پایان نامه درباره عبرت/:متعلّق تذکّر
متعلّق تذکّر
تذّکر و یادآوری، زمانی موضوعیّت دارد که در انسان اندوختهای باشد تا او با دیدن نشانهها به آن اندوخته منتقل شود و انسان با توجه به اندوختههای قبلیاش تصمیمگیری بصیرانهای نماید، اما آن اندوخته معمولا از عبور دادن (از آنچه که قابلیت عبرت را دارد) حاصل شده است. بنابراین آنچه که اندوخته شده میتواند یا ناشی از فکر کردن بر روی تجارب باشد (تجارب فرد یا دیگران) یا ناشی از فکر کردن بر روی ارتباطات اسباب در عالم که محسوسات نیز طبق آن چیده شدهاند یا ناشی از پیامهای دینی که دیده میشود طبق آن پیامها عالم اداره شده که مخاطب این پیامها گروه مؤمنین هستند که در اثر عبرتگیری از هر چیزی، چه متون مقدس یا تجارب و یا هر چه که فکر درک کرده، مفاهیم کسب شده را در ذهن و دل ذخیره نموده، و هر گاه که نشانههای مرتبطی را دید ، به فعلیّت رسیده، برای فعلیّت یافتن عبرت دو مؤلفه دارای اهمیّت میباشد، اوّل؛ نشانههایی لازم است که به عنوان دلالت، فرد را به ملازمات کشف شده ذخیره شده در ذهن او در سابق، راهنمایی نماید، دوّم؛ اینکه بین پدیدهی فعلی و ملازمههای کشف شده در سابق، نوعی ارتباط وجود دارد. یکی از مؤلفههایی که نقش بسیار مهمی در فعلیّت عبرت دارد، عامل نشانهها میباشند، نشانهها باعث یادآوری ملازمه بین وقایعای است که انسان آنها را در ذهن
خود ذخیره کرده است؛ که با دیدن آن نشانهها است که ملازمه، در ذهن انسان حاضر میشود.
همانطور که در آیات زیادی از قرآن دیدیم، بحث نشانهها برای صاحبان عقل و بصیرت مطرح شده است. لفظ “آیه” یا “آیات” که مورد اشاره قرآن قرار گرفته است، به عنوان نشانهای است که انسان را به ملازمه بین سبب و مسبب توجه میدهد. پس آیه مانند علامت و نشانهای است که باعث توجه و تذّکر و یادآوری انسان میشود که توجه داشته باش که این علامتی است که حاکی از آن ملازمهای است که قبلا درک کرده بودی ” إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِید”[1] راغب در مفردات، قلب را در آیه مورد بحث به علم و فهم تفسیر کرده است[2]، همچنین در لسان العرب نیز میخوانیم که گاهی قلب به معنی عقل به کار می رود[3]. نشانه در جایی فرض میشود که شخص قبلا اندوختهی اطلاعاتی داشته است و نسبت به چیزی، معرفت کسب کرده است. نشانه، شخص را راهنمایی میکند به شناخت سابق او که قبلا کسب شده بود، پس نشانه برای کسانی است که قبلا با دیده عبرت به یک واقعه نگاه کردهاند و آن را به ذهن سپرده بودند، و این نشانه باعث میشود که فرد آن را به یاد آورد و متذکّر شود ، از آنجایی که نشانه در جایی موضوعیّت مییابد که فرد قبلا یک آشنایی اجمالی از رخ دادی داشته باشد، بهخاطر همین، خدا نشانه را برای کسانی میداند که قبلا به وقایع با دیده عبرت نگریسته باشند.” لِنَجْعَلَهالَکُم ْتَذْکِرَه ًوَتَعِیَها أُذُنٌ واعِیَهٌ”[4] مرحوم علامه طباطبایی ذیل آیه میفرماید:
«این آیه بیان مىکند که چرا ایشان را در کشتىهاى نجات سوار کرد، پس ضمیر در”نجعلها” به کلمه “حمل” که از جمله “حملناکم” استفاده مىشود برمىگردد، به اعتبار اینکه حمل مذکور رفتارى است از خدا با بشر، پس در حقیقت معناى جمله این است که اگر ما این رفتار را با شما کردیم، براى این بود که این رفتار خود را، تذکرهاى – مایه تذکرى- براى شما قرار دهیم، تا از آن عبرت بگیرید، واندرز شوید و کلمه “تعیها” ازمصدر”وعى” است، و”وعى” به معناى ریختن چیزى درظرف است، ومراد از “وعى اذن براى آن حمل” این است که: مردم داستان حمل کشتى نوح را درگوش وهوش خود جاى دهند و از یادش نبرند، تا اثر و فایدهاش که همان تذکر و اندرز گرفتن است مترتب شود» [5]
از کلام مرحوم علامه این استفاده میشود که وعی، همان بصیرت است که انسان حوادث را در ذهن بسپارد تا اگر نشانههایی شبیه به آن حوادث را دید، متذکّر آن حادثه شود.