قواعدش دارای اطلاق در مفاهیم است، یعنی از یک قاعده به دلیل کلی بودن میتوان استنباطهای مختلف داشت.
احکام کلی به صورت قاعدهی حقوقی در آمدهاند.
قواعد ماهوی از قواعد شکلی جدا هستند، مانند تفکیک قوانین مدنی و کیفری از آیین دادرسی مدنی و کیفری.
تفکیک حقوق از اخلاق، مذهب و سیاست (البته جز در کشورهای مذهبی)
خصوصیت تکاملی؛ یعنی مقنن انتظار دارد تمام روابط اجتماعی و حتی خانوادگی تحت حاکمیت قانون باشد.
وحدت سیستم حقوق؛ یعنی حقوق در سراسر کشور واحد است.
وحدت منشاء قوانین؛ یعنی قوهی مقننه و نمایندگان مردم منشاء قانون هستند.
به طور کلی عوامل موثر در گسترش این نظام یکی استعمار و دیگری تدوین قوانین هستند که باعث سادگی و شناخت قوانین و استفاده از آن میشوند
در فرانسه، دادسرا جنبه تاسیسی خود را از تاریخ گرفته است.درواقع وکلای مدافع کتبی و وکلای مدافع شفاهی پادشاه،یکی پس از دیگری ،از سده سیزدهم به بعد پدیدار شدند.
در آنموقع دو دسته از وکلا در برابر دادگاهها،از منافع اصحاب دعوی دفاع میکردند:
وکلای ترافع کتبی که نمایندگی اصحاب دعوی را بعهده داشتند و قسمت کتبی مدافعه را انجام میدادند،وکلای ترافع زبانی که فقط از دعاوی بطور شفاهی در محضر دادرسان دفاع میکردند.پادشاه نیز برای دفاع از منافع خصوصی خود در دعاوی، مانند هر صاحب دعوائی یکنفر وکیل مدافع کتبی و یکنفر وکیل مدافع شفاهی انتخاب میکرد.تعین وکلا در ابتدا،وکلای مدافع کتبی یا وکلای مدافع شفاهی مخصوص پادشاه نامیده میشدند چون تنها در یک یا چند دعوای معین وکالت داشتند،آنان بزودی از یکسو متصدی کلیه امور سلطنت در دادگستری شدند و به وکلای مدافع کتبی یا شفاهی عمومی تبدیل گردیدند،از سوی دیگر چون روز بروز قدرت سلطنت به ضرر ملوک الطوایفی،محکمتر میشد و توسعه مییافت،دفاع از منافع پادشاه نیز بویژه در پایان سده سیزدهم و در آغاز سده چهاردهم،بییش از پیش به منافع عمومی تشبیه میشد.ماموریت وکلای مدافع کتبی و وکلای مدافع شفاهی از صورت خصوصی بصورت عمومی درآمدکه بااجرای حقوق و عرف و عادت و حفظ نظم عمومی ،آسایش مردم را تضمین میکردند. چون وظایف این وکلا در سده شانزدهم گسترش یافت،آنان داخل در ردیف دادرسان گردیدند و از وکلای مدافع شفاهی عادی جدا شدند و مامورامور سلطنتی در دادگاهها گشتند،از طرف پادشاه منصوب میشدند و بنام پادشاه و بنمایندگی از طرف او انجام وظیفه میکردند،باین ترتیب صاحبمنصبان دادسرابوجودآمدند، اما از جهات مختلف با دادرسان فرق داشتند،آنان در تالار دادگاه در جایگاه و نزد هیئت دادگاه،محلی نداشتند بلکه با وکلای عادی در کف اطاق (پارکه)میماندند،ار اینرو نام پارکه را آنروز نیز مانند امروز بدادسرا میدادند.آنان برای قرائت اسنادوبیانات شفاهی،آنموقع نیز مانند حالا ایستاده صحبت میکردند، به همین جهت آنان را در مقابل هیئت دادگاه که دادرسان نشسته را تشکیل میدهند،دادرسان ایستاده مینامیدند.
اختیارات قضائی،پلیسی و اداری آنان تنها جنبه کیفری نداشت بلکه حمایت ضعفا و حفاظت اموال عمومی را نیز در بر میگرفت .دادرسان ایستاده درامور مدنی،بویژه احوال شخصی،صحت نکاح،صغار،قیمومت،قانونی نمودن اطفال طبیعی و فرزند خواندگی را بعهده داشتند.ماموریت و فایده کار آنان مورد اختلاف نبود،به همین جهت در دوره انقلاب نیز باقیماند.درنتیجه مجلس موسسان فرانسه،وکلای پادشاه را که برای تمام مدت عمر بوسیله نامبرده انتخاب میشدند،ابقاءباوجود این آنها فقط اختیارات مدنی داشتند،نزد دادرسان آنزمان که انتخابی بودند اختیارات قضائی آنان نیز غالبا محدودیا محل اختلاف بود،ماموریت آنها عبارت از هدایت دادگاهها در جهت حفظ قانون و مصالح مردم بود.آنان تعقیب تخلفات،را بعهده نداشتند بلکه انجام آن به دادرسان انتخابی موسوم بهaccusateur public واگذار شده بود و برابر اعلامیه حقوق بشر و شهروندان که حاکمیت ملت را جانشین حاکمیت پادشاه میکرد،نماینده مردم بودند. اصلاحات قضائی در دوره کنسولگری و امپراطوری که عموما بموجب قانون ا ساسی سال هشتم در قانون۲۰آوریل ۱۸۱۰ انجام گرفت،پایه و اساس سازمان قضائی امروزی را بوجود آورد.فرانسه دارای دادگاههای نخستین و دادگاههای پژوهشی گردید.دادگاه تمیز که در دوره انقلاب تاسیس شده بود،باقی ماند.در هر یک از این دادگاهها،صاحبمنصبان دادسرا،وکلای مدافع کتبی،وکلای مدافع شفاهی،معاونین اداری و هم چنین دادرسان نشسته از مرکز انتخاب میشدندو در دادگاههای کیفری نیز مانند دادگاههای مدنی انجام وظیفه می کردند. چنانکه دیدیم،تفکیک وظایف کیفری و اختیارات مدنی دادسرا که در دروره انقلاب بسیار مورد توجه بود،بعدا ترک شد.بنظر میرسد،این شیوه میتواند مفهوم نظام سابق را که صاحبان دادسرا را بیشتر تابع و نماینده مقامات مرکزی میکرد تا نماینده جامعه،دوباره زنده کند.به همین جهت امروزه،باز هم میتوان آنان را بر خلاف اصل تفکیک قوا مانند مامورین قوه مجریه بحساب آورد.
دادسرا درواقع بیش از همه،حفظ منافع عمومی جامعه را در برابر دادگاهها بعهده دارد و بویژه در امور مدنی،حسن اجرای قوانین را تامین میکند.
سازمان قضائی فرانسه، همانطورکه امروزه دیده میشوداصولا بموجبب تصویبنامه شماره ۱۲۷۳-۲۲دسامبر ۱۹۵۸تشکیل شد .غیر از دیوانعالی کشورکه درپاریس قراردارد ووظیفه اصلی آن نظارت دراجرای قوانین واحکام قطعی دادگاهها میباشد، قلمروفرانسه درداخل خاک اروپا وخارج از آن (مارتینیک ، گاولوپ، رئیون نیون ، گویان )میان سی وچهار دادگاه استان تقسیم شده است که هریک از آنها نیز درحوزه قضائی خود دو نوع دادگاههای نخستین دارند:دادگاهای شهرستان و دادگاههای بخش[۱].
دادسرای دیوانعالی کشور مرکب است از دادستان کل ، یکنفر دادیار اول ودادیاران دادسرای استان نیز از دادستان استان ، یک یا چند نفر دادیار ومعاونین اداری تشکیل میشود،دادسرای شهرستان مرکب است از دادستان شهرستان دادستان های معاون ، معاونین اداری اول ومعاونین تصویبنامه مذکور درفوق قبلا تصریح میکرد که دادستان شهرستان می تواند درکلیه موارد، وظایف دادسرا را دردادگاههای بخش حوزه قضائی خود نیز انجام دهد، این تصویبنامه یک رویه نستبا قدیمی دیوانعالی کشوررا توجیه میکند:وقتیکه نظم عمومی مورد توجه باشد، به دادستان شهرستان اجازه میدهد که امور مدنی را درمحاکم صلح نیز بعهده بگیرد تصویبنامه ۱۰ژویه ۱۹۷۰آمد ومنطقه عمل دادستان شهرستان را به همه دادگاههای نخستین حوزه قضائی خودگسترش داد.از اینرو پس ازآن دادسرا میتواند درهمه دادگاهها حتی دادگاه بازرگانی یا هیئت های حل واختلاف میان کارفرما وکارگر نیز که مراجع اختصاصی میباشد ، مداخله کند که سابقا درآنها حاضر نمیشد مامورین دادسرا نیز مانند دادرسان نشسته تابع قانون استخدام قضات وقاعده منع اشتغال به بعضی مشاغل میباشند ووظایف آندو بهم شباهت کامل دارد.
داوطلبان خدمات قضائی ، باستثنای آنانکه دوره کارآموزی را انجام داده اند وتعدادشان نسبتا محدود است که بیشتراز طرف کانون وکلا میآیند ، درمدرسه ملی قضائی یکدوره کارآموزی که از راه مسابقه برای مردان وزنان دارای گواهینامه لیسانس حقوق باز است ، طی میکنند ، پس از دادن امتحان از مدرسه فارغ التحصیل میشوند آ نا نکه گواهینامه کارآموزی قضائی دارند ، با فرمان رئیس جمهوری بترتیب میتوانند بدون تمایز به سمت دادرسان نشسته یاایستاده منصوب شوند. به همین جهت انتصاب دادرسان دادسرا برخلاف دادرسان دادگاه ، نیازی به کسب نظر شورای عالی قضائی ندارد.
یکنفر صاحبمنصب دادسرا طی خدمت میتواند بمشاغل نشسته منصوب شود وبرعکس دادرسان نشسته نیز میتوانند به صا حب منصبی دادسرا برسند. چون دادرسان ایستاده ونشسته نزد یکدیگر کارمیکنند ونیز مبتوانند تغییر سمت دهند ، میان آنان روح واحدی بوجود میآید که همان وحدت روح هیئت قضات است وعملا دراستقلال داد سرا تاثیر بزرگی دارد.
یکی از مشخصات صاحبمنصبان داد سرا غیر قابل تجزیه بودن آنهاست ، دادسرا یک پیکر واحدی است باین معنی که هریک از اعضا ء آن نزد دادگاه ، نماینده تمام دادسرا است ومیتواند طی یک دادرسی متناوبا عوض شود ، وبه این ترتیب دادسرا یک هیئت واحدی را تشکیل میدهد که حافظ منافع جامعه میباشد ، این امر بمداخله مامورین دادسرا کمتر جنبه شخصی میدهد ودر نتیجه آزادی بیشتری بآنان تفویض میکند.
صاحبمنصبان دادسرا بیشتر تابع سلسله مراتب اداری میباشند ، آنان تحت هدایت ونظارت روسای خود وریاست فائقه وزیر دادگستری انجام وظیفه میکنند . وزیر دادگستری به دادستان ها وتوسط آنان به همه مامورین دادسرا ریاست میکند.دادستان استان میتواند به همه صاحبمنصبان دادسرای حوزه قضائی خود تعلیمات لازم را بدهد ، ودادستان شهرستان نیز به معاونین قضائی واداری خود ریاست میکند. اما دادستان دیوانعالی کشور بدون اینکه دردعاوی موجود در دیوان عالی کشور به دادستانهای استان وشهرستان دستوردهد ، میتواند ملاحظات وراهنمائی های خود را بآنان اعلام کند.
برخلاف دادرسان نشسته که تغییر پذیر نیستند ، سلسله مراتب ا داری موجب تغییر مقام مامورین دادسراست . ولی این تغیر پذیربودن ، اختیارات آنان رانیز به کسی واگذار نمیکند واین بسیارمهم است . گرچه وزیر دادگستری میتواند دردعاوی دستورات لازم را به دادستانها بدهد ولی نمیتواند بجای آنان دردادرسی شرکت کند. به این ترتیب دادستان استان نمیتواند وظایف اختصاصی دادستان شهرستان را انجام دهد، برعکس هراقدام قضائی که مطابق قانون بوسیله یکی از صاحب منصبان دادسرا وبرخلاف دستور مافوق انجام گیرد ، کلیه اثار قضائی خودرا تولید میکند . افزون برآن مامورین دادسرا ، درسلسله مراتب اداری ، مکلف به اجرای دستورات مافوق خود نمیباشند مگراینکه دستور کتبی باشد.درجلسه دادرسی آنان دردرخواستها واظهار نظرهای شفاهی خود استقلال تام دارند، این امر بازمانده یک سنت قضائی میباشد که با ضرب المثل ، اگر قلم بنده است زبان آزاد میباشد ترجمه میشود . پس از اصلاحات قضائی ۲۲دسامبر۱۹۵۸این آزادی بیان صاحب منصبان دادسرا درقانون استخدام قضات نیز قید شد[۲].
سرانجام.گرچه وزیر دادکستری درقبال مامورین دادسرا،اختیارا ت انتظامی دارد ، ولی نمیتواند آنرا علیه آنان به مرحله اجرا بگذارد ، مگر پس از کسب نظر کمیسیون انتظامی که تحت ریاست دادستان دیوانعالی کشور میباشد واعضای آن اکثرا از صاحبمنصبان دادسرا تشکیل میشوند.
[۱]معاونت آموزش قوه قضاییه،همان ص۱۴۷
[۲]معاونت آموزش قوه قضاییه،همان ص۱۵۲
4اجرا یا اقامه دعوای عمومی
دعوای عمومی نیز اغلب توسط دادستان به جریان انداخته می شود و گاهی نیز برخی ادارات این وظیفه را بر عهده دارند و در موارد معین نیز زیان دیده از جرم میتواند دعوای عمومی را به جریان اندازد
اقامه دعوای عمومی شامل تمامی مراحل دعوا (درخواستهای تعقیب، راههای اعتراض و …) میگردد؛ دعوای عمومی باید تا تصمیم دادگاه دنبال گردد؛ دادسرا میتواند اتهام را دنبال نکند ولی نمیتواند از دعوا چشمپوشی یا جز در صورت مخالفت قانون، مصالحه نماید.
طبق ماده 31 ق.ا.د.ک دادسرا مسوول اصلی دعوای عمومی است که می تواند توسط برخی ادارات نیز همراهی شود.
«دادسرا مسؤول تعقیب دعوای عمومی و درخواست اجرای قانون است» (ماده 31 ق.آ.د.ک). «دادسرا در هر مرجع کیفری یک نماینده دارد. نماینده مزبور در مذاکرات مرجع دادرسی شرکت میکند؛ تمام تصمیمها با حضور او گرفته میشود. همچنین، دادسرا اجرای تصمیمهای دادگستری را تضمین میکند».(ماده 32 ق.آ.د.ک).
ریاست دادسرا با دادستان است و کلیه امور دادسرا تحت نظارت ایشان انجام می پذیرد به این صاحب منصبان قضایی به دلیل اینکه به صورت ایستاده به دفاع از کیفر خواست می پردازند قضات ایستاده نیز گفته می شود. آنها همچنین قضات پارکه [دادسرا] خوانده میشوند (زیرا در رژیم قدیم، آنها بر روی کف پوشش چوبی دادسرا به عنوان مدعیالعلوم، درخواست تعقیب خود را بیان میکردند، در حالی که قضات بر روی یک سکو مینشستند)؛ به صورت غیررسمی، نیز میتوان اصلاح «دادسراچی» را به کار برد[1].
دیوان عالی کشور و دادسرای دیوان عالی کشور:
عضو ملحق به فرجام خواهی اصحاب دعوا با دادسرا است.
در صورتی که فرجامخواهی «به نفع قانون»انجام شود، مدعی است[2].
ترکیب دادسرای دیوان عالی کشور به این صورت است که در راس آن دادستان کل دیوان عالی قرار دارد که ریاست دادسرای دیوان نیز به عهده او است و یک دادیار عمومی اول و شش نفر دادیار که مربوط به شعبه های جنایی هستند او را همراهی می کنند.
دادگاه تجدیدنظر
دادسرای دادگاه تجدیدنظر:
نماینده دادسرای کل یا قاضی دادسرای حوزه دادگاه تجدیدنظر است که توسط دادستان استان که وظیفه دادسرا در دادگاه جنایی را انجام میدهد، انتخاب میگردد.
دادرسان علیالبدل عمومی.
دادسرای دادستان شهرستان:
(یا نزد دادگاه شهرستان)، دعوای عمومی را اجرا می کند. او همچنین در مورد برخی اعمال مربوط به نظم عمومی (اشخاص تحت حمایت، وضعیت مدنی و ..) دخالت میکند.
دادستان شهرستان دادگاه شهرستان، معاونان دادستان،
همکاران علیالبدل
که به جنایات و جنحههای ارتکابی توسط اعضای دولت دراجرای وظایفشان رسیدگی میکند.
کمیسر پلیس محل حوزه دادگاه بخش. در صورت ممنوعیت، دادستان استان، یک یا چند جانشین که از میان کمیسرها، فرماندهها یا کاپیتانهای پلیس حوزه دادگاه شهرستان انتخاب میشوند را برای یکدوره یکساله معرفی میکند.
به صورت استثنایی، قاضی دادگاه بخش شهردار یا یکی از معاونان او را دعوت به همکاری می کند.
دادستان میتواند در صورت صلاحدید، به جای کمیسر پلیس قرار گیرد.
در موضوع جرایم مربوط به جنگل، وظایف دادسرا توسط مأمور آبها و جنگلها انجام میشود.
دیوان عالی دادگستری
صلاحیت رسیدگی به جرایم رئیس جمهور در اجرای وظایف خود را بر عهده دارد. اقامه دعوای عمومی با تصمیم سنا و مجلس ملی نجام میشود.
دعوای عمومی توسط دادستان کل دیوان عالی کشور با مساعدت دادیار عمومی اول و دو دادیار عمومی منتخب دادستان کل تضمین میگردد. [3]
دادستان کل دیوان عالی کشور با همکاری اعضای میتواند رأساً بعد از کسب نظر موافق کمیسیون درخواست اقدام نماید.
[1] ژان بوریکان,آن ماری سیمون,همان ص32
[2] ژان بوریکان,آن ماری سیمون,همان ص 33
[3]. ژان بوریکان,آن ماری سیمون,همان ص33
قضات ایستاده در روند پیگیری دعوای عمومی میتوانند به تناوب جایگزین یکدیگر در شرکت در جلسات دادرسی و دفاع از کیفر خواست شوند علت این امر نیز آن است که قضات ایستاده در واقع همه اجزای یک پیکر واحد هستند که این جابجایی در میان قضات نشسته امکان پذیر نمی باشد.
قضات دادسرا در هم در مقابل مراجع رسیدگی و دادگاه ها و هم در مقابل مراجعان به دادگستری از استقلال برخوردارند و هیچگونه مسوولیتی در قبال اعمالی که در راستای تعقیب جرایم و در چهار چوب اختیارات خود انجام می دهند در مقابل طرف زیان دیده از جرم و همچنین دادگاه ها عهده دار نیستند
اگرچه عموماً دادسرا با شخص بزه دیده در ارتباط است ولی میتواند تعقیب دعوا را نپذیرد و اگر طرف زیان دیده، دعوای عمومی را به جریان انداخته است، تعقیب اتهام را رد کند؛ برعکس، دادسرا میتواند حتی اگر طرف زیان دیده، تصمیم به طرح شکایت نگیرد با شکایت خود را مسترد نماید،دستور به ادامه تعقیب دهد.
۳-۵-۴-۳غیرقابل رد
بر خلاف قضات نشسته که می توانند در مواردی با ایراد رد طرفین دعوا مواجه شوند قضات دادسرا از این ویژگی برخوردار نیستند و از استقلال بیشتری مقابل اصحاب دعوا برخوردارند.
مانند تمام صاحب منصبان قضایی، دادسرا برای اعمالی که در اجرای وظایف خود انجام میدهد، مسؤول نیست.
شخصی که مدعی بزه دیدگی قضایی است، فقط میتواند به دلیل سوء عملکرد دادگستری، علیه دولت طرح دعوا نماید.
در صورت ارتکاب جرم کیفری، اعضای دادسرا میتوانند تحت تعقیب قرار گیرند.
تفاوت دیگر قضات دادسرا در مقایسه با قضات نشسته این است که بر خلاف قضات دادگاه ها که به دلیل صیانت از استقلال خود عزل ناپذیر هستند قضات دادسرا می توانند توسط وزیر دادگستری عزل شوند.
همانطور که می دانیم دادسرا و در راس آن دادستان وظیفه حفظ حقوق عمومی را عهده دار است و در هر مورد که به نحوی از انحا متوجه نقض احکام و قوانین کیفری شود موظف است با به جریان انداختن تعقیب کیفری و ادامه ی آن تا جای ممکن در جهت حفظ و احیای حقوق در معرض خطر قرار گرفته شده بزه دیده از جرم و همچنین جامعه بکوشد
دادستان به هیچ عنوان نمی تواند پس از اینکه به عنوان نهاد عمومی تعقیب جرمی را به عهده گرفت از ادامه تعقیب انصراف دهد
دادستان در فرایند دعوای کیفری مدعی و طرف دعوا محسوب میشود.
برخلاف مدعی دردعوای مدنی، او نمیتواند در جریان دادرسی، انصراف یا سازش نماید دادستان میتوند «ادعای اتهام را ترک نماید» ولی با این وجود، دادگاه باید رأی دهد. استرداد شکایت از سوی بزه دیده، جز در صورتی که شکایت شرط تعقیب باشد، کافی برای ختم دعوا نیست.
دادستان به منظور انجام تحقیق یا طرح درخواستهای (تعقیب) مقدماتی، دعوای عمومی را با طرح درخواستهای خود به جریان میاندازد؛ قاضی تحقیق فقط میتواند براساس این درخواست که علیه شخص معین یا نامعین است، تحقیقات را شروع نماید (ماده ۸۰ ق.آ.د.ک) اگر ارتکاب اعمالی که در درخواست تعقیب ذکر نشده است به اطلاع قاضی تحقیق برسد، او باید دادستان شهرستان را در جریان قرار دهد دادستان در مورد تعقیب این اعمال تصمیم گیری خواهد نمود. او میتواند از قاضی تحقیق با یک درخواست تعقیب مکمل، تحقیق در مورد این اعمال جدید را تقاضا نماید.
بازپرس باید همواره دادستان را در جریان رسیدگی قرار دهد.
او میتواند به هرگونه استماع، بازجویی، مواجهه، حضور در محل، بازرسی و تفتیش و … اقدام نماید.
7اختیارات دادستان در مقابل قاضی تحقیق و قاضی ازادی ها
میان ساختار و سازمان دادسرا از یک سو و وظایف و اختیارات دادستان از سوی دیگر ارتباط وثیق و تنگاتنگی وجود دارد. دادستان با هدف حمایت از منافع عمومی و به نمایندگی ازجامعه نسبت به اقامه دعوای عمومی و پیگیری آن اقدام میکند و به عنوان طرف دعوا در فرایند کیفری مشارکت دارد. پایبندی به این اصل سازمانی ایجاب می کند که وظایف و اختیارات دادستان در قانون آیین دادرسی کیفری منعکس شود. براساس این منطق، وظایف و اختیارات دادستان فرانسه ناشی از طرف دعوا بودن اوست، البته بعضی از وظایف و اختیارات قضایی یا قضاوتی نیز به صورت استثنایی به وی اعطا شده است تا به این وسیله میان حقوق طرفین دعوا تعادل ایجاد شود.
در حقوق فرانسه قضات دادسرا طرف دعوا بوده و قابل رد نیستند. در فرانسه دادستان مقام تحقیق نیست و اقدامات تحقیقی توسط یک مقام قضایی مستقل و بیطرف به نام بازپرس انجام میشود.
در حقوق فرانسه دادستان حق توسل به اقدامات سالب یا محدودکننده آزادی از قبیل بازداشت موقت، بازرسی و تفتیش را ندارد و اقدامات وی در این زمینهها باید به تأیید قاضی آزادیها و بازداشت یا بازپرس برسد.
در فرانسه دادستان نیز مانند سایر طرفین دعوا میتواند از بازپرس تقاضای انجام تحقیقات یا هر اقدامی را که در راستای کشف حقیقت باشد بنماید؛ اما بازپرس الزامیبه پذیرش آن ندارد و دادستان شهرستان حق دارد به تمامی قرارهای بازپرس و قاضی آزادیها و بازداشت اعتراض کند.
در فرانسه دادستان طرف دعوا به شمار میرود و نمیتواند نظر خود را بر بازپرس تحمیل کند. ارجاع پرونده به بازپرس در اختیار مقامی غیر از دادستان است. رعایت بیطرفی کامل اقتضا میکند که شخص دیگری غیر از دادستان مسئول ارجاع باشد؛ زیرا ممکن است دادستان در موارد خاص با توجه به شناختی که از بـازپرسهای مختلف دارد، پرونده را به بازپرسی ارجاع دهد که هماهنگی بیشتری با او دارد و بدین طریق پرونده از مسیر خود منحرف شود. پس در این بخش شاهد کاهش اختیارات دادستان هستیم و این موضوع باعث میشود که چارچوب منطقی دادرسی کیفری رعایت گردد
افزایش اختیارات دادستان 3-8
دادستان به عنوان مقام قضایی تعقیب باید پس از وقوع جرم درخصوص تعقیب دعوای عمومی اتخاذ تصمیم کند. در اینخصوص دو روش قانونی بودن تعقیب و متناسب بودن تعقیب وجود دارد. در این موارد دادستان به نوعی قضاوت میکند و از این لحاظ ممکن است این انتقاد وارد شود که دادسـتـان به عنوان یکی از طرفین دعوای عمومی جایگزین قاضی و مقام رسیدگی شده است. دادستان علاوه بر اینکه مدعیالعموم است، مقامی عمومی بوده و دارای صلاحیتهای ویژه است و در کنار مصلحتهای عمومی باید به منافع فردی نیز توجه کند. به عبارت دیگر، مقام و وظایف دادستان ماهیتی دوگانه دارد و وصف طرف دعوا بودن بر مقام قضایی بودن غالب است. ضمن اینکه در حقوق کیفری هر اقدام و تدبیری باید بتواند اهداف آن؛ یعنی امنیت و حقوق طرفین دعوا را تأمین و تضمین کند. همواره بر این نکته که از ابزار و فرایند کیفری باید به عنوان آخـریـن حـربـه و راهحل استفاده کرد، تأکید شده اسـت. گـسترش این رویکرد در نظام قضایی باعث میشود که دادرسی کیفری سریع، مؤثر و شفاف اجرا شود و مردم به نظام عدالت کیفری نزدیک شوند. بر همین مبنا سیاست بسیاری از کشورها از جمله فرانسه بر متنوع کردن شیوه های تعقیب دعوای عمومی استوار است تا دادستان بتواند با توجه به شرایط و اوضاع و احوال پرونده انتخاب کند. به موجب صدر ماده 401 قانون آیین دادرسی کیفری فرانسه، دادستان وقتی اعمال ارتکابی را جرم بداند و منع قانونی برای تعقیب دعوای عمومی وجود نداشته باشد، میتواند سه نوع تصمیم اتخاذ کند
که این کار یکی از مهمترین جلوه های فردی کردن دعوای عمومی است
در کشور فرانسه از تدبیر بایگانی کردن پرونده در دو مورد استفاده میشودنخست، زمانی که پرونده به لحاظ قانونی قابلیت تعقیب نداشته باشد و دوم، هنگامی که دادستان در راستای استفاده از اختیار مقتضی بودن تعقیب با توجه به شرایط و اوضاع و احوال پرونده آن را بایگانی میکند.