نتیجه میرسد که با سپری شدن عصر زرین فرهنگ ایران، «بقای اندیشهی عقلانی به باد فنا رفت و دورهای در تاریخ اندیشه و عمل ایرانی آغاز شد که از آن به دورهی بنبستِ در عمل و امتناع در اندیشه» یاد میشود. به باور طباطبایی، «در شرایط امتناع، خروج از وضعیت بحران و بنبست، جز از مجرای تغییر موضعی اساسی در دیدگاه امکانپذیر نمیتواند باشد»(طباطبایی: 1374: 7). در ابنخلدون و علوم اجتماعی(1374) وی مشخصا به بحث امتناع علوم اجتماعی میپردازد. طباطبایی با طرح مفاهیم بحران تجدد در ایران و شکست آن و روش فلسفی طرح این مساله، اشاره میکند که ما «امروزه حتا توان طرح پرسشهای خود را نیز از دست دادهایم» و این «به سبب وضعیتی است که به دنبال شرایط امتناع ایجاد شده است»(طباطبایی، 1374: 17).
ابراهیم توفیق نیز در مقالات متعددی، با اشاره به محدودیتهای موجود در تدریس و پژوهش در زمینههایی که امکان زیر سوال بردن بنیاد و ایدئولوژی نظام آکادمیک موجود در آنها وجود دارد، معتقد است که ساختار علم در ایران، در نوع خود، از این ویژگی برخوردار است که اجازه تولید علم را نمیدهد و به همین دلیل است که ما در ایران، در وضعیت امتناع علوم انسانی قرار گرفتهایم. به باور وی، یکی از علل این وضعیت، غلبه بیچون و چرای مطالعات اجتماعی امپریستی و شبه پوزیتویستی است(ن.ک به توفیق،1387).
رضا داوری اردکانی نیز در کتاب خود با عنوان علوم انسانی و برنامهریزی توسعه اشاره میکند که«علم اجتماعی در جهان توسعه نیافته و درحال توسعه، اصلا «نمیتواند» از خود دفاع کند و دست به تغییر زند، چراکه روگرفتِ علم است». روگرفتِ علم نیز به باور او علمی است که در عالم زندگی مردمان ریشه نکرده است(داوریاردکانی، 1391: 9). او همچنین معتقد است شرط اساسی برای پدید آمدن نظم علمی در جامعه، احساس نیاز و تعلق خاطر به آن علم و آمادگی برای پرداختن به آن و همچنین برخوردارشدن از آثار و نتایج آن است. شرطی که تحقق آن در جامعهی کنونی ما چندان امکانپذیر نیست(همان، 69). فرهنگ رجایی نیز معتقد است عدم تناسبی که بین تفکر اجتماعی ما و جامعه و نیازهای اجتماعی برقرار است، به زوالی که تمدن ایرانی از اواخر دورهی صفویه گرفتار آن شده، برمیگردد و در نتیجهی این زوال، جرأت اندیشه و تفکر از افراد گرفته شده است. لذا کسانی نیز که ما آنها را متفکرین میخوانیم، تنها به صورتبرداری از اندیشمندان غربی اتکا کردهاند(ن.ک به رجایی، 1372).
در سوی دیگر کسانی هستند که معضلات جامعهشناسیِ ایران را «غیرمعرفتی»(عینی و سازمانی) تعریف کردهاند. از نظر این افراد جامعهشناسی دچار مشکلاتی است و این مشکلات و معضلات، مرتبط با مسائل عینی و سازمانی جامعهشناسی است؛ مسائلی از قبیل کمبود انباشت علمی و جوان بودن این رشته، کمبود امکانات آموزشی و پژوهشی، شیوهی ناصحیح تدریس، فقدان روش علمی(ن. ک به طالب، 1375)، عدم استقلال دانشگاه، سیاستزدگی علوم اجتماعی، دوری گزیدن از تحقیقات کیفی و افت تحقیقات جامعهشناختی(ن. ک به تنهایی،ص46 به نقل از فاضلی،1380)، تقلیلگرایی روششناختی(عبداللهی، 1375)، گسست نظریه و تجربه(چلبی، 1385)، گزینش غیرپروبلماتیک موضوعات تحقیق و شیوهی نامتناسب سازماندهی تحقیقات اجتماعی(عبدی، 1372)، ضعف مدیریت علمی، عدم تخصص و تسلط اساتید(همچنین ن.ک به ذاکر صالحی، 1384، رفیع پور،1381، آزادارمکی،1385، آزادارمکی،1378و 1387، نیکگهر، 1385، سراجزاده، 1385، قانعیراد، 1385و 1388 و توسلی، 1385). لذا راهِ برونرفت از معضلات کنونی، حل مسائلی از این دست میباشد.
چنانچه ذکر شد، این پژوهش سعی دارد تا با تکیه بر برخی از اصول اساسی پدیدارشناسی و استفاده از راهبرد روشی گروندد تئوری، به مطالعهی وضعیت آموزش جامعهشناسی در ایران بپردازد تا در نهایت بتواند با تکیه بر توصیفها و واکاوی خلاءهای موجود در آموزش به درکی بهتر از وضعیت کنونی جامعهشناسی در ایران نائل شود. از آنجا که در تحلیل پدیدارشناختی، به جای فراهم آوردن مفاهیمی برای تبیین، سعی در توصیف و ترسیم یک موقعیت انضمامی به شکلی که افراد، آنها را درک میکنند، میشود(ورنو،20: 1392)، در این پژوهش نیز تنها به توصیف وضعیت آموزش جامعهشناسی، آنگونه که کنشگران درگیرِ آن، درک کردهاند، اکتفا شده است. در این پژوهش، واقعیت آموزش جامعهشناسی به عنوان یک پدیدار مورد مطالعه قرار گرفته است. برایان مگی به نقل از هوسرل مینویسد: «تجربهی مستقیم، نه تنها اشیاء مادی بلکه خیلی از امور انتزاعی را نیز دربرمیگیرد و نه فقط اندیشهها و دردها و عواطف خود شخص بلکه موسیقی و ریاضیات و بسیاری چیزهای دیگر را نیز شامل میشود»(مگی، 414: 1390). درواقع تحلیل پدیدارشناسانه نوعی تجربه مستقیم و شهودی است، رها از تعینهای فرضی که این تجربه صرفا شامل ابژههای مادی نمیشود، بلکه به دادههای تجریدی مثل اندیشهها، دردها، هیجانات، خاطرات و مانند آن نیز مرتبط میشود(احمدی، 1387: 54). به عبارتی تمرکز اصلی تحلیل پدیدارشناختی، بررسی تجربهی آگاهانه است. هوسرل در چارچوب داده شدن چیزها درشیوهها و نحوههای خاص خودشان و آگاه شدن از چیزها حرف میزند، یعنی از تجربه زیستهی آنها. بنابراین هرچیزی که به نحوی داده شود، تجربه میشود و تجربه صرفا محدود به تجربه فیزیکی نیست. هرچیزی اعم از امر اخلاقی، امر زیبا، امر فرهنگی و غیره به هر نحوی که داده شود، قابل توصیف علمی متقن است(زهاوی، 25: 1392).
یکی دیگر از دلایلی که در این پژوهش از رویکرد پدیدارشناسی استفاده شد، این است که با پدیدارشناسی، علوم انسانی میتوانند روش مناسبی برای توصیف خود داشته باشند و پدیدارشناسی هم به این نکته اعتراف میکند که صرفا کاری توصیفی است و نه پاسخی کلی به تمامی پرسشها(زهاوی، 107: 1392).
فتحی(1384)، در مقالهی خود اشاره میکند که پاسخ مثبت به گزارههای زیر به محقق نشان میدهد که آیا روش پدیدارشناختی برای کار او مناسب است یا خیر.
چکیده:
یافتن الگوی مناسب برای تبیین سطح فساد، در درجه اول مستلزم پاسخ به یک سؤال کلی است: تفاوت کشورهای فاسد و غیرفاسد در فقدان چه شاخصهای حکومتی قابل تبیین است؟
در پاسخ به این سؤال، با استفاده از روش تحلیل ثانویه و روش تحلیل تطبیقی، 4 دسته عوامل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و عوامل فرایندی مورد آزمون قرار گرفتند تا تأثیرگذارترین عوامل بر فساد شناسایی شوند. متغیر وابسته تحقیق نیز نمره عاملی فساد بوده است که از 4 بانک اطلاعاتی مختلف (مؤسسسه برتلسمن، سازمان شفافیت، شاخص رقابت جهانی و مؤسسه ریسک بینالملل) جمعآوری شده است.
یافته های تحقیق نشان میدهد که متغیر حکمرانی خوب (کیفیت حکومت) قادر است 91 درصد از تغییرات فساد را تبیین کند. بنابراین مهمترین تفاوت کشورهای فاسد و غیرفاسد در فقدان این شاخص میباشد. همچنین در جوامعی که درصد جمعیت مذهبی (پروتستان) بیشتر است، میزان فساد کمتر است. اما از سوی دیگر در کشورهای فاسد، میزان تورم بالاتر است. بعلاوه، واردات احتمال فساد را افزایش میدهد اما با افزایش میزان صادرات احتمال فساد کاهش مییابد.
مطابق با رگرسیون نهایی عوامل مؤثر بر فساد، عوامل سیاسی و بعد از آن، عوامل فرایندی در افزایش رتبه پاکی کشورها مهمتر از عوامل اقتصادی و مذهب است. بنابراین، عوامل اقتصادی متأثر از عملکرد دولت در مقابل ویژگیهای دولت از اهمیت کمتری برخوردار است. به عبارتی، فساد بیشتر از آنکه تحت تأثیر عملکرد دولت باشد، از عواملی که مستقیماً از دولت ناشی میشود بیشتر تأثیر میپذیرد.
فهرست مطالب:
فصل اول: کلیات تحقیق………………………………… 1
1-1 مقدمه و طرح مسئله……………………………… 2
1-2- اهمیت و ضرورت تحقیق………………………………. 5
1-3- اهداف پژوهش………………………………… 7
1-4- سؤالات پژوهش………………………………… 7
فصل دوم: پیشینه تجربی و نظری………………………………. 8
2-1- مقدمه……………………………… 9
2-2- مفهوم فساد……………………………… 10
2-3- انواع فساد……………………………… 12
2-4- سطوح فساد……………………………… 14
2-5- روش های سنجش فساد……………………………… 15
2-6- متغیرهای مؤثر بر فساد……………………………… 17
2-6-1- دموکراسی و تداوم آن……………………………… 17
2-6-2- ثبات سیاسی………………………………. 21
2-6-3- تمرکز زدایی………………………………. 22
2-6-4- آزادسازی اقتصادی………………………………. 26
2-6-5- تورم……………………………… 28
2-6-6- تولید ناخالص داخلی………………………………. 29
2-6-7- صادرات و واردات……………………………….. 29
2-6-8- رانت اقتصادی………………………………. 30
2-6-9- سابقه حکومت استعماری………………………………. 31
2-6-10- مقررات دولتی………………………………. 31
2-6-11- وفاداری و تعلق گروهی………………………………. 32
2-6-12- پاسخگویی………………………………. 35
2-6-13- نوع حکومت……………………………….. 36
2-6-14- مذهب……………………………….. 38
2-6-15- هنجارهای اجتماعی……………………………..40
2-6-16- اندازه دولت……………………………….. 41
2-6-17- بوروکراسی………………………………. 42
2-6-18- شفافیت……………………………….. 44
2-6-19- حقوق کارمندان دولتی………………………………. 47
2-7- جمع بندی………………………………. 50
فصل سوم: چارچوب نظری………………………………. 52
3-1- مقدمه……………………………… 53
3-2- تعریف حکمرانی خوب و کیفیت حکومت………………….. 54
3-3 مدل تحقیق………………………………. 63
3-3-1 عوامل سیاسی………………………………. 64
3-3-2- عوامل فرایندی………………………………. 65
3-3-3- عوامل فرهنگی………………………………. 65
3-3-4- عوامل اقتصادی………………………………. 66
3-4- فرضیه های تحقیق………………………………. 67
فصل چهارم: روش شناسی………………………………. 69
4-1- روش شناسی تحقیق………………………………. 70
4-2- روش تحلیل تطبیقی………………………………. 70
4-3- معرفی پروژه شاخص های جهانی حکمرانی………………. 71
4-4- معرفی موسسه کیفیت حکومت………………………….. 72
4-5- معرفی مجمع جهانی اقتصاد……………………………… 73
4-6- معرفی سازمان شفافیت بین الملل………………………… 74
4-7- معرفی شاخص راهنمای بین المللی ریسک کشوری (ICRG)…………74
4-8- معرفی مؤسسه برتلسمن………………………………. 76
4-9- واحد تحلیل……………………………….77
4-10- جامعه آماری………………………………. 77
4-11- اعتبار و روایی ابزار سنجش………………………………… 78
4-12- سنجش و اندازه گیری مفاهیم………………………………. 78
4-12-1- تعریف متغیرها…………………………….. 78
4-12-1-1- مذهب……………………………….. 78
4-12-1-2- اندازه دولت……………………………….. 79
4-12-1-3- شفافیت (فقدان آزادی مطبوعات)…………………………….. 79
4-12-1-4- صادرات و واردات (درصد تولید ناخالص داخلی)……………… 80
4-12-1-5- تولید ناخالص داخلی………………………………. 80
4-12-1-6- تورم……………………………… 80
4-12-1-7- حاکمیت قانون……………………………… 81
4-12-1-8- اثربخشی و کارایی حکومت……………………………….. 81
4-12-1-9- پاسخگویی………………………………. 81
4-12-1-10- کیفیت مقررات تنظیمی………………………………. 81
4-12-1-11- ثبات سیاسی………………………………. 82
4-12-1-12 افتراق و تعلق گروهی………………………………. 82
4-12-1-13- آزادسازی اقتصادی………………………………. 82
4-12-1-14- تداوم دموکراسی………………………………. 83
4-12-1-15- فساد……………………………… 83
فصل پنجم: توصیف داده ها ……………………………..86
5-1- توصیف متغیر وابسته تحقیق………………………………. 87
5-2- توصیف متغیرهای مستقل………………………………. 90
5-2-1: خوشه بندی کشورها بر اساس «شاخصهای حکمرانی خوب و کیفیت حکومت»……..90
5-2-2: خوشه بندی کشورها بر اساس «اندازه دولت»………………93
5-2-3: خوشه بندی کشورها بر اساس « آزادسازی اقتصادی»………….94
5-2-4: خوشه بندی کشورها بر اساس میزان « تورم »……………….95
5-2-5: خوشه بندی کشورها بر اساس میزان « صادرات »……………96
5-2-6: خوشه بندی کشورها بر اساس میزان « واردات»……………….97
5-2-7: خوشه بندی کشورها بر اساس میزان « فقدان آزادی مطبوعات»…………..98
فصل ششم: تجزیه و تحلیل داده ها…………………………….. 100
6-1- تفاوت میانگین فساد بر حسب شاخص های مختلف…………… 101
6-2- آزمون فرضیه ها…………………………….. 107
6-2-1- مدل رگرسیون چند متغیره عوامل سیاسی برای تبیین فقدان فساد……. 108
6-2-2- مدل رگرسیون چند متغیره عوامل مذهبی برای تبیین فقدان فساد……… 111
6-2-3- مدل رگرسیون عوامل فرایندی برای تبیین فقدان فساد…………… 112
6-2-4- مدل رگرسیون لجستیک عوامل اقتصادی برای تبیین فقدان فساد……….. 114
6-2-5- مدل رگرسیون نهایی چند متغیره برای تبیین فقدان فساد……………. 120
فصل هفتم: نتیجه گیری……………………………….124
7-1- یافته های توصیفی………………………………. 125
7-2- یافته های تحلیلی………………………………. 128
پیشنهادها…………………………….. 136
پیشنهادهای پژوهشی………………………………. 136
منابع و مآخذ …………………………….. 137
فصل اول: کلیات تحقیق
1-1- مقدمه و طرح مسأله
موضوع پژوهش حاضر بررسی عوامل مؤثر بر سطح فساد است که در این رابطه به طور تطبیقی اثر کیفیت حکومت و حکمرانی خوب بر فساد مورد مقایسه قرار میگیرند تا با استفاده از تحقیقی تجربی نشان داده شود تفاوت کشورهای فاسد و غیرفاسد در فقدان چه شاخصهای حکومتی قابل تبیین است.
صندوق بینالمللی پول فساد را به سوءاستفاده از مقامات دولتی و یا اعتماد در جهت منافع خصوصی تعریف کرده است (IMF, 2005).
در تعریف اولیه سازمان شفافیت بینالمللی، فساد به سوء استفاده از کار دولتی در جهت منافع خصوصی تعریف شده است. سازمان شفافیت بعداً تعریف خود را با ارائه تعریف دیگری گستردهتر کرد. طبق این تعریف فساد عبارت است از «سوءاستفاده از قدرت در جهت منافع خصوصی». شبکه عدالت مالیاتی معتقد است که تعریف سازمان شفافیت خیلی محدود است و امکان فرار از پرداخت مالیات و جعل قیمتگذاری در واردات و صادرات توسط افراد و شرکتهای خصوصی وجود دارد. همچنین این تعریف فاقد تمام اشکال فساد است. شیوههایی مانند حامیپروری[1] و تبعیض که به عنوان فساداند، معمولاً به عنوان فساد شناخته شده نیستند (Holmberg & Rothstein, 2006: 4).
از نظر سازمان ملل شکلهای رایج فساد شامل رشوه، اختلاس، سرقت و تقلب، اخاذی، سوء استفاده از اختیار، پارتیبازی، قوم و خویشپرستی و حامیپروری و مشارکتهای نامناسب سیاسی است (United Nation, 2004: 10).
از آنجا که این موارد تهدیدی برای اعتماد به حساب میآیند که در نهایت میتواند به باورهای نظام سیاسی آسیب رساند و مشروعیت نظام را به خطر اندازند، شبکه عدالت مالیاتی پیشنهاد کرده است فساد به طور گستردهتر به «فعالیتی که اعتماد عمومی به سلامت[2] قوانین، سیستمها و نهادهای حاکم بر جامعه را تضعیف میکند» تعریف شود (Zirnsak, Clarke & Feith, 2008: 7).
میزان بروز و شیوع فساد در میان جوامع، متغیر است. امروزه فساد در کشورهای توسعهیافته یا در حال توسعه، مراکز دولتی یا خصوصی و حتی در بخشهای غیرانتفاعی و خیریه وجود دارد. فساد میتواند نادر، گسترده یا سیستماتیک باشد. وقتی فساد نادر است، کشف، جداسازی و مجازات و پیشگیری آن نسبتاً آسان است. وقتی فساد در جامعهای گسترده باشد، رسیدگی و کنترل آن مشکل است. اما بدترین سناریو وقتی است که فساد سیستماتیک باشد. وقتی فساد در کشوری سیستماتیک باشد، نهادها، قوانین، رفتار و گرایش مردم در انجام امور با فساد تطبیق مییابد و فساد به منش و روش زندگی تبدیل میشود و میتواند اثر مخربی بر اقتصاد داشته باشد (Myint, 2000: 41).
در خصوص اثرات مثبت یا منفی فساد نظرات مختلفی وجود دارد. برخی از نویسندگان استدلال میکنند که انواع خاص فساد میتواند اثر مثبتی در توسعه اقتصادی، یکپارچگی ملی و جلوگیری از تکه تکه شدن قدرت داشته باشند (Nye, 1967) اما اکثر مطالعات به نتایج منفی فساد اشاره دارند (Mauro, 1995; Akc & ay, 2006; Transparency International, 2008; Gupta et al, 2002).
تحقیقات جاری در خصوص فساد، به تئوریپردازی و اندازهگیری اثرات مضر فساد میپردازند.
فساد مانع عمده در روند توسعه اقتصادی و نوسازی کشور است. فساد عواقب نامطلوبی در درآمد و بودجه دولت دارد. پرداخت رشوه به عنوان رایجترین شکل فساد منجر به کاهش مالیاتها، هزینههای کارگری، استفادههای غیرقانونی از طریق دسترسی بدون پرداخت پول به امکانات و در نتیجه، زیانهای جدی درآمدی برای دولت میشود.
نظریاتی را که درخصوص فساد بحث میکنند میتوان به طور کلی به دو گروه اقتصادی و غیراقتصادی تقسیم کرد که یا در سطح خرد و کنشگر فساد را مورد بررسی قرار میدهند یا در سطح کلان و ساختاری. نظریههای اقتصادی فساد، بر تصمیمات کارمندان دولتی و شهروندان خاص برای به حداکثر رساندن درآمد یا سودشان، تمرکز کردهاند. این مدل که در سطح خرد بر کنش فاسد کارکنان توجه دارد، نشان میدهد با توجه به نهادهای ضعیف، احتمال تمایل به فساد بیشتر است. اما این مدل سؤالاتی را بیجواب میگذارد و توجه به قواعد رسمی رفتار، هنجارهای اجتماعی، ترجیحات اجتماعی، محرومیت اجتماعی، ضمانتهای اجرایی و احساس گناه را نادیده میگیرد. برخی از نظریهپردازان اقتصادی در حال حاضر به صراحت هنجارهای اجتماعی، مجازات اجتماعی[3] و عوامل روانی مانند احساس گناه و شرم را به مدلهای خود وارد کردهاند(Danila and Abigail, 2006) . بنابراین گروه دوم به تأثیر عوامل غیراقتصادی بر فساد توجه دارند. البته شارون و لاپونته معتقدند که تفاوت در فساد به تفاوت فرهنگی ربطی ندارد بلکه ناشی از کیفیت حکومت است (Charron & Lapuente, 2011). برای بسیاری، دستیابی به کیفیت بالای حکومت با سیاستهای ضد فساد مرتبط است.
مطالعات در خصوص فساد در سطح کلان به عوامل مختلفی متمرکز شدهاند، برخی به تحلیل عوامل اقتصادی مانند (سطح درآمد، تجارت، میزان کنترل دولت بر اقتصاد، یکپارچگی با اقتصاد جهانی)، برخی به عوامل اجتماعی مانند (آموزش و پرورش، اعتماد اجتماعی، همگنی قومی، گرایش مذهبی) و برخی به عوامل سیاسی- نهادی مانند (دموکراسی، حاکمیت قانون، بازیگران بینالمللی، مشارکت جامعه مدنی، شفافیت، آزادی مطبوعات) میپردازند (Rothstein, 2005: 2).
این تحقیق به بررسی عوامل مرتبط با فساد در سطح کلان میپردازد و از آنجا که فساد از عوامل نقض کننده کیفیت حکومت میباشد و هولمبرگ استدلال کرده است که در ارزیابی اثرات واقعی کیفیت حکومت، توجه به حکمرانی خوب اهمیت دارد (Holmberg, 2009)، در این تحقیق به این مسأله پرداخته خواهد شد که عوامل تبیینکننده تفاوت سطح فساد در بین کشورهای جهان چیست؟ برای این منظور، این تحقیق به بررسی تطبیقی میزان فساد و تغییرات میزان فساد با توجه به کیفیت حکومت و حکمرانی خوب میپردازد.
2-1- اهمیت و ضرورت تحقیق
هیچ منطقه یا کشوری در جهان مصون از خسارات فساد نیست. در اندازهگیری فساد کشورها در سال 2011 توسط سازمان شفافیت بینالمللی، اکثریت کشورها نمره زیر پنج در یک مقیاس از 0 (بسیار فاسد) تا 10 (بسیار سالم) دارند (Transparency International, 2011). اندازهگیری سازمان شفافیت بینالمللی از میزان فساد 183 کشور در سال 2011 نشان دهنده ناکامی عمومی است. چرا که فساد بر کیفیت حکومت، اعتماد تعمیمیافته، حمایت عمومی، رشد اقتصادی و رضایت و در نهایت بر ثبات بیشتر دموکراسی تأثیرگذار است. با وجود این واقعیتها، در این زمینه ادبیات کمی موجود است (Bauhr and Oscarsson, 2011).
مطابق با سنجش فساد جهانی سازمان شفافیت بینالملل در سال 2011[1]،50 درصد از شهروندان کشورهای جی 20 (G20)[2]، تصور میکنند فساد در سه سال گذشته در کشورشان افزایش یافته است و تنها 29 درصدشان فعالیتهای مبارزه با فساد دولتشان را مؤثر ارزیابی کردهاند.
فساد اثرات منفی در رشد تولید ناخالص داخلی، نابرابری درآمد و فقر، توسعه انسانی و برآورد سلامت و به طور کلی کیفیت حکومت دارد و از طریق تضعیف زیرساختهای عمومی و خدمات اجتماعی و نیز کاهش درآمدهای مالیاتی موجب کاهش آهنگ رشد اقتصادی میگردد. فساد تصمیمگیری و فرآیندهای اقتصادی را تحریف میکند. در یک بررسی از بیش از 150 مقام بلندپایه دولتی و اعضای کلیدی جامعه مدنی در بیش از 60 کشور در حال توسعه، پاسخدهندگان، فساد بخش دولتی را مهمترین مانع توسعه و رشد کشورشان عنوان کردند (W.Gray & kayfman, 1998).
فساد به طور غیرمستقیم توسعه انسانی را با کاهش رشد اقتصادی و تشویق به سرمایهگذاری تحت تأثیر قرار میدهد. مطالعات متعدد نشان میدهد که فساد چه تأثیراتی در صرف اعتبارات دولت در آموزش و پرورش و بهداشت دارد (Mauro, 1996).
درک فساد اثر منفیای بر اعتماد به نهادهای سیاسی دارد، در حالی که تجربه فساد، اعتماد عمومی به نهادهای ملی را کاهش میدهد. فساد فقدان اعتماد را تقویت میکند و فقدان اعتماد تلاش حکومت در بسیج جامعه در مبارزه با فساد را بیاثر میکند و وعده مبارزه با فساد دولت به مردم را بیاعتبار میکند. نویسندگان علیت قوی متقابلی بین ادراک فساد و اعتماد به نهادهای سیاسی کشف کردهاند (Morris and Klesner, 2010: 1258).
نتایج تجربی تأیید کرده که سطح بالای فساد توسعه انسانی را کاهش میدهد. در یافتهای از کافمن، با بهبود یک انحراف استاندارد در کنترل فساد، مرگ و میر کودکان 75 درصد کاهش مییابد و منجر به دستآوردهای قابل توجهی در سواد میشودRothstein, 2009) .(kayfman in بعلاوه، همانطور که رز آکرمن [3]استدلال کرده است: فساد منجر به تحریف تخصیص مزایای اقتصادی و توزیع درآمد عادلانه کمتر میشود. سهم توزیع ثروت کشور را انحصاری و به نابرابری در ثروت کمک میکند (اکرمن، 5:1385). بررسیهای اندرسون درخصوص اثر فساد بر نگرش مردم نسبت به دولت نشان میدهد، شهروندان در کشورهای فاسدتر ارزیابی منفی از عملکرد نظام سیاسی و اعتماد کمتری به کارمندان دولت دارند (Anderson, 2003).
هنگامی که اثرات منفی فساد را نظر میگیریم، یک سؤال پژوهشی واضح مطرح میشود: چه چیزی علت رواج فساد در برخی از کشورهاست در حالی که کشورهای دیگر موفق به جلوگیری از تداخل فساد در رفاه کشورشان میشوند؟ بنابراین با توجه به گسترش و پیچیدگی فساد، لازم است مطالعه علمی روشمندی در این حوزه صورت گیرد تا براساس اطلاعات آن بتوان بهطور آگاهانه در مورد کاهش و پیشگیری آن اقدام نمود. با استفاده از روش تطبیقی و داده های ثانویه به این سؤال پاسخ خواهیم داد.
3-1- اهداف پژوهش
هدف اساسی این پژوهش تبیین سطح فساد با توجه به کیفیت حکومت و حکمرانی خوب در بین کشورهای جهان است. بنابراین، دو هدف اصلی تحقیق حاضر عبارتاند از:
فصل اول کلیّات تحقیق
1-1- پرسش اصلی تحقیق (مسألهی تحقیق) 3
1-2- بیان مسأله 3
1-3- سوابق مربوط. 4
1-4- فرضیهها 4
1-5- اهداف تحقیق. 4
1-6- روش کار. 5
1-7- روش گرد آوری اطلا عات.. 5
فصل دوم تعاریف و مفاهیم
2-1- تاریخچه مختصر ادبیات تطبیقی (= مقایسهای) ازآغاز تا امروز. 6
2-2- تعریف و توصیف سبک… 9
2-3- سبک همان خود شخص است.. 9
2-4- تعریف شارل بارلی از سبک شناسی. 10
2-5- تعاریف سه گانه سبک… 11
2-5-1- نگرش خاص… 11
2-5-2- سبک… 16
2-5-3- سبک «عدول از هنجار زبان است». 20
2-6- مقصود ریفاتر ساخت گرای معروف از خلاف انتظارها 21
2-7- نسبت زبان با ادبیات.. 22
2-8- نظر فرمالیستهای روسی درباره زبان روزمره و زبان ادبی. 27
فصل سوم نگاهی به زندگی و آثار مسعود سعد خاقانی
3-1- مسعود سعد و چند سرنوشت مشابه 28
3-2- درباره منظومهی شیلان اثر لرد بایرون. 29
3-3- دربارهی خاقانی و اشعار حبسیّه او. 30
3-4- تفاوت سبک مسعود با شاعران پیش از خود 33
3-5- لحن خاقانی و لحن مسعود سعد در قصیدههای حبسیّه 37
3-6- تفاوت سبک از طریق مقایسه قابل ادراک است.. 39
3-7- سبکهای مختلف شعر فارسی. 40
3-8- دربارهی قصیده ترسائیه خاقانی. 41
3-9- توجه خاقانی به مسعود 47
3-10- سه دبستان شعری در قرن ششم 49
3-11- مختصات اسلوب شعری عهد سلجوقی یا بین بین. 49
3-12- مسعود سعد نماینده سبک عهد سلجوقی یا بین بین. 50
3-13- معاصران مسعود سعد 50
فصل چهارم روشهای مطالعهی سبک شناسانه
4-1- روشهای مطالعه سبک شناسانه قصیدهی «پستس گرفت همّت من زین بلند جای». 58
4-2- بررسی قصیده حصار نای به لحاظ سبکشناسی صور خیال. 60
4-3- قصیده ای از خاقانی. 65
4-4- بررسی قصیدهی خاقانی به لحاظ سبکشناسی صور خیال. 67
4-5- مقایسه سبک شناسانهی قصیدهای از مسعود سعد و قصیدهای از خاقانی. 72
فصل پنجم نتیجه گیری و پیشنهاد
5-1- نتیجه گیری. 80
5-2- پیشنهاد 82
منابع و مآخذ 84
چکیده
«سبک، همیشه، از طریق مقایسه قابل ادراک است. چنانکه رنگها در تقابل یکدیگر، خود را نشان میدهند. هر قدر تضادّ رنگ ها بیشتر باشد، تجلّی رنگ ها بیشتر است. (شفیعی کدکنی،1389: 37)
گرچه آثار متحدالمضمون همعصر، قاعدتاً سبک واحدی دارند و اگر احیاناً بین آنها افتراقی باشد لابد از نویسنده یا شاعری است که دارای سبک فردی و شخصی است. مسعود سعد سلمان (440-515) شاعر اوایل قرن ششم و خاقانی (520-595) شاعر اواخر قرن ششم است یعنی بین آنان حدود یک قرن فاصله است و علیالّظاهر به نظر میرسد که تفاوت چندانی بین اسلوب شاعری آنان نباشد. امّا پس از مطالعات سبکشناسانه اسلوب شاعری این دو سخنور در این رساله که بیشتر بر سبکشناسی ادبی (بررسی مختصات سبکی و ادبی و فکری) استوار است با توجه به انواع سبکشناسی و تعاریف رایج سبک و با توجه به آراء سبکشناسانی چون دکتر شفیعی کدکنی، شارل بالی، لئواسپیتزر، ملکالشعرای بهار و دکترشمیسا به این نتیجه رسیدم که بین سبک خاقانی یعنی سبک ارّانی (معروف به سبک آذربایجانی) و سبک عهد سلجوقی یعنی سبک بینابین مسعود فرق ظریفی وجود دارد که تا به حال کمتر مورد توجه شارحان قرارگرفته است. از دیگر مباحثی که در این رساله مطرح گردیده است توجه به «چه گونه گفتن» است به جای چه گفتن. امتیاز این نگرش نسبت به متدهای سنتّی مثلاً شرح لغات و مشکلات متون این است که به موازات توجه به چه گفتن باید به «چه گونه گفتن» هم که منجر به شناخت ماهیّت ادبیات و سبک ادبی میشود توجه داشت. توجه به «چگونه گفتن» نحوه بیان و چگونگی ارائهی مضمون said) (how it is نسبت به چه گفتن (what it is said) مخصوصاً بعد از رواج آرای فرمالیستهای روسی امروزه در سراسر جهان امری مرسوم است. اکثر شاعران قصیدهپرداز در مدح ممدوح از بخشندگی و شجاعت و همّت بلند او سخن گفتهاند. اگر فقط چه گفتن ملحوظ نظر باشد، پس هیچ فرقی در میانهی آنان نیست، حال آن که توجه به چگونه گفتن نشان میدهد که مثلاً بسیاری از گردنکشان نظم فارسی مخصوصاً از قرن ششم به بعد کسانی بودهاند که در طریق ایهام و مصادیق متعدد آن ایهام تناسب، ایهام تضاد، تبادر، استخدام، اسلوب الحکیم…) مشی میکردهاند و به موسیقی کلام مخصوصاً انواع سجع
چالشهای بارز این عصر عبارت است از: آیندهنگری، عدالت، برابری و تأکید بر نیازها. آیندهنگری معتقد است بازاریابی سعی دارد به رضایت مشتریان و سودآوری سرمایه گذاران منجر باشد. همچنین دو عصر قبلی بازاریابی فقط بر نیاز مصرف کنندگان کنونی تأکید داشتند در حالی که طبق رویکرد بازاریابی سبز پایدار باید نیاز نسل های بعدی را نیز ملاحظه کرد، بنابراین، اگر سیستم تولید و مصرف امروز ناپایدار باشد قدرت انتخاب نسل بعد از او گرفته خواهد شد. عدالت و برابری نیز تأکید دارد که هزینهها و منافع در کشورهای توسعه یافته یکسان نیست (صبوری،1389،ص ص6-4)
2-1-15- سطوح بازاریابی سبز
می توان برای فعالیت های بازاریابی سبز سه سطح را در نظر گرفت: سطح استراتژیک، شبه استراتژیک و تاکتیکی.
در سطح سبزسازی استراتژیک، مدیریت مالی تصمیم هایی درباره تجمیع موضوعات محیطی و هدف های یک شرکت با سیستم های بزرگ و کوچک سازمانی می گیرد. در این سطح تغییرات بنیادی استراتژیک در فلسفه شرکت به وجود می آید، به عنوان مثال یک شرکت استرالیایی همه فرایندهای ماشین شویی را در یک چرخه بسته سیستم بازیافت آب طراحی کرده است.
سبزسازی شبه استراتژیک، ویژگی های استراتژی های سازمانی برای تجمیع موضوعات محیطی با استراتژی بازاریابی و با تصمیم های مدیریتی که به سمت رسیدن به یک مزیت رقابتی در بازارها گرایش یافته اند، است. در این سطح شاهد تغییرات در روش سازمان های تجاری هستیم. به عنوان مثال برخی هتل ها برای کاهش مصرف آب از میهمانان خود درخواست می کنند که حوله های استفاده شده را برای شستشو در کف حمام یا وان قرار دهند.
در سبزسازی تاکتیکی فعالیت های وظیفه ای سبز می شوند. برای مثال در ایام خشکسالی مسئولین امور آب، شعارهایی برای مصرف بهینه و صرفه جویی بکار می برند.
سطح تاکتیکی دارای ویژگی هایی با تصمیم های وظیفه ای (مدیران بازاریابی یا تولید) می باشد. این سطح به سمت رسیدن به هدف های مخصوص با استراتژی های هدایت شده با سازوکار مالی گرایش داده شده است (ماندگاری،1391،ص9)
2-1-16- تقسیم بندی بازار سبز
شواهد نشان می دهد در ایران نیز نگرانی مردم در رابطه با مسائل و مشکلات محیط زیستی افزایش یافته و بخش های بازار سبز در بین مصرف کنندگان پدید آمده است.( ضیایی، 1392، ص 45)
فولر[1] در کتاب خود درصد مصرف کنندگان سبز را به صورت زیر توصیف کرده است: