یافته های پژوهشی اخیر وجود ارتباط بین سبک دلبستگی نوجوان و کنش وری روانی / اجتماعی او را اثبات کرده اند. دو سبک دلبستگی ناایمن ذهن مشغول و انکار کننده موید وجود مشکلاتی در کنش وری روانی / اجتماعی نوجوان هستند ( خانجانی، 1384). از سویی دلایل متعددی نیز موید آن است که بین سبک دلبستگی نوجوان با کیفیت روابط او با همسالان و رشد این ارتباط، رابطه ی نزدیکی وجود دارد. به عنوان نمونه، پژوهش کوبک ( 1988) نشان داده است که فقدان مهارت های اجتماعی و وجود رفتارهای خصومت آمیز با سبک های دلبستگی ناایمن مرتبط است.
رابطه ی سبک دلبستگی و مهارت های اجتماعی و تاثیر رفتار مادرانه بر سبک دلبستگی و در نتیجه تاثیر رابطه ی مادر- فرزند بر تحول عاطفی – اجتماعی فرزند، ما را به این سمت هدایت می کند که اگر نوجوان نسبت به سبک دلبستگی اش آگاه شود و در راستای تغییر سبک دلبستگی اش از ناایمن به ایمن، از درمان بهره گیرد، مشکل فعلی او که شامل نقص در مهارتهای اجتماعی است نیز حل می شود.با توجه به اهمیت دلبستگی و حضور و ثبات تقریبی آن در تمامی مراحل زندگی یک فرد، لازم به ذکر است که باید اختلالات مربوط به دلبستگی شناسایی شده و مورد درمان سریع و به موقع قرار گیرد. درمانهای مختلفی در مورد دلبستگی با توجه به آثار و علائم آن مطرح شده که یکی از این درمانهای به نسبت نوظهور و موثر در این زمینه تئاتردرمانی بوده است. مشکل در روابط که ناشی از مشکل در سبک دلبستگی است در بهترین حالت در درمانهای بین فردی و گروهی حل خواهد شد. در نتیجه ی پژوهش یالوم[40] ( 1995) و پیستوله[41] ( 1997) درمانهای گروهی[42] باعث بهبود در روابط بین فردی و افزایش مهارت های اجتماعی خواهند شد. از آنجایی که در این پژوهش بر روی سبک رابطه ی کودک با مادر و کودک با اطرافیان دست گذاشته شده است، یکی از بهترین گزینه های درمانی، گروه درمانی خواهد بود. یکی از روش های گروه درمانی، تئاتردرمانی[43] یا سایکودرام[44] است. تئاتر درمانی به عنوان یک روش نزدیک به طبیعت کودک، مورد پذیرش آن ها و دارای اثرات درمانی بدون اثرات جانبی، در سال های اخیر به عنوان یکی از موثرترین شیوه های درمانگری توسط متخصصین بهداشت روانی پذیرفته شده است (نقل از بیاتی و همکاران، 1391). این روش در بیمارستانها، مدارس، پرورشگاه ها، مدارس و . هم با هدف درمان و هم هدف آموزش، کاربردهای فراوانی دارد. انجمن نمایشی بریتانیا موجزترین و کامل ترین تعریف از نمایش درمانگری را ارائه کرده است: ” تئاتر درمانی استفاده ی عمدی و هدفمند از فرآیند ها و تولید های نمایشی/ تئاتری برای رسیدن به هدفهای خاص درمانی از قبیل بهبود نشانه ها، یکپارچگی جسمانی و عاطفی و بالاخره تحول فردی است. ( [45]BADT، 1976 نقل از کاسون[46]، 2006). از دهه ی هفتاد میلادی پژوهش هایی در قلمرو کاربرد تئاتر درمانی در درمان اختلالات و مشکلات دوران کودکی و نوجوانی انجام شده اند که از بین آنها می توان به پژوهش مازلی[47] (1991؛ نقل از کسیدی، 1997) برای افزایش ارتباطات اجتماعی یا حل تضاد های والد- کودک اشاره کرد.
صحنه ی تئاتر درمانی به مادر و فرزند اجازه می دهد که بدون انتظار تنبیه، بتواند رابطه ی خودشان را تکرار کرده و به کشف مشکلاتشان در روابط برسند. حقیقتی که مادر تا چه حدودی توانسته پایگاه ایمن را برای فرزندش تامین کند و تا چه حدی پاسخگو و حساس بوده است و از سویی نوجوان به این آگاهی برسد که اختلال در امر دلبستگی با مادرش باعث چه آسیب هایی در روابط کنونی و بین شخصی اش شده است. این آگاهی مستلزم اجرا و بازآفرینی زندگی آنها بر روی صحنه ی تئاتر است. درادامه تئاتر درمانی به عنوان روشی برای اصلاح و بازسازی روابط وارد می شود. تئاتر درمانی روشی است که از آن با بهره گیری از امکانات مشترک تئاتر و روانشناسی، برای تغییرات بین فردی استفاده می شود.
تئاتر درمانی شیوه های گوناگونی دارد که بسیار قابل انعطاف هستند. مجموعه ای از تکنیک های مختلف که با توجه به اختلال، میتوان آنها را در راستای درمان به کار بست. با توجه به اینکه اختلال مورد توجه در این پژوهش، سبک دلبستگی ناایمن و هدف از این تحقیق، تغییر آن از ناایمنی به ایمن و در نتیجه، تغییر در روابط بین شخصی نوجوان و بهبود مهارت های اجتماعی آنهاست، میتوان از تکنیک های تئاتر درمانی کلاسیک و تئاتر درمانی شورایی[48] همسو با هم، مبتنی بر درمان اختلالات دلبستگی و روشهای فرزند پروری استفاده کرد.
طرح درمانی مورد نظر در این پژوهش طرحی تلفیقی خواهد بود که محقق ساخته می باشد. در اینجا فقط به این اشاره می شود که طرح کنونی تلفیقی از انواع روش ها زیر است:
1) تئاتر درمانی کلاسیک[49] که همان تئاتر درمانی مرسوم بوده که در درمان اختلال های زیادی از جمله دلبستگی ناایمن نیز به کار رفته که شامل تکنیک های صندلی خالی، مضاعف سازی، پری رویایی، پلیس مخفی، یک دقیقه تک گویی، اتاق تاریک ، پنج سال بعد، جادو، عشق افسانه ای، حرکت بدن[50] است (چستا یثربی، 1388)
2) تئاتر درمانی شورایی[51] که در ترجمه های دیگر به معنای تئاتر رنج یا ستمدیده نیز استفاده شده است. این تئاتر درمانی به دلیل تمرکز بالایش روی ارتباطات و به خصوص طرد شدن و طرد کردن و قابلیت کارایی بالایش بر روی کودکان آسیب دیده و عامه ی مردم استفاده شده است. و شامل هفت تکنیک اساسی است: تئاتر روزنامه، رنگین کمان آرزو، تئاتر قانون گذار، تئاتر مجادله ، تئاتر مجسمه، تئاتر نامرئی و نمایش نامه نویسی همزمان [52] ( نیاهوی[53]، 2012)3) مدل ABFT[54]: این نوع درمان بر بهبود بافت ارتباطی بین نوجوانان و والدینشان تأکید دارد که از طریق تسهیل گفتگوها در مورد وقایع سختی که در گذشته اتفاق افتاده و یا تعارضهای بین فردی که در حال وقوع بوده و اعتماد افراد را دچار نقصان کرده است، انجام میگیرد. فرضیه زیر بنایی ABET این است که تعاملات اعضاء خانواده میتواند در مواردی که جراحات دلبستگی وجود دارد، عملکرد ترمیمی داشته باشد (کسیل[55]، 2011).
4) راهنمای مداخله ی مبتنی بر دلبستگی و آموزش والدین: راهنمای مداخله مبتنی بر دلبستگی برای جلسههای مشترک مادر و کودک تدوین گردیده است. این راهنما بر پایه اصول حساسسازی مادر (بریش[56]، 2002) ، پاسخدهی مناسب به کودک (فرایبرگ[57]، 1982)، رفتار همدلانه با مادر از سوی درمانگر (پاول و لیبرمن[58]، 1997) و تأکید بر نقاط قوت مادر
سایت های دیگر :
فرد از خود و گذشته خویش دارد. حافظهی معنایی شخصی به دانش واقعیتهای وابسته به شرح زندگی، دانش عمومی و عقایدی که فرد در مورد خویش دارد اشاره میکند، حافظهی ضمنی شرححال به یادآوری روشن از رویدادهای شخصی که در زمان و مکان معینی رخداده است، مربوط میشود (ایبر[26]، 1999). در سالهای اخیر چند مطالعه در خصوص حافظهی شرححال افراد دارای سوءمصرف مواد صورت گرفته است، ایبر (1999) طی مطالعهای به بررسی حافظهی شرححال معنایی و ضمنی در افراد افسرده وابسته به مواد افیونی و مقایسه آن با گروه کنترل پرداخت، نتایج مطالعه نشان داد که افراد افیونی در حافظهی شرححال کاهش داشتند اما در حافظهی شرححال معنایی افزایش در یادآوری نشان دادند. فیتزجرالد و شیفلی گرو[27] (2004) در تحقیقی مشابه بر روی زنان الکلیک نشان دادند که این افراد در مقایسه با گروه کنترل سالم، بهدشواری خاطرات اختصاصی حافظهی شرححال خود را یادآوری میکنند. اولیورا[28] و همکاران (2007) به بررسی حافظهی شرححال و حافظهی معنایی گروهی از نوجوانان مصرفکنندهای مواد و مقایسهی آنان با گروه کنترل، نوجوانان بدون مصرف مواد پرداخت؛ که در هر گروه 25 پسر قرار داشت که محدودهی سنی آنها از 13 تا 17 سال بود، نتایج نشان داد، نوجوانان مصرفکنندهی مواد در دستیابی به حافظهی شرححال و حافظهی معنایی دشواریهای زیادی دارند. در ادبیات پژوهشی به تأثیرات کاهش اختصاصی بودن حافظه شرححال بر تنظیم هیجان پرداختهاند که کلی شده این نوع حافظه با مشکلاتی در تنظیم هیجان و آشفتگیهای روانی مرتبط میباشد (دالگلیش[29] و همکاران، ۲۰۰۸؛ ویلیامز[30] و همکاران، ۲۰۰۷) مرادی و همکاران نیز (1388) در پژوهشی در نوجوانان افسرده و افسرده دارای سوءمصرف مواد پرداختند، نتایج نشان داد که نوجوانان افسرده، در مقایسه با گروه کنترل (افراد سالم) در بازیابی حافظه شرححال، میزان کلی گویی بیشتری دارند. نوجوانان افسردهی دارای سوءمصرف مواد، نسبت به نوجوانان سالم، از لحاظ میزان کلی گویی حافظه شرححال نمرات بیشتری کسب کردند.یکی دیگر از آسیبهای روانشناختی اعتیاد، تنظیم هیجان میباشد (پارکر[31] و همکاران، ۲۰۰۸) تنظیم هیجان نقش مهمی در سازگاری ما با وقایع استرسزای زندگی دارد. نتایج پژوهشها نشان میدهد که ظرفیت افراد در تنظیم مؤثر هیجانها بر شادمانی روانشناختی، جسمانی و بین فردی تأثیر میگذارد. بهعنوانمثال، نشانههای نارسایی تنظیم هیجان در بیش از نیمی از اختلالات محور یک و در تمام اختلالات شخصیتی محور دو اتفاق میافتد (گروس[32]،1999) یکی از ابعاد مهم هیجان نظم جویی هیجان میباشد نظم جویی هیجان برای حفظ روابط اجتماعی پایدار و بهزیستی نقش مهمی را در زندگی افراد ایفا میکند. نظم جویی هیجان دارای ابعاد و جنبههای مختلفی است. یکی از جنبههای مهم فرایند نظم جویی هیجان، تنظیم تجارب هیجانی از طریق به خدمت گرفتن عناصر شناختی میباشد. این مفهوم در متون روانشناسی نظم جویی شناختی هیجان نامیده میشود. نظم جویی شناختی هیجان دلالت بر شیوه دستکاری ورود اطلاعات فراخواننده هیجان دارد (اوکسنر و گروس[33]، 2005). نظم جویی شناختی هیجان بهتمامی سبکهای شناختی اطلاق میشود که افراد از آن بهمنظور افزایش، کاهش و یا حفظ تجارب هیجانی استفاده میکنند (گروس 2001 به نقل از حسنی،1387). بهبیاندیگر، راهبردهای شناختی نظم جویی هیجان، کنشهایی هستند که نشانگر راههای کنار آمدن فرد با شرایط استرسزا و یا اتفاقات ناگوار است (گارنفسکی و کرایج 2006، به نقل از حسنی،1387). مفهوم کلی تنظیم شناختی هیجان دلالت بر شیوه شناختی دستکاری ورود اطلاعات فراخواننده هیجان دارد (تامپسون[34]،199۴؛ اوکسنر[35] و گروس،2004،2005). بهعبارتدیگر، راهبردهای تنظیم شناختی هیجان، به نحوه تفکر افراد پس از بروز یک تجربه منفی یا واقعه آسیبزا برای آنها اطلاق میگردد پژوهشهای پیشین نه راهبرد متفاوت تنظیم شناختی را بهصورت مفهومی شناسایی کردهاند: ملامت خویش[36]، پذیرش[37]، نشخوار گری[38]، تمرکز مجدد مثبت[39]، تمرکز مجدد بر برنامهریزی[40]، برنامهریزی، ارزیابی مجدد مثبت[41]، دیدگاه پذیری[42]، فاجعه انگاری[43] و ملامت دیگران[44] (گارنفسکی[45]، کرایج و اسپینهاون[46]،2001،2002؛ گارنفسکی و همکاران،2002). اعتیاد به مواد محرک و مواد افیونی با مشکلاتی در هیجان خواهی (علی پور، سعیدپور و حسنی، ۱۳۹۴) و تاثیرات منفی در سلامت روان همره میباشد (علی پور و سعیدپور، ۱۳۹۳). که مشخص می شود مواد محرک باعث مختل شدن تنظیم هیجان در افراد و تاثیر منفی بر هیجانات وی می باشد که عامل مهمی در تداوم مصرف و عود مصرف دارد.
اهمیت و ضرورت پژوهش
اعتیاد یکی از مهمترین معضلات سلامت در تمامی کشورها میباشد هزینههایی که اعتیاد بر دوش فرد، خانواده و جامعه میگذارد با هیچ اختلال دیگری قابلمقایسه نیست متأسفانه به دلیل ساختارهای پیچیدهای که مواد محرک دارند هنوز درمان موثری که بتواند در درمان این نوع مواد مؤثر باشد در دسترس نیست و تلاشهای متخصصین حوزه روانشناسی در این نوع اعتیاد بایستی بیشتر مرود توجه قرار گیرد (سوفوگلو[47] و همکاران، ۲۰۱۰) متغیرهای کارکردهای اجرایی، حافظه شرححال و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در جریان اعتیاد دچار بدکارکردی میشوند و حتی پس از دوره سمزدایی و پرهیز از مواد، نقش زیادی در ولع مصرف ایفا میکنند که ولع مصرف نیز کلید محوری عود در اعتیاد میباشد (گیولیانی، پفیفر[48]، ۲۰۱۴؛ آلن[49] و همکاران، ۲۰۰۸) و از طرفی نیز مواد محرک در مقایسه با مواد افیونی، تاثیرات مخرب تری در کارکردهای اجرایی (علی پور، ۱۳۹۴) و تنظیم شناختی هیجان (علی پور، ۱۳۹۴) دارد.با توجه به نقش کارکردهای اجرایی، حافظه شرححال و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در ولع مصرف و نقشی که ولع مصرف در عود اعتیاد مواد محرک دارد، درمانهای اثربخش بایستی بر متغیرهای تأثیرگذار در ولع مصرف تأثیرگذار باشند و ازآنجاییکه در درمان به مواد محرک، نقش درمانهای روانشناختی (بدون دارو) پررنگتر میباشد و درمان اجتماع مدار نیز یکی از این درمانها میباشد، همچنین یکی از راههای اطمینان از درمانهای اثربخش مبتنی بر پژوهش، مطالعه اثربخشی این درمانها بر عوامل روانشناختی آزمودنیها میباشد (تاچمن و ساراسون[50]، ۲۰۱۱) در این پژوهش بر آن شدیم تا به بررسی اثربخشی درمان اجتماع مدار بر کارکردهای اجرایی، حافظه شرححال و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در افراد
سایت های دیگر :
20 تا 90 درصد معتادانی که تحت درمان قرار میگیرند، دچار بازگشت[3] میشوند. مرور مطالعات گذشته نشان میدهد، اثربخشی درمانهای نگهدارندۀ دارویی، بدون مداخلههای روانی اجتماعی، به علت اطلاعات دارویی[4] پایین و میزان بالای ریزش[5] ضعیف میباشد(روزن[6] و همکاران،2006).
تحقیق بر مراقبه متعالی[7]™، مراقبه ذهن آگاهی، مراقبه ویپاسانا[8]، یوگا و سایر فنون مراقبهای بهبودهای معناداری را در توان بخشی نوجوانان و زندانیان الکلی گزارش کردهاند(ویتکیویتز ، مارلات و واکر[9]، 2005). کاهش فشار روانی به وسیله مراقبه ممکن است عامل عمدهای در پیشگیری از بازگشت باشد(هاوکینز[10] ، 2003). در اوایل سال 1975 مراقبه در کاهش فشار روانی در سیستم عصبی پاراسمپاتیک مفید تشخیص داده شد(بنسُن[11]، 1975 به نقل از سالوستری[12]، 2009).مطالعات جدید بر مراقبه ذهن آگاهی، رویکرد اصلی کابات – زین[13](1990) را برای درمان سومصرف مواد و نیز افسردگی، اضطراب و درد به کار بردهاند. مکانیزم شناختی چگونگی انجام این کارها با پیشگیری از بازگشت و نیز فواید طولانی مدت مراقبه ناشناخته باقی مانده است(ویتکیویتز ، مارلات و واکر ، 2005).
عناصر مراقبه ذهن آگاهی شامل وارسی بدنی، یا فن آگاهی از بدن، شامل یکسری از تغییرات عمدی میباشد که در آغاز بر کل بدن و سپس بر هر بخشی از بدن در یک شیوه بدون داوری متمرکز میشود. فراگیران برای مشاهده هیجانات، شناخت و اتفاق های بیرون در ضمن برگشت آگاهی از تنفس آموزش میبینند. تمرینهای رسمی ذهن آگاهی نیز شامل مراقبه قدم زنی میباشد. از نظر کابات-زین هدف ذهن آگاهی حالتی تغییر یافته از هوشیاری نیست بلکه حالتی از خود مشاهدهگری بدون ارزیابی یا در لحظه بودن است(کابات-زین، 1990).
به عقیده ویتکیویتز و مارلات(2004)، تعدادی عوامل تعیین کننده بازگشت وجود دارد که عبارتنداز: خودکارآمدی؛ یعنی درجه ای که در آن فرد احساس اطمینان و توانایی انجام رفتار معینی را دارد، انتظارات پیامد؛ یعنی این که چگونه فرد اعتیاد را با اشتیاق به عنوان پیش بین بی اثر بازگشت، انگیزش به عنوان عاملی قوی در پیشگیری از بازگشت، مهارتهای مقابلهای، حالهای هیجانی نظیر اضطراب و افسردگی؛ و حمایت میان فردی یا اجتماعی در نظر میگیرد.
به عقیده ویتکیویتز و مارلات(2004) ، خود- کارآمدی یک پیش بین پیامدها از میان همه نوع رفتارهای اعتیادی نظیر قماربازی، سیگارکشیدن، مصرف مواد میباشد. به هر حال سازوکاری که به وسیله آن خود-کارآمدی عمل کند هنوز معین نشده است. سنجش خود-کارآمدی تاکنون دشوار بوده است. به عقیده گوالتنی و همکاران، زمینههای پرخطر از کمترین میزان خود-کارآمدی برخوردارند(ویتکیویتز و مارلات ،2004).
درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی(MBCT[14]) ترکیبی از تمرینهای مدیتیشن، یوگا و شناخت درمانی است که به وسیله سگال و همکارانش(2002) پدید آمد و برای تسکین و درمان رنج انسانها، به خصوص رنجهای هیجانی که مردم را برای ابتلا به افسردگی آماده میکند گسترش یافت.
ذهن آگاهی به تجربه بر میگردد که در آن فرد به شیوهای خاص، هدفمند، در زمان حاضر و خالی از قضاوت به درون و بیرون خود آگاهی مییابد(کابات زین[15]،1985).
در واقع، ذهن آگاهی یعنی، بودن در لحظه با هر آنچه که اکنون هست، بدون قضاوت درباره آنچه اتفاق میافتد. یعنی تجربه واقعیت محض بدون توضیح. ذهن آگاهی را میتوان به عنوان شیوه «بودن[16]» یا یک شیوه «فهمیدن[17]»توصیف کرد که مستلزم درک کردن احساسات شخصی است و مطمیناً به طور ضمنی شامل ایجاد و اصلاح راهی برای نزدیک تر شدن به تجربیات فردی شخصی از طریق مشاهده شخصی نظاممند است که این کار شامل به تعویق انداختن تکانهها، ارزیابی کردن و قضاوت کردن به طور عمدی است و توانایی انجام فرصتهای چند گانه برای حرکت فراسوی عادات قدیمی که نسبت به آنها شرطی شدهایم، پردازش فکر امتحان نشده و واکنش پذیری هیجانی را فراهم میکند(سگال[18] و همکاران، 2002).
ذهن آگاهی مستلزم راهبردهای رفتاری، شناختی و فرا شناختی ویژه برای متمرکز کردن فرآیند توجه است که به نوبه خود به جلوگیری از خلق منفی– فکر منفی– گرایش به پاسخ های نگران کننده و رشد دیدگاه جدید و پدید آور افکار و هیجانهای خوش آیند منجر میشود(سگال و همکاران 2002).
شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، از روی مدل کاهش استرس مبتنی بر روش ذهن آگاهی کابات–زین ساخته شده و اصول درمان شناختی به آن اضافه شده است. این نوع شناخت درمانی شامل مدیتیشنهای مختلف، یوگای کشیدگی، آموزش مقدماتی درباره افسردگی، تمرین مرور بدن و چندین تمرین شناخت درمانی است که ارتباط بین خلق، افکار، احساس و حس های بدنی را نشان میدهد. تمامی این تمرینها به نوعی توجه به موقعیتهای بدنی و پیرامون را در«لحظه حاضر» میسر میسازد و پردازش های خودکار افسردگی زدایی را کاهش میدهد(یونسی و رحیمیان بوگر، 1378).
ذهن آگاهی معمولاً به عنوان حالت آگاهی و داشتن توجه به آنچه که در زمان حال روی میدهد تعریف میشود(براون و رایان[19]، 2003). پژوهشها نشان میدهد که افزایش حضور ذهن با انواع پیامدهای سلامتی نظیر کاهش درد(کابات زین، 2003) اضطراب، افسردگی(کابات زین و همکاران، 1992)، خوردن مرضی(کیستلر و هال[20]، 1999) و استرس(اسپکا[21]و همکاران ، 2000) ارتباط دارد. حضور ذهن میتواند در رهاسازی افراد از افکار اتوماتیک، عادتها و الگوهای رفتاری ناسالم کمک کند و از این رو نقش مهمی را در تنظیم رفتاری ایفا میکند(رایان و دسی[22]، 2000). به علاوه با افزودن وضوح و حیات به تجربیات میتواند سلامتی و شادمانی را به همراه داشته باشد. بسیاری از نظریههای آسیب شناسی روانی و روان درمانی اهمیت آگاهی، حضور و مشاهدهگری را در سلامت روانی مورد بحث قرار دادهاند(بروین[23]و همکاران ، 1998).بر طبق این یافته ها، محقق در این پژوهش به دنبال پاسخ به این سوال می باشد که آیا درمان شناختی مبتنی برذهن آگاهی(MBCT) به عنوان یک درمان تکمیلی باعث افزایش خودکارآمدی و کاهش افسردگی افراد تحت درمان اعتیاد میشود.
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
سایت های دیگر :
اصلاح شده است. از نگاهی دیگر بحران هویت، اینگونه تعریف شده است: عدم موفقیت فرد در شکل دادن به هویت فردی خود اعم از اینکه به علت تجارب نامطلوب کودکی با شرایط فعلی باشد، بحرانی ایجاد می کند که بحران هویت نامیده می شود (سیدنژاد، 1381).
اما آن تعریفی که در این پژوهش از بحران هویت و نشانه های آن مدنظر قرار می گیرد عدم توانایی و پاسخ گویی به سوال های اساسی است که انسان ها با آن ها روبرو می شوند و بدون یافتن پاسخ به این سوالات، زندگی ان ها پوچ و بی هدف خواهد شد و در نتیجه از بحرانی تحت عنوان بحران هویت رنج خواهند برد. برای پاسخ گویی به این سوالاتی که ذهن انسان ها را درگیر می کنند، باید ابتدا به باورهای مذهبی اساسی در رابطه با خداوند، هستی و انسان اعتقاد داشت تا بحران هویت کمتری را تجربه کرد زیرا زندگی برای کسانی که دچار بحران هویت هستند بی معنا، پوچ و بی هدف می شود و آنان دچار احساس ناامیدی و گم گشتگی می شوند. در حالیکه باور های مذهبی اساسی می تواند باعث احساس امیدواری، هدفمندی و آرامش در افراد دچار بحران شود (رجایی، 2008).فرانکل[9] (2000) نیز عنوان کرده است که جستجو برای یافتن معنای زندگی از نیازهای اساسی بشر است که بایستی براورده شود به نظر او هنگامی که فرد نتواند معنای زندگی خودش را دریابد دچار خلا هستی می شود. خلا هستی در واقع شکلی از پوچی منحصر به فرد است. در میان مراجعین بسیاری که با مشکلات روانشناختی روبرو بوده اند و مخصوصا معتادن اعم از مصرف کننده و بهبود یافته، نشانه ای شبیه به خلا هستی دیده شده است که منجربه عدم شکل گیری تلاشهای هدفمند در زندگی و احساس پوچی و نا امیدی و بیچارگی در زندگی افراد می شود و در نهایت به نظر می رسد که این افراد دچار بحران هویت شده اند.یالوم [10](1995) در مورد امیداوری بیان می کند،که امید یک عنصر اساسی فرایند درمان است. افراد به هنگام درمان معمولا شرایط مبهمی دارند و در مورد آینده مردد هستند. لذا لازم است تا با توسل به راه های مختلف افراد برای سپری کردن دوره درمان اراده و هدفمندی و امید خود را تا پایان حفظ کنند.
بک [11](1974) نیز در مورد ناامیدی به تحقیق پرداخته و رابطه تنگاتنگی میان نا امیدی وافسردگی و افکار خودکشی یافته است به گونه ای که مقیاس نا امیدی او به گونه ای پیش بینی کننده خطر خودکشی در افراد است.
متغیر سوم این پژوهش درمانی است که برای اولین بار توسط رجایی (1388) مطرح شده است. این درمان، درمان شناختی- هیجانی معنوی (SCET) نام دارد که درمانی شناختی با رویکرد معنوی است در این درمان علاوه بر توجه به سطوح فیزیولوژیکی و شناختی به سطح معنوی نیز در درمان اختلالات روانشناختی توجه شده است. در سطح شناختی درمان، درمانگر سعی می کند تا تفکرات غیر واقعی و غیر منطقی مراجع را که منجر به پیدایش احساسات ناخوشایند شده است شناسایی کند. در این مرحله از درمان می توان از خطاهای فکری که توسط بک مطرح شده اند و یا باورهای غیر منطقی که توسط الیس عنوان شده اند استفاده کرد.
در سطح فیزیولوژیکی، درمانگر با در نظر گرفتن واکنشهای جسمانی و هیجانی مراجع نظیر تپش قلب و نفس نفس زدن سعی می کند این احساسات ناخوشایند را از طریق آموزش آرامش دهی یا ریلکسیشن کنترل و کاهش دهد و اما در سطح معنوی، ابتدا از مراجع خواسته می شود تا در مورد خودش ودیگران و اینکه در مورد ماهیت انسان چگونه می اندیشد، صحبت کند. اغلب مراجعین تصویر منفی از خود و انسان دارند. احساس پوبی ارزشی و نا امیدی می کنند و هدفی در زندگی ندارند. درمانگر از طریق ارائه باورهای اساسی دینی که 10 مورد هستند و راجع به انسان، هستی و خداوند می باشند سعی در کاهش احساسات ناخوشایند مراجع دارد وبکارگیری این باورها در زندگی می تواند منجربه رشد و تعالی روان در او شود.
لذا از این رو زندانیان بعلت مشکلات اجتماعی .اقتصادی. اعتقادی و مصرف مواد مخدر دچار اختلالات روانی و بحران هویت میباشند که روان درمانی شناختی –هیجانی معنوی میتواند بر بهبود اختلالات روانی و بحران هویت بوجود آمده در زندانیان برای برگشت به زندگی عادی و اجتماع لازم باشد.
چالش بحران هویت هم بعد روان شناختی و فردی دارد و هم بعد اجتماعی و سیاسی(شرفی، 1380)
در نظریه شناختی-هیجانی معنوی فرض بر این است که راهی از بحران هویت از طریق پاسخ به سوال های اساسی زندگی و باتوجه به باورهای اساسی دینی امکان پذیر است. با عنایت بر آنچه بیان شد سوال این است که آیا درمان شناختی-هیجانی معنوی( SCET )می تواند بر بحران هویت زندانیان تاثیر بگذارد؟
اهمیت و ضرورت پژوهش:
تعداد کل زندانیان کشور، ۲۱۰ هزار و ۶۷۲ نفر است. این آمار نسبت به آخرین آمار ارائه شده به سازمانهای جهانی توسط ایران با کاهش حدود ۷ هزار نفری روبهرو شده است. براساس این آمار، استان تهران با ۳۱ هزار و ۹۰۰ زندانی، در صدر لیست استانهای کشور در این زمینه قرار دارد. پس از استان تهران، خراسان رضوی با ۲۰ هزار و ۱۱۹ زندانی، فارس با ۱۵ هزار و ۵۴۰ زندانی، اصفهان با ۱۴ هزار و ۱۴۷ زندانی، خوزستان با ۱۳ هزار و ۲۸۵ زندانی و کرمان با ۱۱ هزار و ۴۱۹ زندانی در جایگاههای بعدی بیشترین تعداد زندانی قرار دارند (پایگاه خبری الف ، 1393.به نقل از سازمان زندانهای کشور)
همانطور که ملاحظه می شود پس از استان تهران، استان خراسان دومین استانی است که بیشترین فراوانی زندانیان را به خود اختصاص داده است. ازجایی که عوامل سبب شناسی هر زندانی نسبت به دیگری تفاوت دارد نمی توان به طور یقین بیان کرد که کل زندانیان با یک مشکل وارد زندان می شوند. همانطور که می دانید یکی از سبب شناسی های بررسی های ورودی زندان، عامل روانی است. که یکی از عوامل مهم روانی که روانشناسی همچون اریکسون و مارسیا به آن ها دامن زده اند و موفقیت فردی را در گروی آن می بینند، هویت می باشد (فرهنگی، 1390). حال اینکه چه تعداد از زندانیان بحران هویت یعنی تعهد را طی کرده اند بسیار سخت خواهد بود. نتایج پژوهش هایی نشان داده است که بین دلبستگی نا ایمن
سایت های دیگر :
اجتماعی و مراقبت ناکافی از بیمار و در نهایت رها کردن بیمار و تشدید پدیده بیماران روانی بی خانمان را در پی خواهد داشت (بیگل[7]و همکاران، 1994). فشار بالا در مراقبان همراه با سطح بالایی از هیجانهای ابراز شده (HEE) احتمال عود و بستری مجدد را اقزایش میدهد (بولزلاف[8] و همکاران، 1998). افزایش فشار بر مراقبان باعث کاهش سطح سلامت روانی و افزایش احمال بروز اختلالات روانی در آنها میشود به گونه ای که در برخی مطالعات اختلالات روانی در 41 درصد مراقبان گزارش شده است. (صالح[9]، 1994 به نقل از ملکوتی و همکاران، 1376).
افسردگی، اضطراب، اختلالات انطباقی و نورآستونی از موارد شایع این اختلالات است. بالا بودن فشار در مراقبان به نوبه خود باعث شدت یافتن بیماری در دوره حاد و نیز علایم باقی مانده در مرحله کنترل بیماری میگردد (پرلیک[10] و همکاران، 2001). در بررسی ای که توسط وب و همکاران در سال 1997 صورت گرفت نشان داده شده است که چندین فاکتور روی مراقب بیمار روانی در رابطه با مراقبت از وی موثر است که شامل برآورد شناختی مراقب، راهبردهای مقابله ای و حمایت اجتماعی میباشد. همین طور بررسی رابطه بین این فاکتورها و فشار ذهنی و تندرستی مراقبین نشان داده است که سطوح بالای فشار ذهنی[11] (سابجکتیو) با موارد زیر ارتباط دارد: 1- فرکانس بیشتر رفتارهای علامتی مثبت و منفی 2- تمایل به بکارگیری راهبردهای مقابله ای مبتنی بر حل مسأله در مواجهه با رفتارهای علامتی منفی 3- تمایل به بکار نگرفتن راهبردهای مقابله ای مبتنی بر حل مسأله در برخورد با رفتارهای علامتی مثبت.فالون و همکاران (1986) دریافتند که مراقبینی که از رویکردهای مسأله مدار استفاده میکنند فشار کمتر و سازگاری بیشتری از خود نشان میدهند. در کشور ما برای مراقبت از بیماران روانی شدید و مزمن خانواده نقش محوری ای را ایفا میکند و با توجه به تدوین برنامه ساماندهی بیماران روانی در برنامه توسعه، ارزیابی عوامل فشارزا در مراقبین ایرانی و نقش سبک های مقابله ای آنها میتواند در برنامه ریزی ملی بهداشت روانی مفید واقع گردد. از طرف دیگر با توجه به کمبود پژوهشها در این خصوص پژوهش حاضر میتواند اهمین بسزایی در این زمینه داشته باشد اما هنوز سوالات زیادی مطرح است که پاسخی به انها داده نشده است از جمله این که آیا فشار در همه به یک اندازه است؟ (در شرایط برابر) و آیا نژاد، فرهنگ، سن و جنس در فشار میتواند تأثیر قابل ملاحظه و قابل اندازه گیری ای داشته باشد و آیا در مراقبین ایرانی هم همان فاکتورهای ذکر شده موثر است؟
1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق
مشهورترین تعریف سلامت در نظامنامه سازمان بهداشت جهانی[12] به شرح زیر صورت گرفته است. سلامت حالت کامل آسایش و کامیابی زیستی، روانی و اجتماعی است و صرف فقدان بیماری و معلولیت (ناتوانی) سلامت نیست ابعاد مثبت و منفی این تعریف بوسیله داونی [13]و همکاران (1996) مورد ملاحظه قرار گرفته است.
در قسمت اول این تعریف آنها اعتقاد دارند که سلامت به مثابه یک مفهوم مثبت نگریسته میشود (کیفیت مثبت: آسایش و بهزیستی) در قسمت دوم تعریف سلامت در بعد منفی به مثابه فقدان بیماری و معلولیت نگریسته میشود با در نظر گرفتن هر دو بعد، تعریف این مطلب را میرساند که سلامت حقیقی هم شامل پیشگیری از نابهنجاری و بیماری (مثل ناخوشی، زخم، بیماری) و نیز ارتقای سلامت مثبت است که این امر (ارتقای سلامت مثبت) خیلی مورد غفلت قرار گرفته است.
خانواده جایگاه مهمی در رشد شخصیت افراد دارد. اغلب افراد دچار مشکلات مختلف شخصیتی و روانی که فاقد بهداشت و سلامت روانی هستند از خانوادههای ناسالم برخاستهاند. از اینرو در تامین بهداشت روانی افراد خانواده جایگاهی مهمی دارد و ضروری است راهکارهای مناسب در تامین بهداشت روانی خانواده شناسایی و به مرحله اجرا گذارده شود. در این راستا ضروریست عواملی که مخل بهداشت روانی خانوادهها هستند شناسایی و روشهای مقابله با آنها توصیه گردد. روشن است عدم تامین بهداشت روانی خانواده، تلاشهای فردی برای رسیدن به اهداف و پیشرفتهای فردی و اجتماعی را با مانع روبرو خواهد ساخت.
مراقبین و خانواده ها، نقش مراقب اولیه بیماران روانی مزمن بر عهده دارند و شناسایی فاکتورهای فشارزا و درک نیازهای آنها از اولویت بالایی برخوردار است و تجربیات استرس زای فراوانی که در امر مراقبت این بیماران تجربه میکنند آنها را مستعد ابتلای به اختلالات روانی میکند. از طرف دیگر مدل استرس – مقابله – بیماری بر نقش راهبرد مقابله ای بین استرس و بیماری تأکید میکند (گری[14]، 2002). بنا بر این شناسایی راهبردهای مقابله ای که با احساس فشار کمتر و پیامدهای منفی آن همراه اند ضروری به نظر میرسد و با آموزش این راهبردها میتوان باعث ارتقای سلامت روان مراقبین گردید. با بررسی متن معلوم گردیده که میزان فشار با بکار گیری سبک های مقابله ای مسأله دار کاهش یافته و راهبردهای مقابله ای هیجان مدار غیرموثر اند و یا میزان فشار را افزایش میدهند. این پژوهش جهت بررسی مقایسه ای میزان فشار در مراقبین بیماران مزمن اسکیزوفرنیک در مقایسه با بیماران مزمن دوقطبی و راهبردهای مقابله ای آنها طراحی گردیده است.
1-4 اهداف تحقیقاهداف کلی:
تعیین میزان فشار وارده بر مراقبان بیماران مزمن اسکیزوفرنی و بیماران مزمن دوقطبی و ارتباط آن با راهکارهای مقابله ای.
اهداف جزیی:
تعیین میزان فشار وارده بر مراقبان بیماران مزمن اسکیزوفرنی.
سایت های دیگر :