شکست و ناتوانی انسان فقط یک دلیل دارد که ان هم ایمان نداشتن به واقعیت خود است ( ویلیام جیمز ) داشتن عزت نفس سالم یک نیاز اساسی است و چیزی است که انسانها پیوسته برای رسیدن به ان تلاش می کنند . با این حال بعضی مردم هر گونه به خود انگیزه ای که بتوانند با ان احساس راحتی کنند ، نمی رسند و تا ابد زندگیشان ، بر اثر اشکهایی که نسبت به خود داریند دست خوش ناراحتی و عذاب می شود . از طرفی بهترین سرمایه گذاری در زندگی ، ارتقاء عزت نفس است . عزت نفس ضعیف موجب می شود که همه افراد خود واقعی شان را با شرمندگی پنهان کنند ، جلوه های تدافعی از خود بیروز داده و مانع شکوفایی تواناییهایشان شوند . در حالیکه نباید از خود و دیگران پنهان شوند و باید سعی کنند خودشان را بپذیرند و به خود عشق بورزرند . رویا هایشان را به واقعیت در آوردند و آینده خود را به بهترین وجه بسازند ( شیمان 1378) .
عزت نفس معمولا به عنوان ارزشیابی شخصی از (( خود ارزشمندی )) خویش تعریف شده است . برخی از روان شناسان عزت نفس را عزور و افتخار می دانند که وقتی فرد به نقایص خویش واقف می شود انها را می پذیرد و سعی می کند انها را مرتفع نماید . عزت نفس چگونگی احساس ما درباره خودمان است و می توان گفت کلید رفتار فرد است ( دارابی 1384) .
برخورداری از بینشی مثبت نسبلت به خود که همان عزت نفس است از سنین کودکی شکل می گیرید که نحوه شکل گیری ان در نظریه های اریکسون ، را جزو سایر روان شناسان خود ، توضیح داده شده است .
عزت نفس با توانایی سازگاری همراه است . کسانی که عزت نفس بالایی دارند در مقایسه با کسانی که از عزت نفس پایین برخوردارند بهتر می توانند با موقعیت های مختلف سازگار شوند ، این افراد از اضطراب و افسردگی کمتری برخوردارند و کمتر هیجانی و پرخاشگر می شوند . بر عکس افراد دارای عزت نفس پایین از اضطراب و افسردگی بیشتری برخوردارند و از انواع دیگر اختلالات روانی و رفتاری رنج می برند . در تعامل با دیگران دچار پرخاشگری می شوند و پرخاشگری انها به شکل اعمال خشن بروز پیدا می کند که ممکن است موجب اجتناب دیگران یا مقابله به مثل بسیاری از ان ها گردد . پرخاشگری تلویحا به قصد آسیب زدن یا به نوعی آزار دادن فردی دیگر صورت می
گیرد . مفهومی که از رخدادهای قبل یا پس از عمل پرخاشگرانه استنباط می شود در مقایسه با پرخاشگری حیوانات که چیزی غریزی است و بر اساس هرف بقاء فرد یا نوع قابل فهم است . به نظر برخی از محققین تصور می شود که پرخاشگری انسان آموخته شده است و توجیه ان بر حسب منافع نوع شکل است .
پرخاشگری از خشونت ممکن است در بسیاری از موقعیت های بالینی از مسمومیت با الکل و سایر مواد و اختلالات شناختنی گرفته تا کودک آزاری و اعمال ضد اجتماعی مزمن مشاهده شود . بحث از پرخاشگری و خشونت بدون بحث درباره مدرسه امکان پذیر نیست . زیرا پدیده خشونت عمدتا در محیط مدرسه یا در راه مدرسه نیز روی می دهد . در مدرسه رفتار پرخاشگری از بعضی دانش آموزان سر می زند که قابل تحمل برای دانش آموزان دیگر و اولیاء مدرسه نیست
2-1: بیان مسئله :
بیش از 45 سال است که ابراهام مازلو (1962: نقل از بیدار 1383) و کارل راجرز (1951 : نقل از احمدی 1373) نشو و نما و عملکرد فردی را بیان کرده اند و با ان راهنمایی های سودمندی در جهت درک و برخورد با تفاوتهای فردی در برابر محیط فیزیکی و اجتماعی صورت گرفته است .
نظریات آن ها بیش از تمرکز بر رشد و استعداد معکی ، نظرات افراد از خود و خود پنداری را کانون توجه قرار داده است انها این موضع را اتخاذ می کنند که شایستگی در ارتباط خود با محیط به شدت تحت تاثیر موضعی که ما در قبال خود اتخاذ می کنیم قرار می گیرد .
خود پنداریهای خوب با رفتار (( خود شکوفا )) همراه می شود و فرد با ان می تواند با اطمینان بر ارتباط ثمر بخش با محیط به تعامل با آن بپردازد . فرد خود شکوفا با محیط خود به خوبی رابطه برقرار می سازد و فرصتهای نشو و نما و افزایش توان خود را می یابد و بدون تردید به رشد دیگران کمک می کند .
افراد با رشد کمتر هم تا اندازه ای در بر خورد با محیط احساسی شایستگی می کنند لیکن رابطه خود را به همان صورت می پذیرند و احتمال کمتری وجود دارد که خود قدمهای جدیدی بردارند که موجد روابط مولد نشو و نما باشد . انها در درون محیط و آنچه که محیط برایشان بار می آورد به سر می برند نه اینکه فرصتهایی را از محیط و یا درون ان بیافرینند .
افراد با کمترین رشد رابطه ای بسیار مصنوعی یا وابسته به میل دیگری با اطرافیان خود برقرار می سازند انها از توانایی خود در برخورد با محیط اطمینان کمتری دارند . اکثر انرؤی انها در تلاش برای این اطمینان که بتوانند در دنیایی باقی بماند که همه چیز را برای انها تامین نمی کند ، صرف شود . ( جویس و همکاران 1383) .
اینکه ما بین حالات نشو و نما افراد مورد مطالعه و مفالهیمشان از خود ر ابطه ای می یابیم تعجب آور نیست . نمونه های گیرندگان سیری ناپذیر ما افراد خود شکوفا هستند . انها درباره ی خود و اطرافیان خود از احساس خوبی برخوردارند . گیرندگان تابع یا مورد خاص احساس شایستگی می کنند لیکن برای فرصت های مولد نشو و نما به محیط وابسته اند .
نمونه های محتاط در روابط خود احساس می کنند زندگیشان در دنیایی مصنوعی ، تهدید کننده و متمایل به ارضاء نظر دیگران قرار دارد .
این نقص هایی که انها از اطرافیان خود می یابند محصول رشد یافتگی خوب و اینکه می توانند مسایلی را ببینند که بقیه ما نمی توانیم ملاحظه کنیم ، نیست . بلکه ا ین نقص ها ناشی از تلاشی است که انها به عمل می آورند تا جهت نیاز به فقط خود از دنیایی که از ان هراس دارند دلیل تراشی کنند . و البته این امر بدیهی است که ما بر حسب چیزی که با ان تغذیه می شویم کار کنیم و این تغذیه هم به لحاظ زیست شناسی است و هم به لحاظ اجتماعی و عاطفی . محتوای غنی و خوب سازمان یافته ، در موقعیت مثبت موجب غنای ما ، دستیابی بیشتر ما به خارج و ثمر بخشی بیشتر ما می شود . ( ح ویس و همکاران 1383).
چهل سال است که از اثر خوب ابرهام مازلو در راهنمایی برنامه ها برای ساختن توانایی عزت نفس و تحقق خویشتن استفاده می شود انسان ضمن کار با شاگردان برای ایجاد این اطمینان که تصور فردی انان تا حد امکان خوب عمل کند اصولی را که بتواند رفتارهایشان را هدایت کند کشف می کنند ( جویس و شاورز ، 1381) .
گرایش اساسی به داشتن احساس خوب نسبت به خود و دنیای اطراف چیزی است که همه افراد با ان به دنیا می آیند با این حال با گذشت زمان این تمایل طبیعی به طرق مختلف مورد تهدید قرار می گیرد . در این خصوص پژوهشگران متغیرهای زیادی را بررسی کرده اند از جمله شیوه پرورش ، بدرفتاری جسمانی یا جنسی ، آسیب ، ظاهر جسمانی ، جنس ، و رویدادهای جاری زندگی . کسانی که عزت نفس آنها پایین است اغلب در موقعیت بدی قرار دارند چون خودشان را قبول ندارند . قبول تعریفهای دیگران از انان برایشان سخت است و نسبت به انتقادهای دیگران بسیار حساس هستند به رغم انکه تجربه های روزمره نشان می دهند که انها کارآمد نیستند اما باورهای منفی انها به رشد خود ادامه می دهند این قبیل افراد که فقط نشانه های منفی زندگی و اطرافشان را به ذهنشان راه می دهند سر انجام به ضعف عزت نفس دچار می شود . از طرفی بیشتر مردم قبول دارند که عزت نفس پایین می تواند بر توانایی شاد و موفق بودن در زندگی اثر عمیقی بگذارد به طور اختصاصی ، سطح عزت نفس می تواند بر ماهیت روابط دیگران و سلامت روانی ما نفوذ قوی داشته باشد و در زمینه های زیر انسان را تحت تاثیر قرار دهد .
1- پذیرش خود و پذیرش دیگران
2- ترس از ترک شدن
3- کمال گرایی
4- استفاده از مکانیسمهای دفاعی
5- اعتیاد
6- آگاهی از احساسات
8- مسایل مربوط به کنترل
9- تصمیم گیری
10- برقراری ارتباط با دیگران ( شیهان 1378) .
می توان عزت نفس را به عنوان میزان ارزشی که انسان برای خود قابل می شود در نظر گرفته . مطالعات حاکی از این است که آگاهی با برداشت از خود بیشتر ناشی از تجربه های اجتماعی انسانت . ما خود را ان گونه می بینیم که فکر می کنیم دیگران ما را می بینند کوولی ( جامعه شناس )) چنین می نویسد (( نگرش ما از خود مانند آینه ا ی است که ارزیابیهای تصوری دیگران نسبت به ما را منعکس می کند .
بنابراین خود انگاره که مفهوم عزت نفس را می سازد به نظر می رسد که تحت تاثیر محیط بیرونی شکل می گیرد و ساخته می شود در سالهای اول زندگی ما به شدت تحت تاثیر برداشت دیگران از خودمان قرار می گیریم . این امر نگرش ما نسبت به خود مان را تحت تاثیر قرار می دهد . حال اگر ما به شیوه ی دیگری پرورش می یافتیم احتمالا عزت نفس متفاوتی داشتیم هر چند هنوز الزاما ما همان شخص هستیم . ( شیهان 1378) .
آدلر در سال 1908 میلادی به این نتیجه رسید که تمایلات تهاجمی از غریزه جنسی بس مهم ترند ولی اندکی بعد واؤ ه تهاجم یا پرخاشگری را به (( میل به قدرت )) تبدیل کرد که آدلر قدرت را با جنس مذکر و ضعف را با جنس مونث همانند می دانست .
او در این مرحله از تفکر خویش عقیده (( تعرض مردانه )) را مطرح کرد و ان را مشکلی از جبران افراطی دانست که هم مردان و هم زنان در موقع احساس عدم کفالت و یا حقارت به ان متوسل می شوند .
پس از مدتی ادلر از کاربرد واژه (( میل به قدرت )) دست کشید و مفهوم تلاش برای نیل به تفوق و برتری را جایگزین آن کرذد . از این رو می توان گفت که با توجه به هدف نهایی انسان سه مرحله در تفکر او وجود دارد . تهاجمی بودن ، ذمقتدر بودن و برتر بودن .
منظور ادلر از تفوق و برتری احراز مقام اجتماعی یا فرمانروایی بر دیگران و یا تصاحب موقعیت شغلی برجسته ای در جامعه نیست بلکه منظورش خود شکوفایی در ارتقای خود است . به عقیده ادلر کوشش برای برتری جزء لازم زندگی و حتی بالاتر از ان است و از لحظه تولد تا مرگ ادامه دارد و هر کششی قدرت نود را از تلاش برای نیل به کمال کسب می کند . آدلر معتقد است که تلاش برای تفوق و برتری ممکن است به هزاران شکل مختلف تجلی کند و هر فردی به شیوه ی خاص خود را برای کسب کمال به کار بندد . مثلا فرد روان دنژند برای نیل به عزت نفس ، قدرت و بزرگ جلوه دادن خویش تلاش می کند . به عبارت دیگر چنین فردی برای هدفهای خود پسندانه و خود مدارانه می کوشد . در حالی که فرد عادی برای برای هدفهایی تلاش می کند که در درجه اول ماهینی اجتماعی دارند . فرد برای آن نوع تفوق و برتری تلاش می کند که امنیت خاطر و سازگاروری لازم و متناسب با هدف قبلی او را برایش تامین کند . نوع و چگونگی تجلی تلاشهای فرد برای تفوق و برتری به احساس حقارت او و راههای جبرانی انتخاب شده دتوسط او سنگینی دارد : که در نتیجه به شخصیت او وجه خاصی می بخشند ( کرسینی ، هال ، سیندزی به نقل از شفیع آنادی و ناصری 1375) . بعدها آدلربا ارائه نظر معتدی شد که احساس حقارت از نوعی احساس بی کمال یا نا تمامی در هر بعد زندگی ناشی می شود . ( آدلر ، کریسینی ، هال و لیندزی به نقل از شفیع آبادی 1375) .