طرف (مالک و نماینده) یکسان نیست. این نظریه بیان میکندوقتی که مدیر،صددرصد سهام شرکت را درتملک ندارد، تضادی پنهان بین سهام داران و مدیر، اجتناب ناپذیر است. این امر موجب مشکلات نمایندگی متعددی میگرددهمانند: تضاد منافع بین سهامدار و مدیر، خطرات اخلاقی،عدم اطمینان وشراکت ریسک (نماز ی، 1384)، عدم تقارن اطلاعات یبین سهامدار و مدیر و اتخاذ تصمیمات نامطلوب (جنسن و مکلینگ[2]، 1976). لیکن در صورت وجود نقصهای بازار سرمایه، جانشینی کاملی بین منابع وجوه داخلی و خارجی وجود ندارد. به طور دقیقتر اختلاف موجود را میتوان ناشی از مشکلات قراردادی، هزینههای نمایندگی و عدم تقارن اطلاعاتی موجود بین سرمایهگذاران درون سازمانی و بیرون سازمانی دانست. مطالعات انجام شده نشان میدهد تغییرات میزان جریانهای نقدی در دسترس باعث ایجاد تغییرات (حساسیت) میزان سرمایهگذاری میشود؛ زیرا سرمایهگذاری جریانهای نقدی به عنوان منبع ارزان قیمت تامین مالی بیش از سایر منابع مورد توجه مدیران قرار میگیرد. در واقع، به علت ارزان بودن تامین مالی از طریق منابع داخلی، حساسیت سرمایهگذاری نسبت به جریانهای نقدی به وجود میآید که ممکن است منجر به بیش و کم سرمایهگذاری گردد (فازاری و همکاران[3]، 1988؛ چان و همکاران[4]، 2012). یکی از راه حلهای این مشکلات، استقرار شیوههای مناسب نظام راهبری شرکتی است. راهبری شرکتی مجموعه مکانیزمهای کنترلی داخلی وخارجی شرکت است که تعیین نمیکند شرکت چگونه وتوسط چه کسانی اداره میشود. ازاین رو یکی ازمقولات مهم در راهبری شرکتی، آگاهی از ساختارمالکیت میباشد. در این میان آنچه بیشتر جلب توجه میکند حضور روز افزون سرمایهگذاران مختلف (مالکان مختلف) و درصد سهام متعلق به آنان در شرکتهای سهامی عام و تاثیری است که برچگونگی حکمرانی وتولیت بر سازمانها و همچنین عملکردآنها میتواند داشته باشد (شلیفر و ویشنی[5]، 1997). سوالی که در این رابطه مطرح است این است که ساختار حقوق مالکانه چه تاثیری میتواند بر حساسیت سرمایهگذاری- جریان نقدی داشته باشد؟ برخی از تحقیقات اخیر به بررسی این موضوع پرداختهاند (سیتهیپونپانچ[6]، 2013؛ فرانسیس و همکاران[7]، 2013). این تحقیق درصدد است به طور خاص تاثیر نوع و تمرکز حقوق مالکانه برحساسیت سرمایهگذاری- جریان نقدی، البته همراه با کنترل سایر متغیرهای شناخته شده مورد بررسی قرار دهد. 1-2. بیان مساله تحقیق ساختار مالکیت یکی از مکانیسمهای داخلی راهبری شرکتی است. راهبری شرکتی یکی از مولفههای اساسی و مهم رشد میباشد. موضوع اصلی در مباحث ساختار مالکیت، “مساله نمایندگی” میباشد چرا که تضاد منافع بین مدیران و سهامداران منجر به ایجاد هزینههای نمایندگی میشود. مالکیت پراکنده (غیرمتمرکز) به این خاطر موجب بروز مساله نمایندگی در شرکتها میشود که توانایی و انگیزههای سهامداران برای کنترل کردن مدیریت ضعیف خواهد شد چرا که سهم آنها اندک است. علاوه بر این، سهامداران معمولا در شرکتهای مختلفی سرمایهگذاری میکنند تا ریسک را از طریق تنوع بخشیدن کاهش دهند. آنها در واقع به امید سودهای آتی پرتفوی سهامشان سرمایهگذاری میکنند نه به امید آینده بهتر یک شرکت خاص. بعلاوه سهامداران پراکنده توانایی اینکه مدیریت را به طور اثر بخش کنترل کنند، ندارند چرا که اطلاعات کافی و تخصص لازم را به منظور اتخاذ تصمیمات صحیح دارا نیستند. در مقابل، مالکیت متمرکز به صورت قابل توجهی در سهامداران عمده ایجاد انگیزه میکند و به موازات افزایش سهم آنها در شرکت، انگیزههای آنها نیز برای بهبود عملیات شرکت و کنترل مدیریت، بیشتر میشود. منافع کاملا آشکاری از مالکیت متمرکز وجود دارد ولی بحثهایی در جهت خلاف آن نیز صادق است. اول اینکه سهامداران عمده به طور معمول ریسک گریز هستند. مالکیت پراکنده، قابلیت نقد شوندگی بهتر سهام را موجب میشود و ایجاد تنوع به منظور ریسک پذیری کمتر را برای سرمایهگذاران فراهم میکند. دوم اینکه وقتی کنترل بیش از حد توسط مالکیت متمرکز صورت میگیرد، ذینفعان داخلی (مدیران و کارکنان) را از سرمایهگذاریهای پرهزینه دلسرد میکند. سوم اینکه مالکیت متمرکز ممکن است سبب بروز مشکل نمایندگی به نحوی دیگر شود و آن اینکه تعارض و اختلاف بین سهامداران عمده و سهامداران جزء پدید آید. سهامداران عمده انگیزههای لازم را به منظور استفاده از موقعیت کنترلی خود خواهند داشت تا منافع خاص خود را با هزینه سهامداران جزء به دست آورند. علاوه بر بحث تمرکز مالکیت، ماهیت مالکان نیز در ارتباط با مساله نمایندگی میباشد. کنترلها وقتی اثر بخشی بیشتری خواهد داشت که سهامداران کنترل کننده شرکت، دانش و تجربه کافی در زمینههای مالی و تخصصی مربوطه را داشته باشند که عموما شرکتهای سرمایهگذاری و سرمایهگذاران نهادی، منابع و توانایی لازم را جهت کنترل مدیریت به طور صحیح دارا هستند (سیتهیپونپانچ، 2013). تامین منابع مالی برای سرمایهگذاریهای بلندمدت، بخش عمدهای از نگرانیهای مدیران شرکتهارا تشکیل میدهد. طبق نظر مودیلیانی ومیلر[8] (1958) ساختار مالی شرکتها شامل منابع مختلف تامین مالی، هیچ اثری بر تصمیمات سرمایهگذاری شرکتها ندارد. این نظریه در شرایط وجود یک بازار سرمایه کارا که در آن منابع داخلی و خارجی از قابلیت جایگزینی مناسبی برخور دارند؛ مصداق دارد. اما بازار سرمایه در عمل، نمیتواند به طور کامل کارا باشد (فرانسیس و همکاران، 2013). ازطرفی،اداره شرکتها در اختیار مدیرانی قرار دارد که مالک شرکت نبوده، منافع متفاوتی با صاحبان اصلی شرکت دارند (مساله نمایندگی). بطور کلی درساختارهای مالکیت و مساله نمایندگی، سرمایهگذاران نسبت به مدیران شرکت اعتماد لازم را نداشته و برای تامین مالی پروژههای سرمایهگذاری، نرخ بازده بیشتری را خواستار میشوند. از طرف دیگر، سرمایهگذاراناطلاعات کمتری در مورد شرایط اقتصادی شرکتها دارند و در بسیاری از موارد، ریسک سرمایهگذاری در شرکتها را بیشتر از میزان واقعی ارزیابی میکنند. در نهایت، تامین مالی از منابع خارج از شرکت(انتشار سهام، اوراق قرضه) دارای هزینههای زیادی است که باعث میشود هزینه تامین مالی از نرخ بازده اسمی اعلام شده فراتر رود. این عوامل، شرکتها را به استفاده روز افزون از منابع داخلی برای تامین مالی سرمایهگذاریهای خود، متمایل مینماید. شرکتی که در دسترسی به منابع خارجی بازار سرمایه با مشکلات بیشتری مواجه باشد، بخش بیشتری از منابع مالی مورد نیاز خود را از منابع داخل شرکت تامین میکند. چنین شرکتی اصطلاحاً شرکت دچار محدودیت مالی نامیده میشود. میزان اتکای یک شرکت بر منابع داخلی نیز از طریق حساسیت سرمایهگذاری- جریان نقدی آن شرکت تعیین میشود. بر این اساس، هر چقدر حساسیت سرمایهگذاری به جریان نقدی شرکتی بالاتر باشد؛ میزان اتکا آن شرکت بر منابع داخلی خود بیشتر بوده و شرکت دارای محدودیت مالی بیشتری خواهد بود(سیت هیپونپانچ، 2013). با توجه به این ملاحظات، مساله اساسی مطالعه حاضر این است که به کمک مستندات تاثیر ساختار حقوق مالکانه (شامل نوع و تمرکز) بر حساسیت سرمایهگذاری- جریان نقدی را در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار نشان دهد. 1-3. اهمیت و ضرورت انجام تحقیق امروزه نقش سرمایهگذاران به عنوان واسطه انتقال وجوه و پس اندازها به بازار سرمایه و مدیریت منابع در بازارهای مالی سایر کشورها روز به روز اهمیت بیشتری پیدا کرده است، به طوری که افزایش معاملات سرمایهگذاران و به خصوص سرمایهگذاران نهادی در بازارهای جهانی سهام از اواخر دهه 1980، منجر به افزایش توجه محققان مالی به بررسی تاثیر این نهادها شده است؛ به گونهای که سرمایهگذاران را میتوان یکی از بازیگران اصلی بازار سرمایه تلقی تلقی کرد که بر تغییرات شرکتها نقش دارند. تحقیقات قبلی نشان داده که داشتن ساختار مالکیت مناسب با توجه به شرایط محیطی کشورهای مختلف فرق میکند و الگوی یکسانی در کلیه کشورها حاکم نیست. بررسی نتایج خصوصی سازی در کشورهای بلوک شرق نشان میدهد که عدم تمرکز مالکیت به کاهش قیمت سهام و افزایش نوسانات بازده و به تبع آن کارایی شرکتهای خصوصی سازی شده انجامیده است (کرسپی و اسکیلاتو[9]، 2007). در ایران نیز همچون بسیاری از کشورها فعالیتهای زیادی در راستای خصوصی سازی صورت گرفته است اما، تجربه خصوصیسازی نشان میدهد که خصوصی سازی به خودی خود الزاما در همه موارد منجر به بهبود عملکرد نشده است. داشتن ساختار مالکیت مناسب لازمه خصوصی سازی موفق میباشد و میتواند شرکتها را در جهت تحقق اهداف خصوصی سازیشان یاری نماید. یکی از مسائل در ارتباط با بحث ساختار مالکیت، سهام عدالت است. از آنجا که اجرای طرح سهام عدالت موجب پراکندگی مالکیت شرکتها میشود، انتقاداتی بر آن وارد شده است. نتایج این تحقیق میتواند نشان دهد که آیا ترکیب حق مالکانه و پراکنده شدن مالکیت شرکتها (اجرای طرح سهام عدالت)، لزوما بر حساسیت سرمایه گذاری- جریان نقدی نقش ادامه مطلب سایت های دیگر : پایان نامه بررسی جایگاه فقهی و حقوقی جهل به حکم در رابطه با مسئولیت کیفری