تعمق اندیشمندانه بیشتر برای تحلیل و تعیین محتوای فعالیت میباشد. همچنین، تفکر انتقادی ارزشیابی یا بررسی صحت مسائل متنوعی است که فرد را در تصمیمگیری راهنمایی میکند. به طور خلاصه، تفکر انتقادی نوعی تفکر منطقی و معقول است که بر تصمیمگیری در مورد آنچه باور داریم یا انجام میدهیم، تأثیر میگذارد (نوریس و انیس[17]، 1989). افراد با توانایی تفکرانتقادی دارای ویژگی شخصیتی و روش خاصی می باشند. فاسیونه (1995) معتقد است که این دسته از افراد معمولاً تصمیمات خود را به تأخیر می اندازند تا به بررسی عقاید و تفکرات خود بپردازند و علاوه بر درک این عقاید، تمایل دارند دلیل آن را نیز بدانند. آنان بیشتر سعی دارند به بررسی نقاط مثبت و منفی عقاید دیگران توجه کنند تا اینکه آنها را زود کنار بگذارند. برای این دسته از افراد اتخاذ تصمیمات هوشمندانه مهمتر از بحث کردن است. شواهد تجربی در ارتباط با تفکر انتقادی حاکی از وجود دو عامل مهارت[18] و گرایش[19] است (تابو[20]،1997). در بعد مهارتی، فرآیند شناختی دخیل است. مهارتهای تفکر انتقادی شامل استنباط، تشخیص پیش فرضها، استنتاج، تعبیر و تفسیر و ارزشیابی هستند.(اسلامی، شکرآبی، بهبهانی و جمشیدی،2004). اما گرایش به تفکر انتقادی چیست؟ گرایش به تفکرانتقادی انگیزشی درونی و تمایلی عادت گونه است که فرد را به استفاده از مهارتهای تفکر انتقادی خود بر میانگیزد و بدون آن، فرد تمایلی به کاربرد مهارتهای تفکر انتقادی خویش ندارد (فاسیونه،2011). تأکید متخصصان بر اهمیت گرایش به تفکرانتقادی، باعث شده است که آنها به شناسایی انواع این گرایش بپردازند. برای مثال، انیس (1987) دوازده گرایش، فاسیونه و همکارانش (1994، 1992) هفت گرایش، هالپرن (2003) شش گرایش، و پرکینز و ریکتس[21](2003) سه گرایش را برای متفکر نقاد فهرست می کنند.ریکتس(2003) اذعان میدارد گرایش به تفکر انتقادی شامل ابتکار[22]، بلوغ شناختی[23] و درگیری ذهنی[24] است. منظور از ابتکار تمایل فرد به کنجکاویهای هوشمندانه و خلاقانه برای کشف واقعیتهای جدید است. بلوغ شناختی به این معنا است که فرد تا چه اندازه به پیچیدگیهای مسائل واقعی واقف است و با توجه شناختی که نسبت به دانش خود و دیگران دارد، تا چه میزان قادر به پذیرش دیدگاه دیگران است. درگیری ذهنی، آمادگی فرد برای استدلال و پیشبینی موقعیتهای نیازمند استدلال و اطمینان به توانایی خود در زمینه استدلال است. عوامل زیادی در شکلگیری مؤلفههای گرایش به تفکر انتقادی نقش دارند. به نظر میرسد که یکی از این عوامل خانواده باشد. در این تحقیق، الگوهای ارتباطی خانواده به عنوان یکی از عوامل محیطی پیشآیند مؤثر بر گرایش به تفکر انتقادی مورد بررسی قرار گرفته است. خانواده نقش اصلی در رشد و پرورش فرزندان خود را دارد و پایههای رشد روانی فرزندان در سالهای نخستین کودکی پایهریزی میگردد. زیرا، گرمی و محبت موجود در محیط خانواده، در تقویت حس اعتماد به نفس و پرورش قوای مثبت و سازنده کودکان و نوجوانان بسیار حائز اهمیت است و میتواند آنها را به صورت فردی سالم، خلاق و متکی به نفس و منطقی پرورش دهد. طرد کردن و تندی، زور، فشار و پایمال کردن حق فرزند به هیچ وجه نمیتواند روحیه سالم را در او بوجود آورد (شریعمتداری، 1375).
الگوهای ارتباطی خانواده یکی از مسائلی است که به دلیل اهمیت و تأثیرات آن به خوبی مورد توجه پژوهشگران و اندیشمندان قرار گرفته و رابطهی آن با بسیاری ویژگیهای انسانی مورد بررسی و تأیید قرار گرفته است. شیوهی برخورد و نوع ارتباطی که اعضای خانواده با همدیگر دارند متفاوت است. لذا تأثیرات آن در سایر رفتارها نیز میتواند مختلف باشد. محققان سعی کردهاند الگوهای ارتباطات خانوادگی را بشناسند و طبقهبندی کنند (فیتزپاتریک و ریچی[25]،1994؛ مک لئود و چفی، 1972؛ به نقل از کوئرنر[26] و فیتزپاتریک، a2002؛ ریچی و فیتزپاتریک، 1990؛ به نقل از فیتزپاتریک، 2004). دو بعـد زیربنایی جهت گیـری گفت و شنود[27] و جهتگیری همنوایی[28] را در الگـوهای ارتباطات خانوادگی شناسایی کرده اند. جهتگیری گفت و شنود را میزانی که خانواده ها شرایطی را فراهم میآورند که در آن همه اعضای خانواده تشویق به شرکت آزادانه و راحت در تعامل و بحث و تبادل نظر درباره طیف وسیعی از موضوعات شوند، تعریف کردهاند (کوئرنر و فیتزپاتریک، 1997). جهت گیری همنوایی نیز عبارت است از میزانی که خانواده ها شرایط همسان بودن نگرشها، ارزشها و عقاید را مورد تأکید قرار میدهند(کوئرنر و فیتزپاتریک، 1997).
در جهتگیری گفت و شنود فرزندان تشویق می شوند تا در مورد مسایل مختلف فکر و بحث کنند و همچنین قدرت تحلیل گری و قدرت استدلال فرزندان داشته باشند (قدومی، 1392؛ به نقل از کورش نیا و لطیفیان،1390). جهتگیری همنوایی بین اعضا به اجتناب از تعارض و مجادله اشاره دارد
(کوئرنر و فیتزپاتریک، 1997). این در حالی است که تفکر انتقادی نوعی تفکر منطقی و مستدل است که در تصمیمگیری در مورد قبول باورها دخالت دارد (انیس، 2011). با توجه به این تعریف طبیعی است که گرایش به تفکرانتقادی در فرزندان خانواده های با گفت و شنود بالا بیشتر باشد چرا که چنین خانوادههایی دامنه وسیعی از موضوعات را مورد تبادل نظر قرار میدهند و با همفکری هم تصمیمات مربوط به خانواده را اتخاذ میکنند (فیتزپاتریک، 2004؛ کوئرنر و فیتزپاتریک، 2002). بامریند[29] (1996؛ به نقل از رحیمی،1391) بر این باور است که والدین در خانوادههای با گفت و شنود بالا فرزندانی با قدرت حل مسأله و توانایی مدیریت و رهبری بالا تربیت میکنند. چرا که ارتباطات باز و گسترده موجود در بین اعضای خانواده و مشارکت فرزندان در ایجاد قوانین خانواده، منجر به پرورش جستجوگری، استقلال، احساس مسئولیت و بلوغ فکری فرزندان میشود (بامریند، 1971؛ 1972؛ دارلینگ، لمبورن، استینبرگ، دورن بوش[30]، 1992). این در حالی است که خانوادههای با جهتگیری همنوایی علاقه کمتری به افشای احساسات و جستجو و حمایت اجتماعی در فرآیندهای چالش انگیز دارند. بر این اساس میتوان انتظار داشت که ابعاد الگوهای ارتباطی خانواده در میزان گرایش به تفکرانتقادی فرزندان برای تولید ایده های نو و مناسب در حل مسایل فردی و اجتماعی نقش داشته باشند.
یکی از ویژگیهای شخصیتی که با ابعاد گرایش به تفکر انتقادی و ابعادی الگوهای ارتباط خانواده ارتباط دارد، اعتقاد افراد درباره توانایی کنترل بر پیامدهای زندگیشان یا همان منبع کنترل
سایت های دیگر :