افسردگی اساسی و اختلال دو قطبی:
DSM-IV-TR (2000)، خلق[۱] یک حالت احساسی نافذ و مستمر است که دورناً احساس میشود و بر رفتار و درک شخص از دنیا اثر میگذارد عاطفه[۲] تظاهر برونی خلق است. خلق ممکن است طبیعی، بالا یا پایین باشد. شخص سالم طیف وسیعی از خلقها را تجربه میکند و به همان نسبت مجموعهای از تجلیات عاطفی نیز دارد. شخص سالم قادر به کنترل خلق و عواطف خود است.
اختلالات خلقی گروهی حالات پایینی هستند که با اختلال خلق فقدان احساس کنترل بر خلق، و تجربه ذهنی ناراحتی شدید همراه هستند. کسانی که خلق بالا دارند (مانی)، حالت انبساط خاطر، پرش افکار، کاهش خواب، افزایش احترام به نفس، و افکار بزرگ منشانه نشان میدهند. افرادی که خلق پایین دارند (افسردگی)، با کاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بیاشتهایی، و افکار مرگ و خودکشی مشخص هستند سایر علایم و نشانهها عبارتند از: تغییر در سطح فعالیت، تواناییهای شناختی، تکلم و اعمال نباتی (خواب، اشتها، فعالیت جنسی، و سایر ریتمهای بیولوژیک). این اختلالات عملاً همیشه منجر به اختلال در عملکرد شغلی، روابط اجتماعی و بین فردی میگردد (Kaplan & Sadock’s, 2007: 87).
افسردگی:
DSM-IV-TR (2000)، اختلال افسردگی اساسی ( اختلالا افسردگی یک قطبی) را اختلالی با یک یا پند دوره افسردگی اساسی بدون سابقه دورههای مانی، مختلط یا هیپومانی تعریف کرده است. یک دوره افسردگی اساسی حداقل باید دو هفته طول بکشد.
مانی
دوره مانی دوره مشخص (حداقل به مدت یک هفته یا کمتر از آن اگر بیمار بستری شود) با خلق نابهنجار و مستمراً منبسط یا تحریکپذیر است.
همهگیری شناسی:
اختلالات خلفی شایع هستند. در اکثر زمینهیابیهای اخیر، اختلال افسردگی شایعترین اختلال روانپزشکی در طول عمر بوده است(تقریباً ۱۷ درصد). میزان بروز سالانه افسردگی اساسی ۵۹/۱ درصد است (زنها ۸۹/۱، مردها ۱/۱).
اختلال دو قطبی I :
اختلال دو قطبی I غالباً با افسردگی شروع میشود (۷۵ درصد موارد در زنها و ۶۷ درصد موارد در مردان) و اختلالی عودکننده است.
اختلال دوقطبی I در کودکان و سالمندان: اختلال دوقطبی I هم افراد کم سن و سال و هم سالمند را تحت تأثیر قرار میدهد. میزان بروز اختلال دو قطبی I در کودکان و نوجوانان حدود ۱ درصد است و شروع آن حتی ممکن است در ۸ سالگی باشد. (DSM-IV-TR، ۲۰۰۰: ۵۲۶)
اختلال دوقطبی II:
مطالعه روی سیر پیش آگهی اختلال دو قطبی II اخیراً شروع شده است. (DSM-IV-TR، ۲۰۰۰: ۵۲۷)
درمان
درمان بیماران مبتلا به اختلالات خلقی باید معطوف به چند هدف باشد. اولاً، سلامتی و ایمنی بیمار باید تضمین شود. ثانیاً، ارزیابی تشخیصی کامل باید به عمل آید. ثالثاً، طرح درمانی باید نه تنها به علائم فعلی بلکه به رفاه کلی بیمار معطوف باشد. هر چند تأکید فعلی بر درمان دارویی و رواندرمانی معطوف به خود بیمار است. رویدادهای استرسآمیز زندگی نیز افزایش میزان عود بین بیماران مبتلا به اختلال خلقی همراه است. بنابراین، درمان باید از تعداد و شدت عوامل استرسزا زندگی بیمار بکاهد.
به طور کلی، درمان اختلالات خلقی برای روانپزشک پاداشآور است. امروزه هم برای دورههای مانی و هم افسردگی درمانهای اختصاصی وجود دارد، و دادهها نیز حاکی از تأثیر درمان پیشگیری کننده است. چون پیشآگهی برای هر دوره خوب است، ایجاد خوشبینی هم در خود بیمار و هم خانواده اگر نتایج اولیه درمان امیدبخش نباشد، به جا است و مورد استقبال آنان قرار میگیرد. معهذا، اختلالات خلقی مزمن هستند و بیمار و خانواده باید در مورد روشهای درمانی آتی راهنمایی شوند (رضاعی، ۱۳۹۱: ۱۱۷).
-بستری کردن در بیمارستان اولین و مهمترین تصمیم پزشک این است که آیا لازم است بیمار بستری شود یا درمان سرپایی مناسب است خطر خودکشی و دیگرکشی، کاهش بارز توانایی در مراقبت از خود نظر تغذیه و مسکن، و نیز نیاز به آزمایشات تشخیصی از موارد لزوم آشکار برای بستری شدن است. سابقه پیشرفت سریع علایم و متلاشی شدن نظامهای حمایتی معمول بیمار، مواد مجاز دیگر بستری شدن بیمار هستند. (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۱۲۸)
-رواندرمانی خانواده: پورافکاری (۱۳۹۱)، رواندرمانی خانواده معمولاً درمان اولیه اختلال افسردگی اساسی تلقی نمیشود، اما قرائن فزایند حاکی است که کمک به بیمار مبتلا به اختلال خلقی برای کاهش استرس و مقابله با استرس میتواند احتمال عود را کم کند. رواندرمانی خانواده اگر اختلال زندگی خانوادگی یا زناشویی بیمار را در معرض خطر قرار داده یا اختلال خلقی به وسیله موقعیت خانوادگی تسهیل شده یا دوام یابد، جایز است.
-تحریک عصب واگ
تحریک تجربی عصب واگ در چندین مطالعه طرحریزی شده برای درمان صرع نشان داد که خلق این بیماران بهبود مییابد. این مشاهده منجر به استفاده از تحریک عصب واگ چپ (VNS) با بهره گرفتن از یک وسیله الکترونیکی کاشته شده زیر پوست، شبیه پیسمیکرقلبی، گردید. مطالعات مقدماتی نشان داده اند که تعدادی از بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی مزمن پس از درمان با VNS وارد مرحله بهبود شدند. (رضاعی، ۱۳۹۱: ۱۲۲)
-نوردرمانی
نوردرمانی[۳] در سال ۱۹۸۴ به عنوان درمانی برای (اختلال خلقی[۴]، با الگوی فصلی) معرفی شد. در این اختلال بیماران معمولاً با کوتاهتر شدن روزها با فرا رسیدن زمستان دچار افسردگی میگردند. زنها حداقل ۷۵ درصد موارد افسردگی فصلی را تشکیل میدهند و سن متوسط آنها موقع مراجعه ۴۰ سال است. بیماران بالاتر از ۵۵ سال ندرتاً با اختلال عاطفی فصلی رجوع میکنند.
نوردرمانی معمولاً به صورت مواجه ساختن فرد مبتلا به نور درخشان در طیف ۰۰۰/۱۵ تا ۰۰۰/۱۰۰ لوکس یا بالاتر از آن، به طور معمول با یک منبع نور مصنوعی که روی میز قرار داده میشود، انجام میگیرد بیماران به مدت ۱ تا ۲ ساعت هر روز قبل از سپیده دم مقابل چراغ مینشینند، هر چند بعضی از بیماران با مواجهه با نور پس از غروب هم تأثیر مثبت کسب میکنند. برخی از کارخانهها کلاه ایمنی لامپدار ساختهاند که در آنها منبع نور روی لبه کلاه قرار گرفته است. این کلاه ایمنیها امکان تحریک را میدهند، اما مطالعات جدید استفاده از این نوع مواجهه با نور را مورد پرسش قرار داده اند. این آزمایشها معمولاً یک هفته ادامه مییابد، اما مداوای طولانیتر ممکن است با پاسخ بیشتر همراه باشد (Kaplan & Sadock’s, 2007: 124).
نور درمانی به نظر میرسد خوب تحمل میشود. در منابع نور جدید از شدتهای پایینتر نور استفاده میشود و دارای فیلتر هم هستند؛ به بیماران گفته میشود که مستقیماً به نور نگاه نکنند. مثل همه درمانهای مؤثر ضدافسردگی، نوردرمانی نیز ندرتاً با چرخش بعضی از بیماران افسرده به حالت مانی یا هیپومانی همراه است.
غیر از افسردگی فصلی، سایر موارد استفاده از نوردرمانی ممکن است در اختلالات خواب باشد. نوردرمانی برای کاهش تحریکپذیری و کاهش عملکرد ناشی از تغییر نوبت کار مورد استفاده قرار گرفته است. طبق گزارشات اختلالات خواب در بیماران سالمند با مواجهه با نور درخشان در ضمن روز بهبود نشان میدهند (رضاعی، ۱۳۹۱: ۱۲۴).
[۱] - mood
[۲] - affect
[۳] - phototherapy
[۴] - SAD
اضطراب را در واقع همه انسانها تجربه میکنند. اضطراب یک علامت هشدار دهنده است، خبر از خطری قریبالوقوع میدهد و شخص را برای مقابله آماده میسازد ترس، علامت هشدار دهنده مشابه، از اضطراب با خصوصیات زیر تفکیک میشود: ترس واکنش به تهدیدی معلوم، خارجی، و از نظر منشأ بدون تعارض است. اضطراب واکنش در مقابل خطری نامعلوم، درونی، مبهم، و از نظر منشأ همراه با تعارض است. (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷: ۱۶۵)
شروع اختلال هراس معمولاً در اواخر نوجوانی و اوان جوانی است، هر چند شروع در دوران کودکی، و اوایل نوجوانی، و میانسالی گزارش شده است (DSM-IV-TR، ۲۰۰۰: ۶۴۹).
اختلالات هراس و گذرهراس: حمله شدید و حاد اضطراب همراه با احساس فنای قریبالوقوع به اختلال هراس[۱] معروف است. اضطراب با دورههای مجزای ترس که دفعات آن از چند حمله در یک روز تا حملات محدود در یک سال متغیر است، مشخص میباشد (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۱۷۵).
همهگیریشناسی: مطالعات همهگیری شناسی میزان شیوع اختلال هراس را در طول عمر ۱ تا ۴ درصد و میزان شیوع در ۶ ماه تقریباً ۵/۰ تا ۱ درصد و برای حملات هراس ۳ تا ۶/۵ درصد است (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۱۷۸).
درمان:
با درمان، اکثر بیماران بهبود چشمگیر در علائم اختلال هراس پیدا میکنند. دو تا از مؤثرترین روشهای درمانی عبارتند از: درمان دارویی و درمانشناختی رفتاری، گروهدرمانی و رواندرمانی خانواده ممکن است برای بیماران و خانواده آنها در سازش به این موقعیت که اختلال وجود دارد و نیز تطابق با مشکلات روانی اجتماعی که ممکن است اختلال تسریع کرده باشد کمک کننده باشد. سایر درمانهای اختلالات اضطراب عبارتند از : شناخت درمانی، تن آرامی کار بردی، آموزش تنفسی، مواجهه زنده ( رضاعی، ۱۳۹۱: ۱۳۲).
فوبی خاص و فوبی اجتماعی :
اصطلاح فوبی[۲] به ترس شدید از یک شیء یا موقعیت یا وضعیت اطلاق میشود. فوبی خاص ترس شدید و پایدار از یک شی یا موقعیت است. در حالی که فوبی اجتماعی ترس شدید و مستمر از موقعیتهایی است که در آن حالت ممکن است شرمندگی روی دهد (Kaplan & Sadock’s, 2007: 189).
همهگیریشناسی
مطالعات همهگیریشناسی اخیر به این نتیجه رسیدهاند که فوبیها شایعترین اختلالات روانی هستند. تخمیناً ۵ تا ۱۰ درصد جمعیت مبتلا به این اختلالات ناراحتی برانگیز و گاهی ناتوان کننده هستند. تخمینهایی که کمتر محتاطانه بودهاند، در حد ۲۵ درصد جمعیت ارائه شدهاند. (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۱۹۳)
فوبی خاص شایعتر از فوبی اجتماعی است. فوبی خاص شایعترین اختلال روانی بین زنها و دومین اختلال شایع روانی، پس از اختلالات وابسته به مواد، بین مردها است. (DSM-IV-TR، ۲۰۰۰: ۶۶۴)
درمان
رضاعی (۱۳۹۱) هیپنوتیزم، درمان حمایتی، و رواندرمانی خانواده ممکن است در درمان اختلالات فوبیک مفید واقع گردند.
اختلال وسواسی- جبری
اختلال وسواسی جبری (OCD) با گروه متنوعی از علائم که شامل افکار مزاحم، تشریفات، اشتغالهای ذهنی، و اعمال وسواسی است تظاهر میکند (DSM-IV-TR، ۲۰۰۰: ۶۷۰).
همهگیریشناسی
پورافکاری (۱۳۹۱) عنوان میکند که، شیوع اختلال وسواسی- جبری در طول عمر در جمعیت کلی ۲ تا ۳ درصد تخمین زده میشود.
درمانها
رضاعی (۱۳۹۱) رواندرمانی خانواده را غالباً در حمایت خانواده کمک به کاهش ناهماهنگی زناشوئی که از اختلال (وسواسی- جبری) ناشی شده است، و ساختن اتحاد درمانی با اعضاء سالم خانواده به نفع- بیمار، مفید میداند.
- گروهدرمانی به عنوان سیستم حمایتی برای بعضی از بیماران کمک کننده است.
- برای بیماران بسیار مقاوم، الکتروشوک درمانی و جراحی روانی را میتوان در نظر گرفت. ECT به قدر جراحی روانی مؤثر نیست، اما حتماً باید قبل از آن آزمایش شود. رایجترین عمل جراحی برای اختلال وسواسی- جبری سینگولاتومی است که در ۲۵ تا ۳۰ درصد بیماران مقاوم به سایر درمانها مؤثر است.
- سایر روشهای جراحی (نظیر تراکتوتومی زیر هسته دمدار، که به کپسولوتومی هم معروف است) نیز برای این منظور مورد استفاده قرار گرفته است. روشهای غیر تهاجمی جراحی نظیر کاشتن الکترودها در نقاط مختلف هستههای قاعدهای (تحریک عمقی مغز) برای درمان OCD و اختلال توره تحت بررسی هستند. همه این روشها به طور فزاینده با بهره گرفتن از روشهای استرپاناکتیک هدایت شده با MRI انجام میگیرند.
شایعترین عارضه جراحی روانی پیدایش تشنج است که تقریباٌ همیشه با فنی توئین[۳] کنترل میشود. بعضی از بیماران که به جراحی روانی به تنهایی پاسخ نمیدهند و قبل از عمل نیز به رفتار درمانی و دارودرمانی پاسخ ندادهاند، پس از جراحی روانی به درمان دارویی یا رفتار درمانی پاسخ میدهند (رضاعی، ۱۳۹۱: ۱۹۱).
[۱] - panic disorder
[۲] - phobia
[۳] - Dilatin
DSM-IV-TR (2000)، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) اختلالی مشخص با پیدایش علائم پس از مواجهه با یک رویداد تهدیدکننده زندگی است. شخص نسبت به این تجربه با ترس و درماندگی پاسخ میدهد. رخداد را مکرراً در ذهن خود زنده میکند و سعی میکند از یادآوری آن اجتناب نماید. کاگان[۱] متذکر شده است کودکانی که از نظر رفتاری مهار شده هستند ممکن است مخصوصاً نسبت به اضطراب یا PTSD پس از رخدادهای تهدیدکننده آسیبپذیر باشند.
برای تشخیصگذاری، علائم باید بیش از یک ماه دوام یابند و در زمینههای مهم زندگی، نظیر خانواده و شغل تداخل نمایند.
همهگیریشناسی
میزان بروز PTSD در طول عمر بین ۹ تا ۱۵ درصد و شیوع اختلال استرس پس از سانحه در طول عمر تا ۸ درصد جمعیت کلی تخمین زده میشود، هر چند ۵ تا ۱۵ درصد دیگر از مردم ممکن است شکلهای ساب کلینیکال اختلال را تجربه کنند بین گروههای در معرض خطر که افراد آن رخدادهای تروماتیک تجربه کرده بودند، میزان شیوع اختلال در طول عمر ۵ تا ۷۵ درصد بوده است (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۲۱۶).
درمان
وقتی پزشک با بیماری روبرو میشود که متحمل ضربهای قابل توجه شده است، روشهای عمده (درمانی) عبارتند از: حمایت، تشویق به صحبت در مورد رویداد و آموزش در زمینه انواعی از مکانیسمهای مقابلهای (مثلاً، آرامسازی)، استفاده از مسکنها و منوم هم میتواند کمک کننده باشد. وقتی پزشک با بیماری مواجه میشود که حادثه را در گذشته تجربه کرده و اینک دچار اختلال استرس پس از سانحه است، باید تأکید بر آموزش در زمینه اختلال و درمان آن باشد، هم درمان دارویی و هم رواندرمانی، حمایت بیشتر برای بیمار و خانواده از طریق گروههای حمایت محلی و ملی ویژه بیماران مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه قابل وصول است.
علاوه بر روشهای رواندرمانی فردی، گروهدرمانی و رواندرمانی خانواده نیز، در موارد اختلال استرس پس از سانحه مؤثر گزارش شدهاند. درمانهای موثر دیگر در این اختلال رواندرمانی و دارو درمانی میباشد (Kaplan & Sadock’s, 2007: 202).
DSM-IV-TR (2000)، اضطراب را میتوان یک پاسخ طبیعی و انطباقی نسبت به تهدید تصور کرد که اورگانیسم را برای ستیز یا گریز آماده میسازد.
کسانی که به نظر میرسد تقریباً در مورد هر چیزی نگران هستند احتمالاً تشخیص اختلال اضطراب منتشر[۲] دریافت میکنند. متن بازنگری شده چهارمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-IV) اختلال اضطراب[۳] منتشر را اضطراب و نگرانی شدید در مورد چندین رویداد یا فعالیت تعریف میکند که در اکثر روزها در ضمن حداقل ۶ ماه دوام داشته است. کنترل نگرانی مشکل است و علائم جسمی نظیر تنش عضلانی، تحریکپذیری، اشکال در خواب و بیقراری با آن همراه است. اضطراب متمرکز بر خصوصیات یک اختلال دیگر محور، نیست، ناشی از مصرف مواد یا بیماری طبی عمومی نمیباشد، و فقط در جریان یک اختلال خلقی یا روانی ظاهر نمیگردد. کنترل اضطراب مشکل است، از نظر ذهنی ناراحتی برانگیز است و در زمینههای مهم زندگی شخص اختلال ایجاد میکند (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۲۲۷).
همهگیریشناسی
اختلال اضطراب منتشر یک اختلال شایع است؛ تخمینهای معقول بیماری شیوع یک ساله اختلال بین ۳ تا ۸ درصد است. نسبت زن به مرد حدود ۲ بر ۱ است، اما این نسبت در زنها و مردهایی که برای درمان این اختلال بستری میشوند ۱ بر ۱ است. میزان شیوع در طول عمر طبق مطالعه همهگیری شناختی منطقه تحت پوشش نزدیک به ۵ درصد است. در کلینیکهای اختلالات اضطرابی حدود ۲۵ درصد بیماران مبتلا به اختلال اضطراب منتشر شناخته میشوند. شروع اختلال در اواخر نوجوانی یا اوان جوانی است و هر چند مواردی در سنین بالاتر هم دیده میشود. همچنین شواهدی حاکی است که شیوع اختلال اضطراب منتشر مخصوصاً در مراکز مراقبت اولیه بالاتر است (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۲۲۹).
درمان
مؤثرترین درمان بیماران مبتلا به اختلال اضطراب منتشر روش مرکب از رواندرمانی، درمان دارویی و رویکردهای حمایتی است. درمان ممکن است مقدار زیادی از اوقات پزشک درگیر درمان را بگیرد، خواه این پزشک روانپزشک باشد، خواه پزشک خانواده یا یک متخصص دیگر (رضاعی، ۱۳۹۱: ۲۰۹).
[۱] - Kagan
[۲] - generalized anxiety disorder
[۳] - generalized anxiety disorder
در متن بازنگری شده چهارمین چاپ راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانیDSM-IV-TR (2000) هفت اختلال شبه جسمی خاص شناخته شده است: (۱) اختلال جسمانی کردن با شکایات جسمی متعدد که به دستگاههای مختلف مربوط میشوند مشخص است؛ (۲) اختلال تبدیلی با یک یا دو شکایت نورولوژیک مشخص است؛ (۳) خود بیمارانگاری بیشتر با باور بیمار به داشتن یک بیماری خاص مشخص است تا تمرکز روی علائم؛ (۴) اختلال بدریختی بدن با باور اشتباهی یا درک اغراقآمیز از معیوب بودن قسمتی از بدن با باور اشتباهی یا درک اغراقآمیز از معیوب بودن قسمتی از بدن مشخص است؛ (۵) اختلال درد با علائم درد که یا فقط به عوامل روانشناختی مربوطند یا تحت تأثیر عوامل روانشناختی شدت مییابند مشخص میباشد (۶) اختلال شبه جسمی نامتمایز مشتمل است بر اختلالات شبه جسمی، که به گونهای دیگر توصیف نشدهاند و حداقل به مدت شش ماه یا بیشتر دوام داشتهاند (۷) اختلال شبه جسمی که به گونهای دیگر مشخص نشده است (NOS) طبقهای برای آن گروه از اختلالات شبه جسمی است که شامل ملاکهای اختلالات شبه جسمی سابقالذکر نمیگردند.
اصطلاح شبه جسمی[۱] از ریشه soma یونانی به معنی جسم اخذ شده است، و اختلالات شبه جسمی[۲] گروهی وسیع از بیماریها هستند که علائم و نشانههای جسمی یک جزء اساسی آنها است. این اختلالات دربرگیرنده کنشهای متقابل جسم- روان هستند که در آنها مغز، به طرقی که هنوز به خوبی روشن نیست، هشدارهای مختلف صادر میکند که اثرش بر هشیاری فرد القاء وجود مسائل جسمی جدی است. به علاوه، تغییرات جزئی یا هنوز شناخته نشده در نوروشیمی، نوروفیزیولوژی و نورایمیونولوژی ممکن است از مکانیزمهای ناشناخته روانی یا مغزی حاصل شوند که به وجود آورنده بیماری هستند (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۱۳۴).
اختلال جسمانی کردن
DSM-IV-TR (2000)، اختلال جسمانی کردن[۳] یک بیماری با شکایات جسمانی متعدد در دستگاههای مختلف بدن است که در یک دوره چندین ساله روی میدهد و منجر به تخریب قابل ملاحظه یا جستجوی درمان یا هر دو آنها میگردد. اختلال جسمانی کردن نمونهای از اختلالات شبه جسمی است که بهترین شواهد این اختلافات را از نظر ثبات و پایایی در افراد مبتلا به این اختلال دارد.
اختلال جسمانی کردن از سایر اختلالات شبه جسمی با توجه به تعداد شکایات و دستگاههای متعدد (مثلاً گوارشی و اعصاب) تفکیک میشود. این اختلال مزمن است و با ناراحتی روانشناختی قابل ملاحظه، اختلال در عملکرد اجتماعی و شغلی، و رفتار افراطی در جستجوی کمک طبی همراه میباشد.
همهگیریشناسی
میزان شیوع اختلال جسمانی کردن در طول عمر برای جمعیت کلی ۲/۰ تا ۲ درصد در زنان و ۲/۰ درصد در مردان تخمین زده میشود. تعداد زنهای مبتلا به اختلال جسمانی کردن ۵ تا ۲۰ برابر بیشتر از مردها است. هر چند بالاترین تخمینها ممکن است به تمایلهای اولیه به عدم تشخیص اختلال جسمانی کردن در بیماران مذکر باشد. معهذا با نسبت ۵ برابر زنها در جمعیت کلی ممکن است ۱ تا ۲ درصد باشد؛ و به این ترتیب اختلال نادری نیست. بین بیماران مطبهای پزشکان خانواده، ۵ تا ۱۰ درصد بیماران ممکن است واجد ملاکهای تشخیصی اختلال جسمانی کردن باشند. این اختلال رابطه معکوس با موقعیت اجتماعی دارد و بیشتر در طبقات فقیر و کم سواد مشاهده میشود. طبق تعریف اختلال جسمانی کردن قبل از ۳۰ سالگی، و غالباً در دهه دوم عمر شروع میشود (Kaplan & Sadock’s, 2007: 247).
درمان
درمان بیماران مبتلا به اختلال جسمانی کردن وقتی بهتر صورت میگیرد که پزشک مشخص واحدی مشغول مراقبت اولیه آنها باشد. وقتی بیش از یک پزشک درگیر درمان باشد بیمار فرصت بیشتری برای ابراز شکایتهای جسمی دارد پزشک مربوطه باید با جلسات برنامه ریزی شده مرتب، معمولاً ماهانه، بیمار را ملاقات کند. ملاقات باید نسبتاً کوتاه باشد؛ هر چند در پاسخ به هر شکایت جسمی تازه معاینه نسبی جسمی لازم است، از روشهای آزمایشگاهی و تشخیصی بیشتر حتیالامکان باید پرهیز شود. وقتی اختلال جسمانی کردن تشخیص داده شد، پزشک معالج باید به شکایات جسمی بیمار به دیده ابزار هیجانات نگاه کند تا شکایات طبی، معهذا، بیماران مبتلا به اختلال جسمانی کردن هم میتوانند بیماریهای جسمی جدی داشته باشند؛ لذا پزشک باید برای جدی گرفتن علامت و وسعت تفتیش آن از قضاوت خود استفاده کند یک روش معقول درازمدت برای یک پزشک عمومی که بیمار مبتلا به اختلال جسمانی کردن را معالجه میکند بالا بردن سطح آگاهی بیمار نسبت به احتمال تأثیر عوامل روانشناختی در بروز علائم است تا زمانی که بیمار میل به دیدن یک متخصص بهداشت روانی، به طور منظم، پیدا کند ( رضاعی، ۱۳۹۱: ۲۲۲).
[۱] - somatoform
[۲] - somatoform disorders
[۳] - somatization disorder
DSM-IV-TR (2000)، سندرم خستگی مزمن[۱] (که در کانادا و بریتانیا انسفالومیلیت میالژیک نامیده میشود) با خستگی شدید و ناتوان کننده به مدت ۶ ماه یا بیشتر، که غالباً با درد عضلانی، سردرد، گلودرد، تب خفیف، شکایتهای شناختی، علائم گوارشی و غدد لنفی دردناک همراه است، مشخص میباشد. پژوهش برای یافتن علت عفونی برای سندرم خستگی مزمن فعالانه جریان دارد چون درصد بالایی از بیماران شروع ناگهانی آن را پس از بیماری شبه سرماخوردگی شدید گزارش کردهاند.
همهگیریشناسی
میزان بروز و شیوع دقیق سندرم خستگی مزمن نامعلوم است، میزان بروز بین ۰۰۷/۰ تا ۸/۲ درصد در جمعیت کلی بالغ است. اختلال عمدتاً در بالغین جوان دیده میشود (۲۰ تا ۴۰ سالگی) سندرم خستگی مزمن در کودکان و سالمندان هم دیده میشود اما به میزانی کمتر زنها حداقل دوبار بیشتر از مردها مبتلا میگردند (Kaplan & Sadock’s, 2007: 271).
درمان
درمان سندرم خستگی مزمن عمدتاً حمایتی است. پزشکان باید نخست با بیماران تفاهم برقرار کنند و شکایات آنها را به عنوان بیپایه بودن رها نکنند، شکایات تصوری نیستند. ارزیابی دقیق پزشکی ضروری است و ارزیابی روانی نیز بمورد است، که هر دو به منظور ردّ علل دیگر علائم صورت میگیرد. درمان دارویی مؤثری شناخته نشده است.
گروههای خودیاری در بیماران مبتلا به سندرم خستگی مزمن مفید بودهاند. این گروهها از پویش گروهی امیدبخشی، عرضه هویت، سهیم شدن در تجارب، و دادن اطلاعات استفاده میکنند. اتحاد اعضاء در چنین گروههایی همچنین احترام به نفس را که غالباً در چنین بیمارانی آسیب دیده است، و غالباً تصور میکنند که پزشکان آنها را جدی نمیگیرند، بالا میبرد. به همین دلیل، بسیاری از بیماران مبتلا به عنوان درمانهای جانشین به مصرف ویتامینها، املاح و محصولات گیاهی متفرقه روی میآورند. هیچ یک از این مواد و تونیکهای عمومی نامشخص در منابع طبی مورد بررسی با همتاها مورد بررسی قرار نگرفتهاند و اگر هم نفعی داشته باشند اندک است (رضاعی، ۱۳۹۱: ۲۴۳).
نورآستنی
اصطلاح نورآستنی[۲] در دهه ۱۸۶۰ توسط روانپزشک و نورولوژیست آمریکایی جورج میلر بیرد[۳] که آن را برای اختلالی مشخص با خستگی مزمن و ناتوانی بکار برد، معرفی گردید. اصطلاح نورآستنی (تحلیل عصبی) امروزه زیاد مورد استفاده قرار نمیگیرد، اما در منابع روانپزشکی وجود دارد و یک ماهیت تشخیصی در دهمین چاپ طبقهبندی بینالمللی بیماریها و مسائل بهداشتی وابسته (ICD-10) است.
طبق طبقه بندی های جاری در ایالات متحده این اختلال تشخیصی مستقل تلقی نمیشود. در متن بازنگری شده چهارمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی DSM-IV-TR (2000) نورآستنی اختلال شبه جسمی نامتمایز طبقهبندی شده است.
این اختلال یکی از نمونههای بارز تفاوتهای فرهنگی مؤثر در طبقهبندی و تظاهرات بیماری است. نورآستنی اختلالی مقبول در اروپا و آسیا است، جایی که خستگی، سردرد، بیخوابی و سایر شکایات جسمی مبهم مشخصات آن شمرده میشود و تصور میشود بیشتر از استرس مزمن ناشی میگردد تا تعارضهای ناخودآگاه روانشناختی. در بسیاری از فرهنگها از جمله چین که در آنها مردم از قبول طبقهبندی شدن به عنوان مبتلا به اختلال روانی میپرهیزند، نورآستنی تشخیصی ارجح است. به همین دلیل، این اختلال بیش از همه در شرق آسیا گذاشته میشود (Kaplan & Sadock’s, 2007: 260).
همهگیریشناسی
مشکلات در تحقیق همهگیریشناسی نورآستنی از این واقعیت ناشی میشود که این اختلال همراه با سایر اختلالات نظیر، اضطراب، افسردگی و اختلالات شبه جسمی ظاهر میشود و به عنوان اختلالی مستقل تحت مطالعه قرار نگرفته است. بیرد نورآستنی را یکی از شایعترین اختلالات مشاهده شده در ایالات متحده قرن ۱۹ تلقی میکرد. هر چند آماری برای تأیید مشاهدات او در دست نیست. یک مطالعه در سال ۱۹۹۴ در سویس میزان شیوع آن را (با بهره گرفتن از ICD-10) 12 درصد در جمعیت آن کشور گزارش نمود. یک مطالعه توسط سازمان بهداشت جهانی (WHO) میزان بروز را ۲ درصد گزارش نمود که در صورت وجود علائم افسردگی به ۶ درصد افزایش مییافت (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۲۷۶).
درمان
مفهوم کلیدی در درمان جاری نورآستنی فهم این موضوع توسط پزشک است که علایم بیمار تصوری نیستند. علایم عینی هستند و با هیجاناتی که با سلسله اعصاب خودکار، که در عین حال بر اعمال بدنی تأثیر میگذارند ایجاد میشوند. استرس میتواند تغییر ساختاری در یک دستگاه بدنی بوجود آورد و نتیجه آن میتواند تهدید کننده زندگی هم باشد. بنابر این درمان باید با بررسی طبی کامل برای تعیین اینکه علایم جسمی بیمار درمانپذیر است یا خیر به عمل آید و اگر پاسخ مثبت است چه درمانی ممکن است بهترین نتایج را بدست دهد. به بیماران باید اطمینان داد که تجویز داروها برای از بین بردن علایم مفید خواهد بود، اما فقط زمانی که با مداخله های رواندرمانی همزمان تواٌم باشد (رضاعی، ۱۳۹۱: ۱۵۴).
[۱] - chronic fatigue syndrome
[۲] - exhaustion nervous (neurasthenia)
[۳] - George Miller Beard