طبق چهارمین ویراست بازنگری شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ویژگی اساسی اختلالات تجزیهای گسستگی در کارکردهای معمولاً منسجم هشیاری، حافظه یا درک محیط است. آشفتگی ممکن است ناگهانی یا تدریجی، گذرا یا مزمن باشد. اختلالات تجزیهای DSM – IV- TR ( 2000) مشتملند بر اختلال هویت تجزیهای، اختلال مسخ شخصیـت، فراموشی تجزیهای، گریز تجزیهای، و اختلال تجزیهای که به گونهای دیگر مشخص نشده است.
فراموشی تجزیهای
طبق DSM – IV- TR( 2000)، ویژگی اساسی فراموشی تجزیهای(dissociative amnesia) ناتوانی برای یاد آوری اطلاعات شخصی مهم، معمولاً با ماهیتی تروماتیک و استرس آمیز است که فراتر از آن است که با فراموشکاری عادی توجیه شود، اختلال منحصراً در جریان اختلال هویت تجزیهای، گریز تجزیهای، اختلال استرس از سانحه (PTSD)، اختلال استرس حاد، یا اختلال جسمانی کردن روی نمیدهد و ناشی از اثر فیزیولوژیکی مستقیم مواد یا اختلالات عصبی یا طبی عمومی نیست. این اختلال ممکن است مبتنی بر تغییرات نوروبیولوژیک مغز در نتیجه استرس تروماتیک باشد.
آمنزی پس از تروما
فراموشی پس از تروما ناشی از صدمه مغز، معمولاً در زمینه ضربه فیزیکی آشکار، یک دوره بیهوشی یا فراموشی و یا هر دو، و شواهد بالینی عینی صدمه مغز روی میدهد ( DSM-IV-TR، ۲۰۰۰: ۷۷۸).
اختلالات تشنجی
در اکثر موارد تشنج، شکل بالینی بطور قابل ملاحظه از فراموشی تجزیهای، با توجه به رخدادهای تشنجی آشکار و پیامدهای آن متفاوت است. بیماران مبتلا به تشنجات شبه صرعی نیز ممکن است علائم تجزیهای، نظیر فراموشی و سابقه قبلی ضربه روانشناختی داشته باشند (DSM-IV-TR، ۲۰۰۰: ۷۷۲).
فراموشی مربوط به مواد:
انواعی از مواد و مسمومیت ها در ایجاد فراموشی درگیر شناخته شدهاند. (Kaplan & Sadock’s, 2007: 294).
فراموشی کلی گذرا:
ممکن است با فراموشی تجزیهای اشتباه شود (Kaplan & Sadock’s, 2007: 294).
اختلالات تجزیهای
بیماران مبتلا به اختلال هویت تجزیهای ممکن است با اشکال حاد فراموشی و دورههای گریز مورد توجه قرار گیرند. معهذا، این بیماران با طیفی وسیع از علائم مشخص هستند که فقط بعضی از آنها در بیماران مبتلا به فراموشی تجزیهای دیده میشود (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۲۹۵).
همهگیری شناسی:
DSM-iv.TR (2000). فراموشی تجزیهای تقریباً توسط ۶۹ درصد جمعیت کلی گزارش شده است. تفاوتی از نظر میزان بروز در زن و مرد مشاهده نمیشود. موارد معمولاً در اواخر نوجوانی و بزرگسالی گزارش میشود.
درمان
-شناختدرمانی: شناختدرمانی برای افراد مبتلا به اختلالات تروماتیک ممکن است مزایای خاصی داشته باشد. شناخت دگرگونیهای شناختی خاص که از تروما ریشه میگیرند ممکن است مدخلی برای حافظه اتوبیوگرافیک باشد که بیمار نسبت به آن دچار فراموشی است. وقتی بیمار توانائی اصلاح دگرگونی شناختی را پیدا میکند، مخصوصاً در مورد معنی ترومای قبلی، فراخوانی مفصلتر رخدادهای تروماتیک ممکن است روی دهد (رضاعی، ۱۳۹۲: ۲۵۹).
-هپنوتیزم :
هیپنوتیزم را میتوان به انواعی در درمان فراموشی تجزیهای مورد استفاده قرار داد (Kaplan & Sadock’s, 2007: 295).
-درمانهای سوماتیک:
هیچ درمان داروئی غیر از مصاحبه تسهیل شده با دارو، برای فراموشی تجزیهای وجود ندارد (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۲۹۵).
-رواندرمانی گروهی:
گروه درمانی در زمان محدود و درمانهای طولانیتر گزارش شده است که در بازنشستگان جنگ مبتلا به PTSD و کسانی که در کودکی مورد سوء رفتار قرار گرفته اند مفید است. در جلسات گروه، بیماران ممکن است خاطرات فراموش شده را به خاطر آورند. مداخلههای حمایتی توسط اعضاء گروه، درمانگر گروه یا هر دو، ممکن است انسجام و تسلط بر مطالب تجزیه شده را تسهیل کند (Kaplan & Sadock’s, 2007: 295).
اختلال مسخ شخصیت
DSM – IV- TR ( 2000) ویژگی اساسی مسخ شخصیت[۱] را احساس مستمر یا تکرار شونده گسستگی یا احساس غرابت با خود مشخص کرده است. شخص ممکن است احساس تبدیل شدن به آدم ماشینی یا در حالت رویا به خود نگریستن یا تماشای خود در یک فیلم پیدا کند طبق DSM – IV- TR ( 2000) ممکن است احساس مشاهدهگر برونی بودن فرآیندهای روانی خود، برای خود، یا بخشی از بدن وجود دارد. غالباً بیمار احساس فقدان کنترل بر اعمال خود داشته باشد.
همهگیری شناسی: تجربهگذاری مسخ شخصیت و مسخ واقعیت در افراد نرمال و جمعیتهای بالینی فوقالعاده شایع است. پس از افسردگی و اضطراب این حالات دومین علائم روانپزشکی شایع گزارش شده است. میزان شیوع در یک سال ۱۶ درصد جمعیت کلی گزارش شده است (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۲۹۶).
درمان
گریز تجزیه ای معمولاً با یک رواندرمانی التقاطی متمایل به روانکاوی که متمرکز به کمک به بیمار برای بازیابی حافظه برای هویت و تجارب اخیر است درمان میشود. درمان با هیپنوتیزم و مصاحبه به کمک دارو غالباً روشهای کمکی لازم برای بازیابی حافظه هستند بیمار ممکن است برای جراحانی که در دوره گریز دریافت کرده به توجه پزشکی، غذا و خواب نیاز داشته باشد (رضاعی، ۱۳۹۱: ۲۶۹).
[۱] - depersonalization
اختلالات هویت تجزیهای
طبق DSM – IV- TR ( 2000) اختلال هویت تجزیهای، که قبلاً اختلال شخصیت چندگانه نامیده میشد با وجود دو یا چند هویت یا حالت شخصیتی مجزا مشخص شده است که متناوباً کنترل رفتار شخص را به عهده میگیرند و همراه با ناتوانی برای یادآوری اطلاعات شخصی مهم است که وسعت آن فراتر از آن است که با فراموشکاری عادی توجیه شود. هویتها یا حالات شخصیتی که گاهی عوض شده[۱]، حالات خود[۲]، هویت دیگر بخشها (parts) و نامهای دیگر نامیده میشوند. از این نظر از یک دیگر تفکیک میشوند. که هر یک از الگوی ثابت درکی، برقراری ارتباط، و تفکر در مورد محیط و خود برخوردار هستند.
همهگیری شناسی
دادههای همهگیری شناختی سیستمیک معدودی برای اختلال هویت تجزیهای وجود دارد. مطالعات بالینی نسبت شیوع را در موارد تشخیص داده شده در زن ها نسبت به مردها ۵ به ۱ تا ۹ به ۱ گزارش کردهاند. (Kaplan & Sadock’s, 2007: 301)
درمان
پورافکاری ( ۱۳۹۱) برای درمان اختلالات هویت تجزیهای موارد زیر را بیان میکند:
- رواندرمانی: رواندرمانی موفق برای بیمار مبتلا به اختلال هویت تجزیهای مستلزم این است که پزشک با طیفی از مداخلات رواندرمانبخش احساس راحتی کرده و مایل به کار فعالانه برای ایجاد ساختار برای درمان باشد. این روشها مشتملند بر رواندرمانی تحلیلگرا، شناختدرمانی، رفتاردرمانی، درمان با هیپنوتیزم، و آشنائی با مداوای روانی و داروئی بیمار دچار تروما.
- شناختدرمانی
- مداخلههای دارویی
- هیپنوتیزم
- درمان با الکتروشوک
درمانهای فرعی
-گروهدرمانی: در گروه درمانی شامل بیماران روانپزشکی عمومی، ظاهر شدن شخصیتهای دیگر ممکن است با ایجاد مسحور شدن مفرط یا ترساندن سایر بیماران برای فرایند گروه گسلنده باشد. گروههای درمانی مرکب از بیماران مبتلا به اختلال هویت تجزیهای طبق گزارشها موفقتر است.
- خانوادهدرمانی: خانواده درمانی و زوج درمانی غالباً برای ایجاد ثبات بلند مدت و پرداختن به فرآیندهای روانشناختی خانوادگی و همسری که در بیماران مبتلا به اختلال هویت تجزیهای و اعضاء خانواده آنها شایع است حائز اهمیت است. آموزش اعضاء خانواده و افراد درگیر دیگر در مورد اختلال هویت تجزیهای و درمان آن ممکن است به اعضاء خانواده کمک کند و بطور موثرتری با اختلال هویت تجزیهای و علائم PTSD در افراد مورد علاقه خود مدارا کنند. (Kaplan & Sadock’s, 2007: 268).
- درمانهای بیانگر و کاردرمانی
درمانهای بیانگر و کاردرمانی، مثل هنردرمانی و درمان با حرکات، مخصوصاً در درمان بیماران مبتلا به اختلال هویت تجزیهای کمک کننده هستند. هنردرمانی ممکن است در محدودسازی و ایجاد ساختار اختلال هویت تجزیهای و علائم PTSD، و نیز مجال دادن به این بیماران برای بیان راحتتر افکار، احساسات و تصاویر ذهنی و تعارضهائی که در بیان آن دچار مشکل هستند کمک کننده باشد. درمان با حرکات ممکن است در طبیعی ساختن حس بدن و تصویر تن برای بیماران تروما دیده شدید موثر باشد. کاردرمانی ممکن است با فعالیت های متمرکز و ساخت یافته که امکان تکمیل آن ها وجود دارد وزمینه سازی برای مدیریت علائم کمک نماید (رضاعی، ۱۳۹۱: ۲۶۹).
[۱] - alters
[۲] - delf – states
بیاشتهایی روانی
بیاشتهائی روانی[۱] از واژه یونانی بیاشتهائی و یک واژه لاتین مطرح کننده ریشه عصبی تشکیل یافته است. بیاشتهائی روانی سندرمی است مشتمل با سه ملاک اساسی. اول گرسنگی کشیدن عمدی به حد قابل ملاحظه است؛ دومی انگیزه پایانناپذیر برای لاغری یا ترس بیمارگونه از چاقی است؛ و سومی علائم و نشانه های طبی ناشی از گرسنگی کشیدن است. بیاشتهایی روانی غالباً با آشفتگیهای تصویر تن، درک اینکه شخص علیرغم لاغری آشکارا اندامی حجیم دارد، همراه است ( DSM-IV-TR، ۲۰۰۰: ۸۶۰).
همهگیری شناسی: انواع اختلالات خوردن در ۴ درصد نوجوانان و جوانان محصل گزارش شده است. بیاشتهائی عصبی در چندین دهه گذشته، بیشتر از دورههای قبلی و در دختران پیش از مرحله بلوغ و پسرها گزارش شده است. اواسط نوجوانی بیاشتهائی عصبی بیش از سایر دورهها گزارش میشود اما ۵ درصد بیماران بیاشتها در اوائل دهه سوم عمر به آن مبتلا میگردند. طبق DSM – IV-TR سن معمول شروع بین ۱۴ تا ۱۸ سالگی است. حدس زده میشود که بیاشتهایی عصبی در ۵/۰ تا ۱ درصد دختران نوجوان روی میدهد. شیوع آن ۱۰ تا ۲۰ برابر در دخترها بیشتر از پسرها است (Kaplan & Sadock’s, 2007: 421).
درمان: با توجه به نقش عوامل پیچیده طبی و روانشناختی در بیاشتهائی روانی، یک طرح درمانی جامع، شامل بستری کردن در بیمارستان در صورت نیاز و رواندرمانی فردی و خانوادگی توصیه میشود. روشهای رفتاری، بین فردی و شناختی و در بعضی موارد دارو باید در مدّ نظر قرار گیرند (رضاعی، ۱۳۹۱: ۳۴۰).
- بستری کردن در بیمارستان
کاپلان و سادوک (۲۰۰۷) هدف اولیه درمان در بیاشتهائی روانی را بازگرداندن وضعیت تغذیهای بیمار به حالت طبیعی عنوان میکنند، چون عوارض تحلیلرفتگی، کمآبی بدن و عدم تعادل الکترولیتی ممکن است به اختلال جدی در تندرستی، و در مواردی، مرگ منجر شود.
- رواندرمانی
- درمان شناختی ـ رفتاری
اصول درمان شناختی رفتاری را هم در زمینه های بستری و هم سرپائی میتوان مورد استفاده قرار داد. رفتاردرمانی برای بالا بردن وزن موثر شناخته شده است (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۳۹۶).
- رواندرمانی پویشی
- رواندرمانی بیانی ـ حمایتی پویشی گاهی برای درمان بیماران مبتلا به بیاشتهائی روانی مورد استفاده قرار میگیرد (پورافکاری، ۱۳۹۱: ۳۹۶).
- خانوادهدرمانی
رضاعی (۱۳۹۱) تحلیل خانوداگی را در مورد تمام بیماران مبتلا به بیاشتهائی روانی که با خانواده زندگی میکنند، به عنوان اساس قضاوت بالینی برای انتخاب نوع خانوادهدرمانی یا مشاوره میداند. در بعضی موارد خانوادهدرمانی امکانپذیر نیست؛ معهذا، در چنین مواردی ضمن رواندرمانی فردی میتوان به مسائل روابط خانوادگی پرداخت. گاهی جلسات مشاوره کوتاه مدت با اعضاء بلافصل خانواده کل خانوادهدرمانی است که مورد نیاز است.
-دارودرمانی
پراشتهائی روانی و اختلال خوردنNOS
پراشتهائی روانی (bulimia nervosa) از بسیاری لحاظ، نشان دهنده اقدام شکست خورده در بیاشتهائی روانی است، و در هدف لاغر شدن با آن مشترک است، اما در فردی روی میدهد که کمتر قادر است گرسنگی کشیدن را درحد بیماران کلاسیک بیاشتهائی روانی تحمل کند. دوره های پرخوری در این بیماران ایجاد هراس میکند چون احساس میکنند که کنترل خود را در خوردن از دست داده اند. پرخوریهای ناخواسته به اقدامهای بعدی برای اجتناب از افزایش وزن ترساننده به انواعی از رفتارهای جبرانی، مثل پاکسازی روده یا ورزش مفرط منجر میگردد ( DSM-IV-TR، ۲۰۰۰: ۸۷۰).
همهگیری شناسی
پر اشتهائی روانی شایعتر از بیاشتهائی روانی است. تخمینهای شیوع پر اشتهائی روانی بین ۱ تا ۳ درصد در زنهای جوان است. مثل بیاشتهائی روانی، پر اشتهائی روانی، در زنهای بسیار شایعتر از مردها است. امّا شروع آن در دوره نوجوانی دیرتر از شروع بیاشتهائی روانی یا در اوان جوانی است.
مطابق DSM – IV- TR (2000) میزان وقوع اختلال در مردها ده بار کمتر از زنهاست. شروع اختلال در جوانی هم روی میدهد. ( پورافکاری، ۱۳۹۱: ۳۹۸)
درمان
اکثر بیمارانی که به پراشتهایی بدون عارضه مبتلا هستند نیاز به بستری شدن ندارند. بطور کلی مبتلایان به پراشتهائی روانی مثل مبتلایان به بی اشتهائی روانی در مورد عائم خود رازپوش نیستند؛ لذا درمان سرپائی غالباً چندان دشوار نیست (Kaplan & Sadock’s, 2007: 346).
[۱] - anorexia nervosa
فهرست مطالب
عنوان شماره صفحه
چکیده ۱
فصل اول: کلیات تحقیق
۱-۱- مقدمه ۳
۱-۲- بیان مسئله ۴
۱-۳- ضرورت و اهمیت پژوهش ۷
۱-۴- اهداف تحقیق ۱۰
۱-۴-۱ هدف کلی ۱۰
۱-۴-۲ اهداف جزیی ۱۰
۱-۵- فرضیههای تحقیق ۱۱
فصل دوم: مروری بر ادبیات و پیشینه تحقیق
۲-۱- مقدمه ۱۳
۲-۱-۱ تعاریف ۱۴
۲-۲- مبانی نظری ۱۶
۲-۲-۱ ماکس وبر ۱۶
۲-۲-۲ آنتونی گیدنز ۱۷
۲-۲-۳ پیر بوردیو ۲۱
۲-۲-۳-۱ مفهوم منش ۲۲
۲-۲-۳-۲ مفهوم میدان ۲۶
۲-۲-۳-۳ مفهوم عمل ۳۰
۲-۲-۳-۴ مفهوم نماد ۳۱
۲-۲-۳-۵ مفهوم طبقه ۳۱
۲-۲-۳-۶ مفهوم مصرف ۳۵
۲-۲-۴ کاکرام ۳۹
۲-۲-۵ آدلر ۴۰
۲-۲-۵-۱ مفاهیم اساسی نظریه آدلر ۴۱
۲-۲-۵-۲ انواع سبک زندگی از دیدگاه آدلر ۴۲
۲-۲-۶ تورستین وبلن ۴۴
۲-۳- شاخص های جوانی و سبک زندگی ۴۶
۲-۳-۱ امتداد یافتن دوره جوانی ۴۷
۲-۳-۲ فردی شدن ۴۷
۲-۳-۳ عدم اطمینان و خطر ۴۸
۲-۳-۴ ریسک پذیری ۴۸
۲-۳-۵ نگرش متفاوت جوانان به کار و فراغت ۴۹
۲-۳-۶ برقراری ارتباط به شیوه متفاوت ۵۰
۲-۳-۷ مصرف گرایی و مصلحت طلبی ۵۰
۲-۴- اینترنت ۵۱
۲-۴-۱ استفاده جوانان از اینترنت در ایران ۵۳
۲-۴-۲ ویژگی های اینترنت ۵۵
۲-۴-۳ انواع کاربردهای رسانه های مجازی ۵۵
۲-۴-۴ آمار استفاده از اینترنت در جهان ۵۷
۲-۴-۵ تأثیرات مثبت اینترنت بر سبک زندگی ۵۸
۲-۴-۵-۱ کوچک شدن جهان و رشد فرهنگی ۵۸
۲-۴-۵-۲ خدمات آموزشی و پژوهشی ۵۹
۲-۴-۵-۳ ارائه خدمات به «شهروند الکترونیک» ۵۹
۲-۴-۵-۴ توسعه اقتصادی و تجارت الکترونیک. ۶۰
۲-۴-۵-۵ ایجاد خلاقیت و اخلاق کاری سازنده ۶۰
۲-۴-۵-۶ تعامل و همزیستی جهانی؛ شکلگیری هویت پویا ۶۱
۲-۴-۵-۷ کثرتگرایی فرهنگی ۶۲
۲-۴-۵-۸ جهانی شدن و حقوق شهروندی ۶۲
۲-۴-۶ تأثیرات منفی اینترنت بر سبک زندگی ۶۳
۲-۴-۶-۱ بعد اجتماعی ۶۳
۲-۴-۶-۲ تبدیل اینترنت به ارزش ۶۳
۲-۴-۶-۳ قبض و بسط باورها ۶۴
۲-۴-۶-۴ اثرات روانی ۶۴
۲-۴-۷ تأثیرات مثبت و منفی فیس بوک بر سبک زندگی ۶۵
۲-۴-۷-۱ انتشار سریع و آزادانه اخبار و اطلاعات، افزایش قدرت تحلیل و تقویت روحیه انتقادی ۶۵
۲-۴-۷-۲ امکان عبور از مرزهای جغرافیایی و آشنایی با افراد، جوامع و فرهنگ های مختلف ۶۵
۲-۴-۷-۳ شکل گیری و تقویت خرد جمعی ۶۵
۲-۴-۷-۴ ارتباط مجازی مستمر با دوستان و آشنایان ۶۶
۲-۴-۷-۵ تبلیغ و توسعه ارزش های انسانی و اخلاقی در عرصه جهانی ۶۶
۲-۴-۷-۶ افزایش سرعت در فرایند آموزش و ایجاد ارتباط شبانه روزی بین استاد و شاگرد ۶۶
۲-۴-۷-۷ فیس بوک و اختلالات روانشناختی ۶۶
۲-۴-۷-۸ فیس بوک و اعتیاد ۶۷
۲-۵- پیشینه پژوهش ۶۷
۲-۵-۱ تحقیقات داخلی ۶۷
۲-۵-۲ تحقیقات خارجی ۷۵
۲-۶- چارچوب نظری تحقیق حاضر ۷۹
۲-۶-۱ گرایش و رفتارهای زیست محیطی ۸۲
۲-۶-۲ مصرف کالاهای فرهنگی ۸۲
۲-۶-۳ باورها و رفتارهای دینی ۸۳
۲-۶-۴ گرایش و رفتارهای بهداشتی ۸۳
فصل سوم: روش اجرای تحقیق
۳-۱- مقدمه ۸۶
۳-۲- روش تحقیق ۸۶
۳-۳- ابزار گردآوری داده ها ۸۷
۳-۴- اعتبار ۸۷
۳-۵- پایایی ۸۸
۳-۶- تعریف نظری و عملیاتی مفاهیم ۸۹
۳-۶-۱ متغیر وابسته ۸۹
۳-۶-۲ متغیر مستقل ۹۱
۳-۷- جامعه آماری ۹۳
۳-۸- تعیین حجم نمونه ۹۳
۳-۹- روش نمونه گیری ۹۴
۳-۱۰- استخراج و پردازش داده ها ۹۵
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل یافته های تحقیق
۴-۱- مقدمه ۹۷
۴-۱-۱ توصیف متغیرهای جمعیتی ۹۷
۴-۱-۱-۱ بررسی توزیع فراوانی افراد مورد بررسی براساس سن ۹۷
۴-۱-۱-۲ بررسی توزیع فراوانی افراد مورد بررسی براساس جنسیت ۹۸
۴-۱-۱-۳ بررسی توزیع فراوانی افراد مورد بررسی براساس وضعیت تاهل ۹۹
۴-۱-۱-۴ بررسی توزیع افراد مورد بررسی براساس مقطع تحصیلی ۱۰۰
۴-۱-۱-۵ بررسی توزیع افراد مورد بررسی براساسدرآمد خانوار ۱۰۱
۴-۱-۱-۶ بررسی توزیع افراد مورد بررسی براساس ۱۰۲
۴-۱-۱-۷ بررسی توزیع افراد مورد بررسی براساس طبقه اجتماعی ۱۰۳
۴-۱-۲ توصیف متغیر وابسته و ابعاد آن ۱۰۴
۴-۱-۲-۱ توصیف بعد مصرف کالاهای فرهنگی ۱۰۴
۴-۱-۲-۲ توصیف بعد گرایش و رفتارهای بهداشتی ۱۰۵
۴-۱-۲-۳ توصیف بعد باورها و رفتارهای دینی ۱۰۶
۴-۱-۳ توصیف بعدهای مستقل تحقیق ۱۰۸
۴-۱-۳-۱ توصیف متغیر میزان دسترسی به اینترنت ۱۰۸
۴-۱-۳-۲ توصیف متغیر میزان استفاده از خدمات اینترنت ۱۰۹
۴-۱-۳-۳ توصیف متغیر فعالیت در فیسبوک ۱۱۰
۴-۲- آزمون فرضیات ۱۱۱
۴-۲-۱ بررسی رابطه بین متغیر های پیشینه ای و سبک زندگی و ابعاد آن ۱۱۱
۴-۲-۱-۱ فرضیه اول ۱۱۲
۴-۲-۱-۲ فرضیه دوم ۱۱۳
۴-۲-۲ بررسی رابطه متغیرهای مستقل با سبک زندگی و ابعاد آن ۱۱۶
۴-۲-۲-۱ فرضیه چهارم ۱۱۷
۴-۲-۲-۲ فرضیه پنجم ۱۱۸
۴-۲-۲-۳ فرضیه ششم ۱۱۸
۴-۲-۲-۴ فرضیه هفتم ۱۱۹
۴-۲-۲-۵ فرضیه هشتم ۱۱۹
۴-۲-۲-۶ فرضیه نهم ۱۲۰
۴-۳- بررسی میزان تاثیر همزمان متغیرهای مستقل بر مولفه های سبک زندگی ۱۲۰
۴-۳-۱ بررسی میزان تاثیر همزمان متغیرهای مستقل بر مصرف کالاهای فرهنگی ۱۲۰
۴-۳-۲ بررسی میزان تاثیر همزمان متغیرهای مستقل بر گرایش و رفتارهای زیست محیطی ۱۲۱
۴-۳-۳ بررسی میزان تاثیر همزمان متغیرهای مستقل بر گرایش و رفتارهای بهداشتی ۱۲۲
۴-۳-۴ بررسی میزان تاثیر همزمان متغیرهای مستقل بر باورها و رفتارهای دینی ۱۲۲
فصل پنجم: نتیجه گیری و پیشنهادات
۵-۱- مقدمه ۱۲۴
۵-۲- نتایج مربوط به متغیرهای پیشینه ای ۱۲۴
۵-۳- یافته های مربوط به بررسی رابطه میان متغیرهای پیشینه ای و سبک زندگی و ابعاد آن ۱۲۵
۵-۴- بررسی رابطه متغیرهای مستقل با سبک زندگی و ابعاد آن ۱۲۸
۵-۵- بحث و تفسیر یافته های پژوهش ۱۲۹
۵-۶- پیشنهادات ۱۳۴
منابع و مآخذ ۱۳۶
فهرست منابع فارسی ۱۳۶
فهرست منابع انگلیسی ۱۴۲
پیوست ۱۴۴
چکیده انگلیسی ۱۵۸
در ادبیات جامعه شناسی، از مفهوم «سبک زندگی» دو برداشت و دو گونه مفهومسازی متفاوت به عمل آمده است. در فرمولبندی نخست- که سابقهی آن به دهه ۱۹۲۰ بازمیگردد- سبک زندگی، معرف ثروت و موقعیت اجتماعی افراد و غالباً به عنوان شاخصی برای تعیین طبقهی اجتماعی به کار رفته است. در فرمولبندی دوم، سبک زندگی نه راهی برای تعیین طبقه اجتماعی، بلکه شکل اجتماعی نوینی دانسته می شود که تنها در متن تغییرات فرهنگی مدرنیته و رشد فرهنگ مصرفگرایی معنا مییابد؛. در این معنا سبک زندگی راهی است برای تعریف ارزشها و نگرشها و رفتارهای افراد که اهمیت آن برای تحلیلهای اجتماعی روز به روز افزایش مییابد. اهمیت و رواج فزایندهی سبک زندگی در علوم اجتماعی، ظاهراً ناشی از این واقعیت است که سنخشناسیهای موجود نمیتوانند تنوع و گوناگونی دنیای اجتماعی را توضیح دهند (گیدنز[۱] ۱۹۹۴، ۱۴۱).
مفهوم «طبقه» که برای مدتی طولانی اصل طلایی تبیین بود، به تدریج سودمندی و کارآیی خود را از دست داده به گونهای که یافتن روابط قطعی و مطمئن میان تحصیلات، مشاغل، درآمد و نگرشهای افراد روز به روز دشوارتر می شود. برخی از نخبگان قدرت، فاقد مالکیت و یقهآبیها مرفهتر از یقه سفیدان هستند. دیگر نمیتوان خطوط تحرک اجتماعی و مقصد نهایی طبقاتی افراد را از خاستگاه طبقاتی آنها پیش بینی کرد. منزلت شغلی، گاهی اختلاف زیادی با تحصیلات، درآمد و قدرت نشان میدهد.
در یک کلام، دیگر نمیتوان به کمک مفهوم طبقه، تصویری از جهان ترسیم کرد. در چنین وضعیتی، مفهوم سبک زندگی انعطافپذیرتر است زیرا بر خلاف مفهوم طبقه، محتوا و منطق یا منشأ سبکهای زندگی را از پیش تعیین نمیکند. سبک زندگی فقط حاکی از این است که برخی از پیشینهها، فعالیتها، درآمدها و نگرشها با یکدیگر سازگارند و تحلیلگر اجتماعی می تواند طرحی از آنها ترسیم کند. با توجه به این چرخش در جامعه شناسی امروز میتوان نتیجه گرفت که مفهوم سبک زندگی بدیل یا جایگزینی برای مفهوم طبقه شده است. بررسی ماهیت و کارکرد منطقی این دو مفهوم می تواند مسایل و مضامین مندرج در این چرخش و جایگزینی را روشنتر سازد(اباذری و چاوشیان ۱۳۸۱، ۱۷).
در دهه اخیر بدون سبک زندگی، یعنی بدون چهارچوبهای مشخصی که شباهتها و تفاوتها را آشکار میسازد، افراد یک جامعه امکان برقراری ارتباطی معنادار و پایدار میان خود نخواهد داشت. نمایش مدرن اشیاء، نمایش سلسله اشیایی است که یکدیگر را تکمیل می کنند و حق انتخاب را نشان می دهند و جامعهای مملو از نمایش و جلوه، که در آن مصرف کننده احساس می کند که هر چه میخواهد را مییابد به وجود آمده است. کلیدیترین ویژگی این جامعه را باید در اجتنابپذیری افزایش درجه انتخاب در ساخت و عرضه کالا به حساب آورد. تمرکز بر مصرف کننده به عنوان یک موجود اجتماعی است که با مصرف کالا در فرایند تعامل اجتماعی قرار میگیرد. در چنین مسیری، جامعه طبقاتی به جامعه تودهای تبدیل می شود؛ جامعهای که در آن خود، به خود کالایی[۲] تبدیل شده، فرد با کالاها همنوا و منطبق می شود. نظریه های اجتماعی در رویکردهای اخیر، بیشتر به روشهایی توجه دارد که از رهگذر آنها زبان مخصوص صور و سبکهای منزلت به تصویب میرسد، زیرا در حال حاضر به تبعیت از ماکس وبر، تمایزی سنتی بین طبقه و منزلت وجود دارد که بیانگر توجه به تفاوتهای اجتماعی ناشی از روشهای مصرف به جای روشهای تولید است(کرایب[۳] ۱۳۸۲، ۲۲۶).
سبک زندگی اصطلاحی است که در فرهنگ سنتی چندان کاربردی ندارد چون ملازم با نوعی انتخاب از میان تعداد کثیری از امکانهای موجود است، سخن گفتن از کثرت انتخاب نباید به این پندار بینجامد که در همهی انتخابها به روی همه افراد باز است. یا آن که همه مردم تصمیمهای مربوط به انتخابهای خویش را با آگاهی کامل از کلیه امکانات موجود بر میگزینند. چه در عرصه کار چه در عرصه مصرف، برای همهی گروههایی که از قید فعالیتهای سنتی آزاد شده اند، انتخابهای گوناگونی در زمینه سبک زندگی وجود دارد.
از نظر بوردیو[۴] سبک زندگی شامل اعمال طبقهبندیشده و طبقهبندیکنندهی فرد در عرصههایی چون تقسیم ساعات شبانهروز، نوع تفریحات و ورزش، شیوههای معاشرت، اثاثیه و خانه، آداب سخن گفتن و راه رفتن است. در واقع عینیتیافته و تجسمیافتهی ترجیحات افراد است. سبکهای زندگی، شیوههای مصرف عاملان اجتماعیای است که دارای رتبهبندیهای مختلفی از جهت شأن و مشروعیت اجتماعیاند. این شیوههای مصرفی بازتاب نظام اجتماعی سلسلهمراتبی است؛ اما چنان که بوردیو در کتاب تمایز بر حسب منطق دیالکتیکی نشان میدهد، مصرف صرفاً راهی برای نشان دادن تمایزات نیست، بلکه خود راهی برای ایجاد تمایزات نیز هست (باکاک[۵] ۱۳۸۱، ۹۶).
از آنجائیکه هر کنشگری برای پاسخ به نیازها و بیان خود، به کمک امکانات، راه و روش های موجود، از اشیا» به شیوه خاصی استفاده می کند، انواع، طرز رفتار، ترجیحات و جهت گیری های خاصی را در زندگی دارد، بنابراین سبک او با شخصیتش ارتباط می یابد. در تعریف مفهومی سبک زندگی، گیدنز معتقد است: «سبک زندگی را می توان مجموعه ای کم و بیش جامع از عملکردها تعبیر کرد که فرد آنها را به کار می گیرد. این عملکردها نه فقط نیازهای جاری او را برآورده می سازد بلکه روایت خاصی را هم که وی برای هویت شخصی خویش بر می گزیند، در برابر دیگران مجسم می سازد. سبک زندگی مجموعه ای نسبتا منسجم از همه رفتارها و فعالیت های یک فرد معین در جریان زندگی روزمره است. در تعریف سبک زندگی بر مبنای «الگوی مصرف»، اعم از اشیا و رفتار، شاخص شیوه های متفاوت زندگی افراد و گروه ها مورد نظر است(گیدنز ۱۳۷۸، ۱۲۰).
زیمل[۶] متمایز ساختن خود از دیگران – به واسطه مد – را محرک مصرف می داند وی کارکرد دو گانه ای برای مد قایل است در یک وجه، اعلام تمایل فرد برای متمایز شدن از دیگران و بیان هویت فردی و خواست فردیت است، اما وجه دیگر آن که جنبه طبقاتی دارد، سبب همبستگی گروهی و تقویت انسجام اجتماعی طبقاتی است.
وبلن در تعریف سبک زندگی و مصرف، انگیزش های اجتماعی برای رفتار رقابت آمیز و چشم و همچشمی را پایه و اساس تبیین پدیده مصرف مدرن قرار می دهد و با طرح مفهوم طبقه تن آسا، مفهوم تمایز طبقاتی که در مصرف تجلی پیدا کرده است را مطرح می کند و قدرت مالی و ثروت را مبنای افتخار، منزلت و جایگاه اجتماعی می داند. البته وی نقش ذخیره کردن ثروت در کسب افتخار را ضعیف تر از نمایش دادن آن می داند و معتقد است که برای به دست آوردن و حفظ اعتبار، فقط داشتن ثروت یا قدرت کافی نیست بلکه ثروت وقدرت باید نشان داده شود، زیرا اعتبار فقط با آشکار کردن آن ها به دست می آید. به نظر او افراد ثروتمند در جوامع کوچک از طریق فراغت خود نمایانه و در جوامع بزرگ و شهری از طریق مصرف خود نمایانه و نمایشی، ثروت خود را به نمایش می گذارند. وی به اصل و قانون ضایع کردن تظاهری در جریان مصرف نمایشی اشاره می کند که منظور مسابقه و رقابت برسر هر چه بیشتر پول خرج کردن است. وی پدیده مد را مختص به طبقه بالایی می داند که می خواهند نشان دهند که برای کسب درآمد مجبور به کار کردن نیستند. او یکی از بهترین زمینه های مصرف نمایشی و ضایع کردن تظاهری را مصرف لباس می داند (مجدی و همکاران ۱۳۸۹، ۱۳۴).
به طور کلی سبک زندگی را میتوان اینگونه تعریف کرد:
سبک زندگی بخشی از زندگی است که عملاً تحقق مییابد و دربردارنده طیف کامل فعالیتهایی است که افراد در زندگی روزمره انجام می دهند. بنابراین طیف فعالیتهای مختلف افراد در هر عرصه از زندگی می تواند سازنده سبک زندگی آنها در آن عرصه باشد(رضویزاده ۱۳۸۶، ۱۶۷).
با توجه به تعاریفی که آمد نشان می دهد که این تعاریف :
[۱] Giddens
[۲] Commodity Self
[۳] Craib
[۴] Bourdieu
[۵] Bocock
[۶] Simmel