عصر کنونی دوره تحولات شتابنده و غیرقابل پیشبینی است. امروز همانند دیروز نیست و یقیناً فردا متفاوت از امروز خواهد بود. بنابراین، پایبند بودن به استراتژیهای امروز خطرناک است. کشورهای درحال توسعه باید در استراتژیها و سیاستهای تجاری و بازرگانی خود تجدید نظر کنند، چرا که در صورت عدم بکارگیری استراتژیهای جدید و متناسب با شرایط محیط کنونی، موقعیت رقابتی آنها تضعیف خواهد شد (کاتلر، ۲۰۰۱، ۱). این در حالیست که بیشتر تبلیغات رایج فعلی، هنوز متکی بر افزایش تعداد دیده یا شنیده شدن برند (OTS) از طریق رسانههای جمعی هستند که با شاخص اقتصاد مقیاس عمل میکنند یعنی یک تبلیغ هر تعداد بیشتر دیده شود بهتر است. اما مشتریان خواستار چیزی بیشتر از پیامهای انبوهی هستند که روزانه به سمت آنها فرستاده میشود تا چشمهای بیتفاوت آنان را برباید. آنها خواستار احترام به هویت خود و ارتباط مناسبند، آنها خواستار ارائه محصول و برند از طریق تجربهای هستند که تناسب شخصی داشته و به یاد ماندنی باشد، حواس گوناگون را درگیر کند، هیجانی و همچنین دارای مفهوم باشد.
مشتریان به شدت تغییر کردهاند و دنیای برندها بایستی برای برآورده کردن نیازها و آرزوهای آنان تغییر کنند و صحنه را به کسانی بسپارد که این تأثیرات شگرف و منحصر بهفرد بازار در حال ظهور را تشخیص میدهند. دست اندرکاران تبلیغات به خلق پیامهای تبلیغاتی (با نسخهای برای تمامی ذهنیتها) در بازارهای عمومی[۱] عادت کردهاند، اما زمان آن فرا رسیده است که نگاه جدیدی به
نحوه رسیدن این پیامها به مخاطب داشته باشیم و بهترین شیوه برای کسب وفاداری مشتریان را بیاموزیم.
میزان رضایت مشتری، موفقیت یا شکست شرکت را تعیین میکند بنابراین شرکتها به دنبال حفظ مشتریان و وفاداری آنها میباشند. تحقیقات نشان میدهند که هزینه جذب مشتریان جدید به دلیل هزینههای تبلیغات و بازاریابی، بیشتر از هزینه حفظ مشتریان کنونی است. شرکتها دریافتهاند که از دست دادن یک مشتری چیزی بیش ازدست دادن یک قلم فروش است، بلکه به معنی از دست دادن کل جریان خریدهایی است که مشتری میتوانسته در طول زندگی یا دوره زمانی که مشتری بوده، انجام دهد (کاتلر و آرمسترانگ، ۱۹۹۹، ۲۸). در این راستا تنها سازمانهایی در عرصه رقابت از موقعیت های مناسبی برخوردار خواهند بود که محور اصلی فعالیت های خود را تامین خواسته مشتریان و ارضای نیازهای آنها قرار دهند زیرا سطوح بالای رضایت موجب وفاداری بیشتر او میشود (لاو لاک و رایت، ۱۳۸۲،ص ۱۷۵).
دیوید ولف، کارشناس عملیاتی این حوزه از کشور پرتغال میگوید: “دوران بازاریابی با یک زبان به پایان رسیده است، اکنون مصرف کنندگان میخواهند با مشارکت در گفتگویی با شما و برندتان در فرایند بازاریابی درگیر شوند". این طرز تفکر میتواند مبنای مناسبی برای یک کمپین بازاریابی حسی باشد.
تعریف بازاریابی حسی سیّال است، درست مانند متدولوژی و روششناسی. زمانی در مورد آن اشاراتی میشد اما اکنون از آن به عنوان گوی طلائی بازاریابی یاد میشود. خوب است بدانیم وقتی پرسشی مانند اینکه “بازاریابی حسی را چگونه تعریف میکنید؟” در تالار گفتگوی بازاریابی حسی مطرح شد، بیش از ۲۰۰ تعریف گوناگون از ۱۵۰ کشور جهان در مورد آن ارائه گردید.
در نهایت باید افزود مدیران و صاحبان کسب و کار دریافته اند که اصل اول ایجاد ارتباط است ولی آنگونه که انتظار دارند موفقیت حاصل نمیشود. نام تجاریشان ماندگاری ندارد و مشتریان وفادار کمی دارند. در این مقاله بعد از بررسی بازاریابی رابطه مند به بازاریابی حسی می پردازیم. که این مفهوم جدید در بستر بازاریابی رابطه مند موجبات موفقیت هر چه بیشتر شرکت ها و وفاداری مشتریان را فراهم میآورند.
- Mass Market