اساساًً واژه ریسک در حوزه مدیریت مالی به میزان زیاد مورد استفاده قرار می گیرد، اما ریسک مفهومی است که به نوعی در همه تصمیمات ما وجود دارد. مدیریت موثر ریسک از مهمترین خصیصه های سازمان های موفق است و از دو بخش اساسی تشکیل شده است: بخش نرم و رفتاری که شامل محیط و فرهنگ ریسک سازمان میباشد و بخش سخت تر که شامل برنامه های ویژه مدیریت ریسک میباشد که موسسه را هدایت می کند. مدیریت ریسک خوب، نیازمند هر دو عنصر فرهنگ ریسک قوی و یک برنامه فراگیر در سطح سازمان میباشد. موضوع ریسک پذیری در دو سطح فردی و فرهنگ سازمانی مطرح میشود. از نظر فردی هر کس بر اساس ادراکش از ریسک و میزان ریسک پذیری اش یگانه است. در سطح فرهنگ سازمانی نیز هر سازمان برای خود سطحی از ریسک پذیری دارد که آن را به کارکنان خود انتقال می دهد.
افراد در اشتیاقشان برای شانس متفاوت هستند. تمایل به پذیرفتن یا خودداری از ریسک بر مقدار زمانی که مدیران لازم دارند تا تصمیم بگیرند و مقدار اطلاعاتی که قبل از انتخاب گزینه به آن دسترسی می یابد تاثیر دارد. در یک مطالعه از ۷۹ مدیر در یک مسئله شبیه سازی شده خواسته شد تا تصمیمی در مورد اجاره را اتخاذ کنند. مدیران با ریسکپذیری بالاتر تصمیمات سریع تری گرفتند و نسبت به مدیران با ریسکپذیری پائین از اطلاعات کمتری برای اتخاذ تصمیم استفاده کردند. جالب توجه این است که صحت همه تصمیمات برای هر دو گروه مساوی بود. در کل مدیران در سازمان های بزرگ، مخصوصاً در مقایسه با موسسات کوچک تر، ریسک گریزتر هستند. در کل بین مشاغل در تمایل به ریسک تفاوت وجود دارد. در نتیجه، تشخیص این تفاوت ها و حتی ملاحظه تناسب ریسکپذیری با مشاغل از اهمیت فراوانی برخوردار است. برای مثال ریسکپذیری بالا برای یک فروشنده سهام در بورس منجر به عملکرد بهتر می شود، چون این نوع شغل نیازمند تصمیم گیری های سریع میباشد. از طرف دیگر تمایل به ریسکپذیری مانع بزرگی برای یک حسابدار است. این شغل بهتر است به وسیله کسی اشغال شود که تمایل به ریسک پائین تری دارد (رابینز[۱]، ۲۰۰۵: ۱۰۸). پایان نامه تاثیر تمرکزمالکیت بر رفتار ریسک پذیری بانک ها و موسسات مالی