پذیرش خود، هدف و جهت گیری در زندگی، رشد شخصی، تسلط بر محیط، خودمختاری و روابط مثبت با دیگران خلاصه اینکه عدم وجود حوادث و احساسات نامطلوب نیست که عامل خوشبختی است، بلکه نحوهی کنار آمدن با این مسائل ناگوار و چگونگی برخورد با آنهاست که تعیین کنندهی بهزیستی فرد است. (ریف2،1998).
مفهوم فرد از بدن خویش بخش مهمی از خودپنداره او میباشد. بدن قابل مشاهدهترین قسمت خود و خودآگاهی فرد است. (کَش، فلیپس، سانتوس و هرابوسکی3، 2004 )
تصویر بدنی4 تجسم درونی ظاهر بیرونی فرد است که این بازنمایی ابعاد جسمانی، ادراکی و نگرشی را در بر میگیرد. (بروزسکسی و بایر5، 2005) ابعاد اصلی این نگرش شامل مؤلفههای ارزیابی، سرمایه گذاری فرد در برخورد با طرحوارههای ظاهر و عواطف است که اهمیت ظاهر درونی سازی شده را نمایان میکند. (کَش، فلیپس، سانتوس و هرابوسکی، 2004)
امروزه جراحی زیبایی6 بهبود ظاهر فردی است که دارای نابهنجاری است و به عنوان یکی از شایع ترین اعمال جراحی در سطح جهان مطرح است که میزان بهرهگیری از آن رو به فزونی است. (هانگ7، 2004) زمانی که انسانها در مییابند خصوصیات فیزیکی آنها مطابق با آن هنجارهای زیبایی نیست ممکن است دچار رنجش شده و جراحی را به عنوان راه حل نهایی در نظر بگیرند. (هیلهورست8، 2002)
جراحی پلاستیک2 عملی است که روی یکی از اعضا یا چند عضو به منظور تغییر در آن قسمت و با هدف زیباتر کردن به کار میرود ولی چه بسا که عوارض وحشتناک و جبران ناپذیری به بار میآورد. عمل جراحی پلاستیک بیشتر روی نقاط شکم، برای کوچک کردن سینه و سفت کردن و جلوگیری از افتادگی قسمتهای مختلف بدن و جراحی بینی انجام میشود که عوارض خطرناکی دارد. امروزه به دلیل علل متعدد و تأکید بر بعضی استانداردهای زیبایی (خواه درست، خواه نادرست) وضع ظاهر از اهمیت فوق العادهای برخوردار شده است، بسیاری از افراد هر رنج و سختی را به خاطر آن به جان میخرند و اغلب با افراد غیر متخصصی روبه رو میشوند که تنها هدفشان سودجویی است و خسارتهای جبران ناپذیری را متحمل میشوند. تصویر بدنی به صورت تجسمهای درونی از جنبههای ظاهری بدن تعریف میشود و مفهوم تصویر بدنی ثابت نیست و جوهرهای پویا دارد. تصویر آرمانی فرد در اثر متغیرهایی مانند بازنمایی رسانهها، رسوم فرهنگی و نگرشهای دوستان تغییر میکند. این تغییر دیدگاهها به طور معمول با تغییر احساسها و افکار همراه است و حتی در موقعیتهای مشخص به تغییر رفتار میانجامد. بنابراین این تحقیق نیز با هدف مقایسهی دو مؤلفهی بهزیستی روانشناختی و نگرانی تصویر بدنی قبل و بعد از جراحی پلاستیک و اینکه جراحی پلاستیک موجب افزایش بهزیستی روانشناختی میشود مورد بررسی قرار میگیرد.
1-2 بیان مسأله
بهزیستی روانشناختی در دو دهه اخیر در ادبیات پژوهشی به وفور مورد بررسی قرار گرفته است و دامنه مطالعات آن از حوزهی زندگی فردی به تعاملات اجتماعی کشیده شده است. (کول1،2002) در راستای تعریف این سازهی مفهومی، گلداسمیت، ویوم و دریتی2 (1997) عقیده دارند که بهزیستی روانی شامل دریافتهای فرد از میزان هماهنگی بین هدفهای معین و ترسیم شده با پیامدهای عملکردی است که در فرایند ارزیابیهای مستمر به دست میآید و به رضایت درونی و نسبتاً پایدار در توالی زندگی منتهی میشود. بهزیستی، اشاره به حسی از سلامتی دارد که آگاهی کامل از تمامیت و یکپارچگی در تمام جنبههای فرد را در بر میگیرد.بهزیستی روانی شامل ارزشهای شناختی افراد از زندگی میشود. آنها، شرایط خود را که به انتظارات، ارزشها و تجارب قبلی شان وابسته است ارزشگذاری میکنند. بهزیستی روانی، جزو روان شناختی کیفیت زندگی است که به عنوان درک افراد از زندگی در حیطهی رفتارهای هیجانی، عملکردهای روانی و ابعاد سلامت روانی تعریف شده و شامل دو بخش است. اولین بخش آن قضاوت شناختی دربارهی این که چه طور افراد در زندگیشان در حال پیشرفت هستند و دومین بخش آن، سطح تجربههای خوشایند است. برخی از محققان، بهزیستی روان شناختی را از نظر مؤلفهها یا فرایندهای ویژه نظیر فرایندهای عاطفی مفهوم سازی میکنند. (روتمن، کریستین و ویزینگ1، 2003)گرایش به زیبایی کاملاً طبیعی و مشترک بین تمامی انسانها است. اما امروزه به زیبایی به عنوان یک پدیده اجتماعی به مرحله ظاهرپرستی و خودنمایی رسیده است. این موضوع در جامعه روز به روز در حال گسترش است. در یکی از نمودهای این گرایش، آمار زیاد جراحیهای زیبایی است که در کشور صورت میگیرد. (میرساردو، کلدی و عطایی، 1389)
جراحیهای زیبایی که یکی از آخرین دست آوردهای انسانی برای خلق زیبایی است، رشد فزایندهای داشته است. تنها در ایالات متحده آمریکا میزان جراحی ها طی یک دهه (1994-1984) دو برابر شده است و در سال 1993 از هر 35 جراحی صورت گرفته در این کشور، یک جراحی زیبایی بوده است (گیلمن2، 1999)
نگرش زنان در جامعه ما به زیبایی ظاهری بیشتر اهمیت میدهند و همین امر می تواند باعث پیامدهای سوء برای سلامت روانی و جسمانی آنها شود. در گذشته کسانی که بینیشان را جراحی میکردند، علاوه بر اینکه تعدادشان محدود بود، بینیشان عیب شاخصی نیز داشت اما امروزه مجموعهای از عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باعث شده افراد زیادی فارغ از جنسیت و زشتی یا زیبایی، تنها به این امید که تغییر کنند دست به چنین کاری میزنند. بسیاری از مراجعه کنندگان عمل زیبایی، راه خود را در زندگی گم کردهاند و از زندگی ناراضی هستند بنابراین نخستین تغییری که به ذهنشان میرسد این است که چهره شان را تغییر بدهند تا شاید در کار و زندگیشان تغییری ایجاد شود. بسیاری از آنان اگر توان مالیشان هم اجازه ندهد باز هم به طریقی که شده این کار را انجام میدهند. (مشیرزاده، 1390)
از طرف دیگر، بسیاری از متخصصان و پزشکان اعلام کردهاند که هرگونه جراحی زیبایی دارای تبعاتی است که در بسیاری از موارد جبران ناپذیر نیز هست ضمن این که در کشورهای توسعه یافته که صاحبان این علم هستند، تعداد کمتری از افراد رغبت برای انجام چنین عملهایی دارند یا حداقل با وسواس بیشتری این کار را انجام میدهند (جونز و هییس1،2009 ).
یکی از عوامل انجام جراحیهای زیبایی نگرانی از تصویر بدنی میباشد. جهان معاصر توأم با پیشرفتها و رشد عقلانی که در بطن خود ایجاد کرده توجه خود را بر مسائل شخصیتی انسان متمرکزتر کرده است. مسائلی که شاید 100 سال پیش از این، موضوعاتی پیش پا افتاده و غیر مهم تلقی میشده است. از جمله مسائل مورد بحث شخصیتی انسان که قبلاً کمتر به آن پرداخته شده است تصویر بدنی است. تصویر بدنی بیانگر نگرش فرد از خود همراه با احساسات و افکاری است که میتواند تغییر دهنده رفتار او در شرایط گوناگون و در جهان مثبت یا منفی باشد.
لذا در بررسی حاضر به دنبال پاسخ علمی به این پرسش بودیم که آیا عمل جراحی پلاستیک موجب بهبود مؤلفههای بهزیستی روانشناختی و نگرانی تصویر بدنی شده است؟ آیا جراحی پلاستیک موجب افزایش بهزیستی روانشناختی میشود؟ و آیا جراحی پلاستیک موجب کاهش نگرانی تصویر بدنی میشود؟
1-3 ضرورت انجام تحقیق
امروزه جراحی های زیبایی به عنوان یکی از شایع ترین اعمال جراحی در سطح جهان مطرح است که میزان بهرهگیری از آن رو به فزونی است. (هانگ2، 2004) هدف اصلی جراحی زیبایی بهبود ظاهر فردی است که دارای ظاهری نابهنجار باشد. زمانی که انسانها در مییابند خصوصیات فیزیکی آنها مطابق با آن هنجارها نیست، ممکن است دچار رنجش شده و جراحی را به عنوان راه حل نهایی در نظر بگیرند. (هیلهورست، 2002) جراحی زیبایی اکنون تبدیل به یک عامل فریبنده و وسیلهای برای تجمل گرایی افراد مختلف شده است و این امر سبب پایهریزی انتظارات غیر واقعی در افراد و مخدوش شدن حقایق در مورد ماهیت واقعی آن گردیده است.ارزشیابیهای روانپزشکی بر روی کسانی که خواهان زیبایی بودند نخستین بار در دهههای 1940 و 1950 گزارش شدند. این گزارشها بیشتر بازتاب دهنده گرایشهای روانکاوی در روانپزشکی آمریکا بودند. پژوهشهایی که به بررسی وضعیت روانشناختی بیش از جراحی زیبایی پرداختهاند یا به مصاحبه بالینی بسنده کرده و یا از مقیاسهای روانشناختی برای ارزیابی آسیب شناسی روانی بهره بردهاند، آسیب شناسی روانی چشمگیری را در بیماران جراحی زیبایی گزارش نمودهاند.گرین و پریچارد1 (2003) در مطالعه خود بیان کردند که نارضایتی و نگرانی نسبت به بدن و اشتغال ذهنی به تغییر دادن آن در بین جوانان داوطلبی جراحی زیبایی بیشتر مشاهده میشود. (گرین و پریچارد، 2003)
سایت های دیگر :
این عوامل شناختی طرحواره ها می باشند، که نقش مهم آنها در شکل گیری و تداوم اختلالات روانی همواره مورد توجه پژوهشگران است و به نقش این باورهای منفی عمیق، در اختلالات روانی چون وسواس فکری- عملی، اختلال شخصیت خود شیفته، اختلال دوقطبی، افسردگی، اختلال خوردن، اختلالات جنسی اشاره شده است. به طور کلی طرحواره ها توانایی پیش بینی نشانه های سلامت عمومی را دارند(شهامت،2010).
طرحواره ها الگو ها یا درون مایه های عمیق و فراگیری هستند که از خاطرات، هیجان ها ، شناخت ها و احساسات بدنی تشکیل شده اند، در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفته اند، در سیر زندگی تداوم دارند، درباره ی خود و رابطه با دیگران هستند و به شدت ناکارامدند. درکل طرحواره های ناسازگار، الگوهای هیجانی و شناختی خود آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته اند و در سیر زندگی تکرار می شوند چون طرحواره ها در ابتدای زندگی رشد می یابند، پس عادی و مسلم یعنی بی چون و چرا فرض می شوند و خودپنداره و دیدگاه های ما را نسبت به جهان و روابط مان را با مردم تعریف می کنند. طرحواره بازنمایی معتبر از تجارب آسیب زای دوران کودکی به شمار می آیند. مشکل این است که در گذر زمان الگوهای عمیقا ریشه دار از تفکر تحریف شده و رفتار ناکارامد می شوند. حتی وقتی شواهدی ارائه می شود که طرحواره را باطل اعلام می کند باز هم بسیاری از افراد برای ثبات اعتبار طرحواره شان اطلاعات را تحریف می کنند(یانگ، 1994). زمانی که نیازها ارضا نشوند ممکن است طرحواره های ناسازگار خاصی ایجاد شوند که بر روابط صمیمانه اثر بگذارد. یانگ وهمکاران در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که داشتن طرحواره ناسازگار پیش بینی کننده ناسازگاری بین فردی است، از طرفی، زوج درمانگران از زمان های گذشته بر اهمیت عوامل شناختی از جمله انتظارات و تفسیرها در شکل گیری، تداوم و تسکین روابط ناکارامد وقوف داشته اند. باورها و طرحواره های مربوط به روابط بین فردی در بزرگسالی در همسرگزینی و روابط زناشویی نمود می یابند و بر آن تاثیر زیان بار می گذارند(کوپر[11]،2001).
هم چنین طرحواره ها به واسطه ارتباط و تاثیری که بر سبک دلبستگی ، اختلال های شخصیت و اختلال های خلق می گذارند و می توانند تاثیر غیر مستقیم نیز بر روابط زناشویی داشته باشند طرحواره های ناسازگار به عنوان زیر ساخت های شناختی منجر به تشکیل باورهای غیر منطقی می شوند. طرحواره ها دارای مولفه های شناختی، عاطفی و رفتاری هستند. هنگامی که طرحواره های ناسازگار اولیه فعال می شوند سطوحی از هیجان منتشر می شود و مستقیم یا غیرمستقیم منجر به اشکال مختلفی از آشفتگی های روان شناختی نظیر افسردگی، اضطراب، عدم توانایی شغلی، تعارضات بین فردی و مانند آن می شود. طرحواره های ناسازگار مستقیما منجر به اختلال شخصیتی خاصی نمی شوند اما آسیب پذیری فرد را برای این اختلالات افزایش می دهند(حسنی و همکاران،2012).
یانگ (1999) بیان می کند که طرحواره های ناسازگار بیشتر از آنکه نتیجه وقایع تکان دهنده مجزا باشند، بیشتر احتمالا به وسیله الگوی مداوم و تجارب روزمره با اعضا و خانواده و همتایان ایجاد می شوند که به نحو فزاینده ای طرحواره ها را تقویت می کنند. از سوی دیگر اختلالات شخصیت نشانگان طولانی مدتی هستند که اندیشیده می شوند براساس سبب شناسی در شناخت، تعاملات آسیب شناسی کودک با والدین، همتایان و دوستان و اشخاص مهم دیگر داشته باشند(یانگ،1999).
منز و همکاران در بررسی خود نشان دادند که طرحواره های ناسازگار می تواند نشانگان آسیب شناسی روانی را تبیین کند، آن ها نشان دادند که رابطه بین اضطراب دلبستگی و آسیب شناسی روانی به گونه ی کامل به وسیله ی شناخت ها، بویژه طرد و بریدگی و خود جهت دهی مورد واسطه گری قرار می گیرد(منز[12] و همکاران،2010).
فریمن (1999) نیز نشان داد که طرحواره ها در سازکارهای بین فردی و ایجاد وضعیت زناشویی نقش مهم و اساسی دارد به گونه ای که زوجینی که رضایت کمتری را در زندگی کسب کردند، از طرحواره های ناسازگار بیشتری نیز استفاده کردند.
در کل وجود طرحواره های ناکارآمد موجب تشدید معیارهای آرمانی انعطاف ناپذیر و تقویت غیر واقع بینانه ی فرد را همواره در معرض ناکامی و نارضایتی قرار می دهد. از دیگر متغیر های در حوزه ی افسردگی سبک های دلبستگی[13] است، نقش های سبک های دلبستگی در ایجاد بسیاری از اختلات روشن شده است.
سبک های دلبستگی روش های مواجهه فرد با موقعیت های استرس زا را متاثر می سازد. افراد ایمن ضمن تصدیق موقعیت به سادگی از دیگران کمک می گیرند، دنیز[14] بیان می کند، واکنش افراد در شرایط مختلف متاثر از الگوهای درون کاری ناشی از سبک های دلبستگی می باشند و سبک های دلبستگی با اثر بر افکار، احساسات و رفتار افراد در چگونگی تصمیم گیری در موقعیت مختلف نقش دارند.رابرتز[15]، گاتلیب[16] و کسل[17](1996) در توجیه رابط سبک های دلبستگی و سلامت روان بیان می کنند که پیامد روان شناختی سبک های دلبستگی ناایمن در شرایط تنش زا ، اضطراب و افسردگی است و پیامد روان شناختی سبک دلبستگی ایمن در چنین شرایطی آرامش روانی است . دلبستگی نقش مهمی را در پیوندهای بزرگسالان (روابط زناشویی) باز می کند.
هازن و شیور[18](1988-1987) استدلال کرده انده که روابط زناشویی را می توان بعنوان یک فرایند دلبستگی مفهوم سازی کرد، مطابق با این دیدگاه، روابط ایجاد شده بین همسران، همان رابطه ی دلبستگی با همان خصوصیت که بالبی 1979 تشریح کرده است، می باشد. یعنی این روابط ، پیوندهای مداومی هستند که با پویایی های هیجانی پیچیده مشخص می شوند.
هازن و شیور در سال( 1987)، تئوری دلبستگی[19] را به عنوان پایه ساختاردرک عشق بزرگسالی بکار بردند. آن ها رابطه دو نفره را بعنوان فرایند دلبستگی تعریف کرده اند، که از همان تفاوت های فردی در دلبستگی نوزاد و والد پیروی می کند.
سایت های دیگر :
و رنج و به طور کلی بهزیستی روانشناختی تأثیر دارد. همچنین بر اساس مطالعات ویلنر[25](2011) در رونشناسی مثبتنگر، رضایت از زندگی، رفاه و کیفیت بالای زندگی معمولی در افزایش بهداشت روانی و بهزیستی روانشناختی موثر در نظر گرفته شده است(ویلنر، 2011).
کیفیت زندگی از نظر کالمن، گستردگی و انبساط آرزو است که از تجارب زندگی ناشی میشود و از نظر فرانس و پاورس[26]، کیفیت زندگی، ادراک فرد از رفاه است که به نظر میرسد از رضایت یا عدم رضایت در حیطه های اصلی زندگی ناشی میشود. به عقیده تستا[27] کیفیت زندگی، ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی را دربرمیگیرد که محدود به تجارب، اعتقادات و انتظارات و ادراک فرد است. کیفیت زندگی درکی است که افراد از موقعیتشان در زندگی،در زمینه فرهنگی و سیستمهای ارزشی دارند و با اهداف، آرزوها و استانداردهای آنها در ارتباط است (بارباتو، گویلمن و چو،2001). کیفیت زندگی مفهوم وسیعی است که همه ابعاد زندگی از جمله سلامت را دربرمیگیرد و چیزی بیش از سلامت جسمانی است و شامل احساس سالم بودن، سطح رضایتمندی و وجود حس کلی خودارزشمندی است، مفهومی انتزاعی و پیچیده شامل زمینه های گوناگونی که تمام آنها در رضایت شخصی سهم دارند؛ گاهی اوقات کیفیت زندگی معادل رضایت از زندگی تعریف میشود و شامل طیف وسیعی از رضایت افراد از کلیه مسائل زندگی خود می باشد. کیفیت زندگی با بهداشت روانی افراد ارتباط دارد و به بیان حالات و تغییرات و تواناییهای افراد و میزان رضایت افراد از عملکردهای زندگی میپردازد (اندیکوت ، نی و هریسون، 1993). پژوهش ها وجود رابطه بین کیفیت زندگی و ابعاد سلامت، اعم از جسمی، محیطی و روانشناختی را ثابت کردهاند(مکوندی و زمانی،1389).
سازه مطرح در کیفیت زندگی، راهبرد مقابله است که روانشناسی سلامت برای مهارت مقابلهای در سلامت جسمانی و روانی اهمیت زیادی قائل است و آن را به عنوان گسترهترین موضوع مطالعات در روانشناسی معاصر و یکی از مهمترین عوامل روانی و اجتماعی میداند (سامرفیلد و مک کرا، 2000). ویتمن[28](به نقل از والتون[29]) بیان میکند که استرس افراطی میتواند برای عملکرد آموزشگاهی دانشجویان مضر باشد.افراد در دانشگاه آریاه وسیعی از وقایع استرسزا را تجربه میکنند(هاد و همکاران،2000) با توجه به منابع زیادی که برای استرس دانشجویان وجود دارد و تأثیرات تهدیدکنندهای که استرس میتواند بر سلامت و کیفیت زندگی داشته باشد، آنچه میتواند این اثرات را تعدیل کرده و دانشجویان را از تأثیرات منفی استرس رها کند نوع راهبرد اتخاذ شده برای مقابله با آن است. مهارتهای مقابله روشهای خاصی هستند که افراد به شرایط استرسزا پاسخ میدهند(موربرگ[30] و همکاران،2001).فولکمن و لازاروس مقابله را فرآیندی پیچیده میدانند که با توجه به ارزیابیهایی که فرد از موقعیت استرسزا و فشارهای آن موقعیت دارد، تغییر میکند و تلاشهای رفتاری شناختی فعال فرد را دربرمیگیرد. پژوهشگران معتقدند که بیشتر مردم ترجیح میاهند تا از روشهای مقابلهای خاصی در موقعیتهای استرسزا استفاده کنند که در واقع مجموع این راهبردها، مهارتهای مقابلهای فرد را شکل میدهد(حمید، یو و لانگ، 2003).اندلر و پارکر[31] (1990) بر اساس تحقیقی به منظور بررسی فرایند مقابله عمومی ، افراد را بر حسب سه نوع اساسی مهارت مقابله متمایز میکنند : مهارت مقابله مسأله مدار[32] ، مهارت مقابله هیجان مدار[33] و مهارت مقابله اجتنابی[34] .
مهارت مقابله مسئله مدار شیوههایی را توصیف میکند که بر اساس آن فرد اعمالی را که باید برای کاهش یا از بین بردن یک عامل تنیدگی زا انجام دهد ، برنامه ریزی میکند؛ راهبردهای
سایت های دیگر :
منبع جریان در نظر گرفت.
با صرفنظر از مقاومتهای سری داخلی ، میتوان معادلات متداول یک ماژول خورشیدی را به صورت بیان شده در رابطه 3-16 ذکر کرد:
(3-16)
شکل 3- 10 مدار معادل ماژول خورشیدی [21]که در آن و به ترتیب جریان و ولتاژ خروجی ماژول خروجی می باشند. جریان تولیدی تحت تابش خورشیدی، جریان اشباع معکوس، شارژ الکتریکی الکترون، ثابت بولتزمن، فاکتور ایدهآلی دیود، دمای ماژول خورشیدی (به کلوین)، تعداد سلولهای خورشیدی موازی و جریان ذاتی شاخه مقاومت موازی ماژول خورشیدی است. همانطور که در معادله 3-17 فرمول بندی شده، جریان اشباع ماژول خورشیدی با نوسانات دما تغییر میکند:
(3-17)
(3-18)
که در آن جریان اشباع در دمای مرجع ، انرژی باند خالی، ضریب تاثیر دمای جریان اتصال کوتاه ماژول خورشیدی است. مقدار جریان شاخههای موازی به صورت زیر حاصل میشود:
(3-19)
که در آن تعداد سلولهای سری و مقاومت موازی داخلی ماژول خورشیدی است.
سایت های دیگر :
محاسبه مقدار برازندگی ذرات
مقایسه مقادیر برازندگی با و
تغییر سرعت و موقعیت ذرات متناسب با معادلات 3-29 و 3-30پایان ( مرز همگرایی یا بیشینه تعداد تکرار)
شکل 3- 19روند اجرایی تکنیک PSO
3-6- شبکه ترکیبی
با توجه به برنامه های کنترلی پیشنهادی جهت مشارکت تولیدات بادی و خورشیدی و همچنین ذخیره سازها در کنترل فرکانس، میتوان مدل کنترل بار فرکانس سیستم دو ناحیه ای قدرت شکل2-8 را در حضور منابع انرژی تجدیدپذیر و ذخیره سازی باتری به صورت شکل 3-20 به روز کرد.شکل 3- 20 بلوک دیاگرام سیستم دو ناحیه ای قدرت در حضور مزرعه بادی DFIG و مزرعه خورشیدی و ذخیره ساز باتری
در این شکل تولیدات بادی در ناحیه 1 مستقر شده و با استفاده از سیگنال ورودی تغییرات فرکانس در کنترل فرکانس شرکت داده می شود. تولیدات خورشیدی نیز در ناحیه 2 نصب شده و با تغییرات فرکانس ناحیه 2 در کنترل فرکانس شرکت دارند. علاوه بر این دو ذخیره ساز های نصب شده در دو نو ناحیه نیز متناسب با حجم نصب شده در ناحیه ظرفیت جدیدی برای مشارکت در کنترل اولیّه فرکانس پدید می آورند.
3-7- جمع بندی
در این فصل ابتدا تاثیرات ورود تولید بادی DFIG به شبکه دو ناحیه ای قدرت مدل شد. نشان داده شد که جایگزینی تولید بادی به جای تولید متداول به معنای کاهش لختی و توانایی تنظیم فرکانس شبکه خواهد بود. در ادامه با استفاده از مدل توربین بادی 3.6 مگاواتی جنرال الکتریک، ایده استفاده از انرژی جنبشی موجود در جرم چرخان توربین بادی مورد توجه قرار
سایت های دیگر :