عناصر کلیدی نوآوری استراتژیک
نوآوری استراتژیک یک نگرش کل نگر سیستماتیک است که روی ایجاد نوآوریهای گسسته تمرکز دارد. نوآوری زمانی استراتژیک می شود که یک فرایند تکرارپذیر عمدی داشته باشدکه تفاوت مشخصی را در انتقال ارزش به مشتریان، مصرف کنندگان، شرکا و بنگاه ایجاد نماید. نوآوری استراتژیک سازمان ها را به مبارزه می طلبد تا ماورای مرزهای ایجاد شده کسب و کار و مدل های ذهنی آن نگاه کنند و مسیری را که کمتر سایر رقبا و سازمان ها استفاده کرده اند به کار گیرند. نوآوری استراتژیک با تعمیم و بسط محصول، تقلید مدل های تجاری و میانبرهای کارا ی فرایندها مشخص نمی شود. همچنین تنها شامل ایده های جدید از طریق طوفان فکری و جلسات خلاقیت نبوده و بر اساس اصول خطی برنامه ریزی استراتژیک که با گذشته مقایسه می کنند و آینده را پیش بینی می کنند نمی باشد. نوآوری استراتژیک روی سطوح چندگانه عمل می کند. از نگرشهای سنتی و غیر سنتی به استراتژی کسب و کار شروع و با ایجاد تمرینهای بصیرت صنعت، بصیرت مشتری/ مصرف کننده و همسویی و یکپارچگی آن ها ایجاد استراتژی ها را پی میگیرد. برای اینکه نوآوری استراتژیک رخ دهد فعالیتها و امکانات به عنوان اهرم هایی خواهند بود که ارزش را به مشتری منتقل می کنند.در حالیکه تحقیق و نوآوری جزء مهم و اصلی برای نوآوری است اگر اقدام کارآفرینانه وجود نداشته باشد هیچ خلق ارزشی صورت نمی پذیرد(سرعتی، ۲۰۰۸) ..
پس از پایان جنگ جهانی دوم کشورهای آلمان و ژاپن به دلیل خسارات فراوان در جنگ و کمبود شدید مواد اولیه به سمت استفاده بهینه و موثر از امکانات موجود پیش رفتند و حداکثر توان خود را برای تولید محصولات با کیفیت بالا و قیمت پایین (کاملا اقتصادی) به کار بردند در نتیجه پس از سال های 1945 مدیریت هزینه پایه ریزی شده و در فراز و نشیب های چرخه اقتصادی جهان در فرهنگ سازمانی تمامی کشورها جایگاه واقعی خود را پیدا کرده است. ایجاد و نگهداری یک فرهنگ هزینه یابی با عملکرد مطلوب در هر سازمان نیاز به فرایند، تلفیق و نظام بخشیدن به ابتکارات و اقدامات انجام شده در این زمینه (ایجاد یک سیستم هزینه یابی مطلوب) با خروجی مناسب و بهره برداری بهینه از انرژی کارکنان در هر سطح سازمان دارد و این فعالیتها تنها باید در راستای فعالیت های عملیاتی شرکت باشد.
مدیریت هزینه رویکردی سیستماتیک و ساختارمند برای درک هزینه های یک سازمان، با هدف فراهم کردن چارچوبی کلی برای کنترل، کاهش و یا حذف هزینه ها می باشد. همچنین می توان گفت مدیریت هزینه سیستمی است که از تصمیمات مدیریت پشتیبانی نموده و با بکار بردن اطلاعات در مورد هزینه به توسعه و شناسایی استراتژی های برتر که مزیت رقابتی را فراهم می کند، کمک می نماید. نکته مهم اینکه مدیریت هزینه باید بیش از اینکه کانون توجه خود را معطوف آمار و ارقام کند به اولویت بندی فعالیت ها و کاری که سازمان در برابر نیازهای عملیاتی و استراتژیک خود باید انجام دهد بپردازد، لذا می توان گفت مدیریت هزینه نقش فراهم کننده اطلاعات جهت تصمیم گیری مدیریت را دارا می باشد و باید بتواند در این امور به مدیریت یاری برساند:
1-تعیین هزینه منابع مصرف شده برای انجام فعالیت های با اهمیت سازمان
2-تعیین میزان کارایی و بهره وری عملکرد فعالیت ها
3-تعیین و ارزیابی فعالیت های جدید که اجرای آنها باعث بهبود عملکرد آینده سازمان می شود.(مهدی پور،1389)
بر اساس اين مطالب، مي توان گفت كه بسياري از تكنيك هاي مديريت هزينه مدرن اصولاً بر اساس استراتژي سازماني و ساختار هزينه درون شركت انتخاب ميگردد . مطابق يافته هاي( كوپرواسلقمولدر (2004 به نظر ميرسد، اين انتخاب ها كه اغلب توسط مديران عالي به جاي حسابداران صنعتي صورت مي گيرد، نوعاً توسط حسابداري مديريت سنتي مورد مطالعه قرار نگرفته است.
سهرابي و عابدين (1382)به بررسي مديريت هزينه در پروژه هاي فن آوري اطلاعات پرداختند . اين پژوهشگران به اين نتيجه رسيدند كه مديران فن آوري اطلاعات با تهيه طرح مالي مناسب براي پروژه هاي فن آوري اطلاعات، علاوه بر مديريت هزينه هاي پروژه، از حمايت و اعتبار بيشتري در شركت خود برخوردار خواهند شد.
خاشعي ورناخواستي(1385) پژوهشي تحت عنوان طراحي الگوريتم مديريت هزينه بنگاه اقتصادي (مورد مطالعه :گروه صنعتي ايران خودرو )انجام داد . اين پژوهش به دنبال تلفيق دو روش مهندسي ارزش و هزينه يابي هدف بوده است .يافته هاي پژوهش مزبور نشان داد كه مديريت سود، كسب رضايت مشتريان، طراحي محصولات، نحوه ارتباط با تأمين كنندگان مواد و قطعات براي دوام و بقاي شركت حياتي است.همچنين مديريت هزينه، جايگزين مناسبي براي توسعه منابع شركت هاي خودرو ساز است . در نهايت پژوهشگر به اين نتيجه رسيده است كه مديريت شركت قادر به ايجاد ساختار سازماني مناس ب جهت اجراي تكنيك هزينه يابي بر مبناي هدف نمي باشد.(پاک مرام و همکاران،1389)
اصول مدیریت هزینه که در طی ۲۵ سال گذشته تکامل یافته است و در ادامه توضیح داده می شود به معنی کلیه فعالیت هایی است که در جهت ایجاد یک فرهنگ هوشیاری نسبت به بهای تمام شده (با بهینه نمودن هزینه)، انجام می شود و به طور همزمان بهینه سازی عملکرد و کاهش هزینه در تمام سطوح سازمانی (از بالاترین رده سازمانی تا پایین ترین آن) را درنظر دارد.
۱- شفافیت و سازگار کردن اهداف عملکردی
نخست باید تمام اعضای سازمان به اهمیت عملکرد مورد انتظار پی برده و آن را قبول کنند زیرا مقبولیت اهداف عملکردی راه رسیدن به آنها را تسهیل می کند. در مرحله بعدی باید اهداف عملکردی هم سطح شوند.
۲- ارتقای دانش و ابزارکار
دانش و ابزار کار عواملی هستند که باعث می شود کارکنان با میل و رغبت بیشتر به کار اشتغال ورزند و تمایل برای انجام آن را به بهترین نحو داشته باشند . سطح دانش مناسب ، شایستگی و صلاحیت ، اجزای ضروری توانایی انجام کار محسوب میشوند. داشتن انگیزه لازم ضرورت دیگر برای انجام دادن مطلوب کار به شمار میرود. امروزه تفکراتی نظیر مدیریت کیفیت جامع بر” انجام صحیح کارها در مرتبه اول و برای همیشه ” تاکید می کنند.
۳- درک قوی از بهای تمام شده محصولات و خدمات
اطلاعات مربوط به بهای تمام شده استاندارد ، به عنوان هسته مرکزی اغلب تصمیم گیریها به شمار می رود و سیستم هزینه یابی بر مبنای فعالیت درک بهتری از بهای تمام شده محصولات و خدمات را ارائه می نماید .
۴- برتری (مزیت) ، تنها هدف عملکردی مورد قبول
امروزه مشتریان نه تنها انتظار عملکرد بد یا نامطلوب از سازمان ها نداشته و آن را نمی پذیرند ، بلکه انتظار عملکرد بهتری را دارند. اگر چه ممکن است موشکافی و بررسی برای رسیدن به عملکرد برتر هزینه های جاری زیادی بدنبال داشته باشد ولی این امر قابل پذیرش است زیرا فرآیندهای کنترل شده و توانا چون براساس دانش محوری و قابلیت پاسخگویی استوارند ، کمتر احتمال دارد عملکرد نامناسبی داشته باشند .
۵- کاهش پیچیدگی ها و حذف فعالیت های غیر ضروری
امروزه اکثر سازمانها باید بخش عمده ای از فعالیت ها و گزارش های زائد و غیر قابل استفاده و یا به عبارتی فعالیتها و گزارش های کم ارزش را حذف کنند. در مرحله بعد سازمانها باید بر فعالیتهای باقیمانده متمرکز شوند و آنها را با معیارهای دقیق و صحیح مورد ارزیابی قرار دهند که چگونه این فعالیتها میتوانند باعث افزایش سودآوری شوند .
۶- توجه به دانش محوری
استخدام کارکنان ماهر (با دانش و تجربه کافی) یک تصمیم مهم و ضروری برای سازمان های امروزی است . توجه به دانش در رویه های استخدام ، ارزیابی ، ارتقا»، انتصابات و پرداخت ها ، اعطای تسهیلات و پاداش مصداق هایی برای دانش محوری سازمان است. دانش محوری فرایند یادگیری سازمان را تسهیل وحرکت به سوی ” یک سازمان یادگیرنده” را هموار می کند.
۷- هزینه های سازمانی
تمامی هزینه های سازمانی به دو گروه تقسیم میشوند:
الف) هزینه های ساختاری
ب) هزینه های عملکردی
هزینه های ساختاری عبارتند از: هزینه هایی که با گذشت زمان و به خاطر تصمیمات مدیریت در گذشته و حال در سیستم به وجود میآیند. این هزینه ها بیان کننده گستره وسیعی از هزینه های مربوط به یک سازمان هستند مانند هزینه های:
- سیستم های کنترل سفارش وموجودی و طراحی نیازهای اساسی سازمان
- سیستم های عملکردی و انگیزشی
- سیستم های ارزشیابی و توسعه نیروی انسانی
- سیستم های کنترل تغییرات و توسعه محصولات و خدمات
تمامی این تصمیم گیریها مربوط به قلمرو گروه های مدیریت گذشته وحال هستند، بنابراین مدیران امروز باید به منظور کاهش هزینه ها تصمیمات کاملا متفاوتی در مورد ساختار سازمانی بگیرند.(مهدی پور،۱۳۸۹)
در تعریف جدید، مدیریت هزینه عبارتست از مجموعه اقداماتی که مدیریت برای تامین رضایتمندی مشتریان، همراه با کنترل و کاهش مستمر هزینه های سازمان انجام میدهد. بدین ترتیب نکته حایز اهمیت این است که کاهش هزینه نباید به قیمت کاهش رضایتمندی مشتریان و کارکنان سازمان باشد. در این چارچوب جدید:
1- سازمانها بر کاهش مستمر هزینه های خود سرمایه گذاری می کنند تا برتری بر رقبا در حیطه قیمت کالا یا خدمات حاصل شود.
2- سازمان ها مدیریت هزینه را به موضوعی فراگیر در تمامی بخشهای خود تبدیل می کنند تا از تعهد و پایبندی همگانی به آن مطمئن شوند.
3- سازمانها هزینه ها را به عنوان پدیده ای جامع و فراگیر مدیریت می کنند.
پیشرفت سریع و شگرف فناوری همراه با افزایش روزافزون رقابت در بازارهای پولی و مالی جهانی، مدیران را ناگزیر از ارائه خدمات مطلوب به مشتریان و در عین حال با کمترین قیمت کرده است. بسیاری از واحدهای اقتصادی به تدریج از دیدگاه های حسابداری سنتی فاصله میگیرند و به ایجاد سیستم مدیریت هزینه تمایل نشان می دهند. سیستم فوق نوعی سیستم برنامه ریزی و کنترل است که هدف های زیر را دنبال می کند:
1- اندازه گیری بهای تمام شده منابعی که در راه انجام فعالیتهای اصلی واحدهای اقتصادی مورد استفاده قرار میگیرد.
2- تشخیص و حذف اقلامی از هزینه که ارزش افزوده ایجاد نمیکنند.
3- تعیین کارایی و اثربخشی فعالیتهای اصلی انجام شده در واحدهای اقتصادی
4- تشخیص و ارزیابی فعالیتهای جدیدی که می تواند عملکرد آینده سازمان را بهبود بخشد.
مدیریت هزینه فلسفه ای عام است که به فعالیتها یا بخشهای خاصی از یک سازمان محدود نمی شود و صرفا اقلام خاص یا غیرعادی را در بر نمیگیرد.به بیانی دیگر، در چارچوب سیستم مدیریت هزینه فقط اقلام هزینه ای که به طور غیرمعمول زیاد هستند، هدف کاهش هزینه قرار نمیگیرند بلکه از این دیدگاه، هر هزینه ای قابل کاهش است و امکانات کاهش آن بررسی می شود. شعار مدیریت هزینه این است"هیچ فعالیتی نیست که نتوان آن را با هزینهای پایین تر از هزینه کنونی انجام داد".شاید ابتدا چنین به نظر برسد که این شعار از واقع گرایی به دور است، ولی با مرور تاریخچه ابداعات و نوآوری هایی که انجام کارها را با هزینه و وقت بسیار کمتر از گذشته امکان پذیر ساخته اند، در مییابیم که به راستی همواره راه کم هزینه تری برای انجام دادن هر کاری وجود دارد.
برای نیل به این هدف میتوان بااستفاده از ابزار های روز دنیا به منظور کاهش هزینه ها، با بررسی نیازها و خواسته های مشتریان و فرآیندهابه طور دقیق به نتیجه مطلوب رسید. از جمله این ابزارها و فنون می توان به هزینه یابی بر مبنای فعالیت، هزینه یابی بر مبنای هدف و هزینه یابی کایزن و مهندسی ارزش وروشهای شش سیگماو… اشاره نمود.(مهدی پور،1389)
سیستم مدیریت هزینه شامل مجموعه ای از روش هایی است که جهت برنامه ریزی و کنترل فعالیتهای هزینه زای یک سازمان برای رسیدن به اهداف آن سازمان تدوین شده است. این سیستم نوعی سیستم برنامه ریز ی و کنترل است که به بررسی بهینه سازی عملیات می پردازد.(شباهنگ ،1391 )
اطلاعات حاصله از سیستم مدیریت هزینه به مدیر در ارزیابی و اندازه گیری عملکرد کمک می کند.. مقیاس های مالی و غیر مالی موجود در سیستم مدیریت هزینه در سطوح مختلف یک سازمان و برای مقاصد مختلف قابل استفاده است و بالاخره اطلاعات تهیه شده به وسیله سیستم مدیریت هزینه به مدیران اجازه میدهد تا نسبت به مسایلی همچون: وضعیت رقابتی سازمان، ارزیابی جنبه های مثبت و منفی عوامل مالی وغیر مالی سرمایه گذاریها و طرح های عملیاتی و به کارگیری توان کارکنان در تحقق اهداف مدیریت ، به تجزیه و تحلیلی استراتژیک بپردازند ( Barfield and et.al. , 1998) .
برینکه(1988)، مدیریت هزینه را “مجموعه ای از تکنیک ها و شیوه ها برای کنترل و توسعه فعالیت ها و فرآیندها، تولیدات و خدمات آن” میداند. از جمله مهم ترین ابزارهای مدیریت هزینه عبارتند از:مدیریت بر مبنای فعالیت ، هزینه یابی بر مبنای فعالیت ، بودجه بندی بر مبنای فعالیت ، هزینه یابی هدف ، هزینه یابی کایزن ، هزینه یابی کیفی. ماورا و نایابوکا(2005)در پژوهشی، استراتژی مدیریت هزینه را برای ایجاد مزیت رقابتی مورد مطالعه قرار دادند.آنها معتقدند مدیریت هزینه به صورت دقیق مجموعه ای از راهکارها و روشها برای مدیریت کارآمد و اتخاذ تصمیمات اثربخش، در معنای گسترده به صورت یک حلقه و نگرش و مجموعه ای از ساز و کارها جهت ایجاد ارزش بیشتر و هزینه کمتر است.(رهنمای رود پشتی،1387)
کاپلن و نورتون( 1996) مدیریت هزینه را از چهار بعد به مدیریت عملکرد نسبت دادند (مالی، مشتری، فرآیندهای داخلی، آموز ش و رشد ). یک مشخصه مهم مدل آنها معرفی اندازه عملکرد بود که توسط ذی نفعان متعدد تعریف می شود(چون، کارکنان، تأمین کنندگان، شرکا، مشتریان، سهامداران، دولت و بطور کلی جامعه ).بعلاوه کاپلن و نورتون (2004)از طریق مرتبط نمودن چهار بعد، معماری علت و معلولی را شکل دادند.جائیکه نقشه استراتژی به سمتی کشیده شده است که سازمان را مجبور کند تا منطق نحوه خلق ارزش و نفرات منتظر خلق ارزش را روشن سازد.(پاک مرام و همکاران،1389)
در این استراتژی مدیریت درصدد کاهش دادن هزینه ها بر میآید و می کوشد از طریق کاهش دادن هزینه ها در مقایسه با شرکتهای رقیب به سهم بیشتری از بازار دست یابد.سازمان بی مهابا درصدد افزایش کارایی بر می آید. در اجرای این استراتژی حفظ ثبات و پایداری در اولویت قرار میگیرد و شرکت به فکر نوآوری و خطرپذیری نیست بلکه به دنبال عرضه محصولات و خدمات به قیمتهای رقابتی است. البته از کیفیت محصولات نمی کاهد و به سودی معقول تن در می دهد. شرکتی که از این شیوه مدیریت استفاده می کند نمی توانند محصولاتی با کیفیت بالا و قیمت می تواند در برابر شرکتهای رقیب ایستادگی کند زیرا مشتریان ارزان تر پیدا کنند.
شرکت هایی که استراتژی مدیریت هزینه را پذیرفته اند،از طریق ایجاد هزینه تولید و فروش پایین تر نسبت به رقبای خود قادر خواهند بود سهم بازار خود را افزایش دهند. این شرکت ها جهت اعمال مدیریت هزینه باید فعالیت هایی را انجام دهند تا بتوانند در ایجاد، تولید، فروش و حمل محصولات و خدمات، بهتر- یعنی سریع تر، ارزان تر و با نهاده (ورودی ) های کمتری از رقبایشان - مشارکت نمایند.
این تاکتیک ها شرکتها میتوانند جهت دستیابی به مدیریت هزینه تاکتیک های متفاوتی را اعمال کنند.
عبارتند از:
۳٫حداقل کردن هزینه
۶٫استفاده بهینه از تمامی آن ها به منظور حذف انحرافات نا مساعد
محصولی که با هزینه نسبتا پایین تولید می شود و در دسترس گروه وسیعی از مشتریان قرار میگیرد، .اغلب محصولی است که تزئینات خاصی نداشته و در آن تمایز چندانی نیز وجود ندارد. حفظ این استراتژی مستلزم تلاش های مستمری جهت کاهش هزینه ها در تمام جنبه های تجارت است. استراتژی مدیریت هزینه معمولاً جهت طراحی محصول مستلزم مهارت زیادی در مهندسی فرایند تولید می باشد تا بتوان به تولیدی کارا و سرمایه گذاری عمده ای در دارایی های مولد دست یافت.(نوری فرد و درستکار ،۱۳۹۰) .
قابلیت های بازاریابی به عنوان فرایند تعاملی به شمار می رود که در آن یک موسسه از منابع مختلف استفاده می کند تا نیازهای خاص مشتریان را درک کند تا یک برند یا مارک متناسب با خواسته های مشتریان را به وجود آورد یک موسسه قابلیت های بازاریابی خود را زمانی گسترش می دهد که بتواند مهارت های فردی را با منابع موجود ترکیب کند یک موسسه که اکثر منابع خود را برای تعامل مشتریان صرف می کند، می تواند توانایی های بازار را ارتقا بخشد(Vorhis and Morgon,2005).
بازاریابی برایجاد تقاضای مشتریان تاکید و تمرکز دارد.به عبارت دیگر عملیات مبتنی بر مدیریت تامین تقاضای مشتری به شمار میرود (Porter,1985). ادغام نادرست بین محورهای بازاریابی دو عملکرد، منجر به نارضایتی مشتری می شود که یک ارتباط مناسب و ادغام درست منجر به فضای رقابتی مناسب و منفعت و بازده پایدار می شود (wind,2005) .
محققان، عمدتا تمرکز برتاثیر تولید/ خدمات دارند که به عنوان سینرژی در خطوط مختلف تجارت تعریف شده است (۱۹۸۵، kim) در سال ۱۹۹۷ این گونه بحث کرد که توانایی یک سازمان برای مدیریت چنین تخصیص یافتگی ، بستگی به توانایی ها و ظرفیت های عملکردی آنها و فعالیت های مربوط به آنها دارد . به طور رایج پذیرفته شده است که خط تاثیر عملکرد و دستورالعمل های مختلف داخلی در محدوده ی یک سازمان و تعامل بین آنها برای مدیریت ضروری است (Palich, 2000). از بحث های بالا به وضوح روشن است که قابلیت های عملکردی (فعالیت ها و بازاریابی) وتاثیر بروی عملکرد موسسه در استراتژی به کار برده شده بسیار مهم است .
محققان نظریه قابلیت ها را همچون بسطی سازنده نگرش یک شرکت وابسته به منابع میدانند (RBv) ، به ویژه اعلام می کند که منابع موجب میـشوند که یک شرکت بتواند به طراحی،تولید ، بازاریابی و توزیع محصولات و خدماتش بپردازد. بعلاوه پیشنهاد می کند که سود رقابتی از مالکیت منابع ارزشمند، کمیاب ، غیر قابل جابگزین و غیره قابل تقلید بدست می آید.هرچند بارنی (۱۹۹۱) منابع به شکل اجدالی تری تعریف نمود تا همه ابزارها و هم قابلیت ها را در برگیرد (Barny 1991). اما هیچ شرطی در RBV وجود نداشت که نشان دهد چگونه چنین منابعی به سود رقابتی برای شرکت تبدیل می شود؟
در پاسخ به این شکاف، تعدادی از پژهش ها پیشنهاد می کنند که مالکیت منابعی خاص تنها زمانی منجر به سود و عملکرد جایگاهی برتر می شود که شرکت ها اقدامات استراتژیکی مناسبی را برای تبدیل منابع به سرمایه را انجام می دهند (ketche et al,2007, Halt et al.,2005). علاوه بر این شاید توانایی یک شرکت در گسترش دادن منابعش از راه قابلیت های سازمانی نسبت به درجات منابع محض در عملکرد مهمتر باشد (morgan et al.,2009).
قابلیت های بازاریابی را به دسته های تخصصی و ساختمانی (معماری) تقسیم می شود ، قابلیت های بازاریابی تخصصی نشان گر فعالیت های بازاریابی وظیفه ای خاص هستند (مانند: ارتباطات بازاریابی ، فروش شخصی، قیمت گذاری ،توسعه محصول، در حالی که قابلیت های معماری، طرح و مکانیزم هماهنگی را به نسبت به گسترش موثر این فعالیت های بازاریابی در سطح برنامه ای اطمینان می دهد فراهم میسازد. همیشه دو نوع قابلیت های بازاریابی، همانند یکپارچگی شان ، محرک های چشم گیر برای قابلیتهای بازاریابی هستند (vorhies et al. , 2009) .
قابلیتها به شکل رایج،همانند چسبی که دارایی های سازمانی را به یکدیگر میچسباند و آن ها را به طرز سودمندی گسترش میدهد تعریف می شود (zhou et al.,2008). تفاوت آن ها با دارایی ها در این است که قابل مشاهده نیستند،محاسبه کمی آن ها دشوار است و آن طور که ابزارها و دسنگاههای قابل لمس میتوانند ، نمی توان بر این قابلیت ها ارزش پولی داد (Day,1994). به علاوه , آن چنان در رویه ها و فعالیت های سازمانی کار گذاشته شده اند که نمی توان آن ها را فروخت و یا تقلید نمود بنابراین آن ها محتمل ترین منبع سود رقابتی هستند (vorhis et al.,2009) .
علاوه بر این طبقه بندی محلی، دیگر تحقیق ها ، قابلیت های خاصی را بررسی کرده اند که مربوط به فرآیندهای بازاریابی فردی شامل: قابلیت های سنجش بازار، قابلیت های رابطه ای ، قابلیت های مدیران پیشرو و قابلیت های نوآوری می شوند(Auh,2010 )
یافته های این مطالعات تاثیر مثبتی از قابلیت های بازاریابی برعملکرد تجاری را نشان میدهد و کم ویژه این قابلیتها به اجرای موثر استراتژی را تایید می کند. اثر قابلیت های بازاریابی بر عملکرد شرکت همراه با ویژگیهای خود شرکت تغییر می کند (Ortaga and villaverde,2008) دو تا و همکاران[۱] (۱۹۹۹) نشان دادند که در بین سه مولفهی قابلیت های بازاریابی ، قابلیت های تحقیق و توسعه و قابلیتهای عملیاتی را در بازارهای با تکنولوژی بالا منجر به نتایج مطلوب میشوند، قابلیت های بازاریابی بیشترین اثر را بر روی عملکرد شرکت دارد. قابلیت برنامه ریزی بازار و قابلیت های بازاریابی اثر مثبتی بر عملکرد کسب و کار دارندVorhis& Aorgon,2005)) ،سانگ[۲] در سال ۲۰۰۷ نقش استراتژی های شرکت را مطالعه کرد و دریافت که قابلیت های بازاریابی بر عملکرد مالی شرکت هایی که می توانند وفاداری مشتریان شان را از طریق ارتباطات بازاریابی خاص حفظ کنند اثر مثبتی دارد.این قابلیت ، به عنوان فرایند تعاملی به شمار میرود که در آن یک موسسه از منابع مختلف استفاده می کند تا نیازهای خاص مشتری را درک کند تا یک مارک یا برند متناسب با خواسته مشتری را به وجود آورد[۳],۲۰۰۵) sony proge and song). یک موسسه قابلیت های بازاریابی خود را زمانی گسترش میدهد که بتواند مهارت های فردی ا با منابع موجود ترکیب کند ( varhies and Morgan2005) .
یک موسسه که اکثر منایع خود برا برای تعامل با مشتریان صرف می کند، می تواند توانایی های بازار را ارتقا بخشد . قابلیت های بازاریایی این امکان را برای شرکت فراهم می کند تا نیازهای بازار و مشتریان را در ارتباط یا ارائه محصول یا خدمات و به خصوص آمیخته ی بازاریابی در نظر گیرد و برآورده سازد و این به معنای بازارگرا بودن و توجه به خواسته های بازار است .در دهه اخیر توجه زیادی در باب ارتباط میان محیط صنعت و توانایی شرکت در ایجا فعالیت ها شده است. رویکرد “رقابت منجر به شایستگی می شود” پیشنهاد می کند زمانی که شرکت ها یاد میگیرند چگونه بر چالش های رقابتی خاص غلبه کنند، به طور بالقوه قابلیت های ارزشمندی را ایجاد می کنند. این قابلیت ها به نوبه خود مزیت های رقابتی مهمی را موجب می شوند، این مزیت ها برای شرکت هایی که در برابر تهدیدهای رقابتی با ایجاد قابلیت های مرتبط پاسخ می دهند،در دسترس هستند(Barney,1991) .
قابلیتها دسته های پیچیده ای از دانش ، مهارت ها و توانایی ها هستند که در فرایندهای کسب و کار شرکت در سطوح متنوع ،جا گرفته اند (Krasnikov and Jayachandran,2008) .
قابلیتهای بازاریابی فرایند یکپارچهای است که در آن شرکتها منابع محسوس و نامحسوس را برای درک پیچیدگی نیازهای خاص مشتریان، دستیابی به یک تمایز نسبی محصولات برای برتری رقابتی و در نهایت دستیابی به یک کیفیت برند مناسب به کار میبرند (song & et.,2007) .
زمانی یک شرکت می تواند قابلیت های بازاریابی خود را توسعه دهد که توانایی ترکیب مهارت های فردی و دانش کارکنانش را با منابع در دسترس داشته باشد. سانگ پیشنهاد می کند که قابلیت های بازاریابی به شرکت برای ایجاد و حفظ رابطه اش با مشتریان و اعضای کانال های توزیع کمک می کند. قابلیت های بازاریابی یک تصویر قوی از برند ایجاد می کند که به شرکت اجازه داشتن یک عملکرد مالی عالی را میدهد (Ortega et al.,2008).
قابلیت ها، شامل مهارت هایی میشوند که عمیقاً در شیوه ها و روال سازمانی تعبیه شده و دانشی را نشان می دهد که در طی سال ها انباشته شده است و دشوار است که بتوان قابلیت ها را مبادله، تقلید یا تکثیر کرد و یک منبع مزیت رقابتی پایدار محسوب میشوند (teece et al.,1997 ; Day,1994) .
علاوه بر این ، قابلیت های بازاریابی شرکت ها را قادر میسازند تا به صورتی تأثیرگذار جهت گیری های استراتژیکی را که به منظور مطابقت با شرایط بازاری رویاروی شرکت طراحی شده ، اجرا کنند و به اهداف عملکردی خاص دست پیدا کنند (Morgan et al.,2009). یک شرکت برای خلق ارزش برتر برای مشتریان باید به ایجاد قابلیتهای بازاریابی متمایزی پرداخته و از آنها در فعالیت هایش استفاده کند. قابلیت های بازاریابی به عنوان فرآیندهای منسجم طراحی شدهای تعریف می شود که دانش جمعی، مهارت ها و منابع شرکت را برای نیازهای مرتبط با بازار کسب و کار به کار میبندد و شرکت را در ایجاد ارزش افزوده به محصولات و خدمات خود ، سازگار شدن با شرایط بازار، استفاده از فرصت های بازار و مواجه با تهدیدهای رقابتی توانمند می کند Athahene and Gima ,1993)). برای عملیاتی سازی قابلیت های بازاریابی فرایندهای متعددی را تعریف کرده است که هر کدام می تواند توسط شرکت،جهت دستیابی به مشتریان هدف و ایجاد ارزش افزوده برای کالاها و خدمات به کار گرفته شود. اولین فرایند ، خدمت دهی به مشتریان است ، به گونه ای که بتواند نیازهای خریدار و مصرف کننده را برآورده کند. بسیاری از محققان بازاریابی معتقدند که خدمت دهی به مشتریان به گونه ای شاخص می تواند منجر به مزیت رقابتی شود. دومین فرایند ، توانایی شرکت در ایجاد محصولی متمایز از نظر کیفیت، قیمت ، وجهه، خدمات و … است. سومین فرایند، برقراری ارتباط با مشتری است که از این فرایند برای شناخت نظرات مشتری و مشارکت با او استفاده می شود. چهارمین فرایند، داشتن شبکه توزیع قوی است به گونه ای که بتواند با توزیع کنندگان ارتباطی کارا و مؤثر برقرارکند. پنجمین فرایند، استفاده از تحقیقات بازاریابی برای شناختن نیازهای آشکار و پنهان مشتریان و بررسی کالاها و خدمات ارائه شده به وسیله رقباست. آخرین فرایند اثربخشی فعالیت های پیشبرد در رسیدن به رشد سهم بازار و فروش است که از این فعالیت ها برای برقراری ارتباط با بازارهای هدف استفاده می شود. هر یک از این متغیرها ارتباط مثبتی با عملکرد شرکت بخصوص در زمینه ایجاد مزیت رقابتی ، نوآوری ، کارآفرینی و افزایش فروش و سهم بازار دارد (نورالهی و همکاران ،۱۳۹۲) .
۱٫DOtta et al
[۳] . sony proge and song