وبلاگ

توضیح وبلاگ من

پایان نامه اثر بخشی بازی درمانی گروهی بر کاهش رفتارهای پرخاشگرانه

می فهمد و احساس راحتی می کند و از آن به عنوان ابزاری برای ایجاد ارتباط، مبادله و آزمایش و تسلط بر واقعیت های بیرونی استفاده می کند (لطفی کاشانی و وزیری، 1383).
بازی به عنوان یک روش صحیح و درست در درمان کودک است، زیرا کودکان اغلب در بیان شفاهی احساساتشان دچار مشکل هستند و از این طریق کودکان می توانند موانع شان را کاهش داده، احساسات خود را بهتر نشان دهند. بازی درمانی به عنوان یک ارتباط بین فردی پویا بین کودک و یک درمانگر آموزش دیده توصیف می شود، که رشد یک ارتباط امن را برای کودک تسهیل می نماید، تا کودک به طور کامل خود را بیان کند. از طریق بازی درمانی، کودک می تواند مهارت های شاهد خود را بهتر فرا گیرد و کسب کند (جلالی و همکاران، 1390). بازی بیشتر ناشی از انگیزه ی درونی است تا انگیزه ی بیرونی و این بازتاب درون کودک است و موجب می شود که کودک احساسات و ارتباطات بیرونی اش را بیان کند و همچنین موجب توسعه ی تمایلات، مهارت های ارتباطی و افزایش شادی و سازگاری کودک با محیط اطرافش می شود (لاندریت[1]، 2009). بازی درمانی گروهی پیوند طبیعی دو درمان مؤثر است. این رویکرد درمانی برای کودکان فرایند روان اجتماعی برای رشد و یادگیری برای خودشان و دیگران فراهم می آورد. ترکیب بازی درمانی و گروه درمانی، یک فرایند روانی و اجتماعی است که در آن کودکان از طریق ارتباط با یکدیگر در اطاق بازی چیز هایی را در مورد خودشان یاد می گیرند، و برای درمانگر فرصتی را فراهم می کند تا به کودکان کمک کند که چگونه تعارضات را حل نماید. اهداف کلی از مداخله بازی درمانی گروهی، کمک به مشارکت یادگیری، خودشاهدی، مسئولیت، ابراز احساسات، احترام گذاشتن، پذیرفتن خود و دیگران و بهبود رفتار هایی چون مهارت های اجتماعی، حرمت خودوکاهش پرخاشگری است (ری[2]، 2008).
بازی، شیوه موثری در کاهش نشانه های برون سازی کودکان پیش دبستانی است. در جریان بازی، مهارت های ارتباطی و اجتماعی کودکان رشد پیدا می کندو در چنین چهارچوبی می توانند با باز پدید آوری مکرر موضوع ها و رویداد های مهم، احساسات و هیجان های خود را برون ریزی کنند، به بینش جدیدی دست یابند و شیوه های سازش یافته تر بیان حل مسئله را برگزینند. در راستای استفاده بهینه از نتایج پژوهش حاضر، خانواده ها و کارشناسان آموزشی می توانند در جریان این نتایج قرار بگیرند و به ابزاری قوی در امر کاهش مشکلات رفتاری و افزایش سازگاری کودکان مجهز شوند. با توجه به ارزش جسمانی، درمانی، اجتماعی و آموزشی بازی و تاثیر آن بر کاهش مشکلات رفتاری کودکان، والدین و مربیان کودک می توانند با کاربرد بازی در کاهش پرخاشگری و نادیده گرفتن قواعد در کودکان آشنا شوند وپیامد مثبت آن را در بهبود ارتباط کودکان با همسالان مشاهده نمایند. از سوی دیگر زمینه را برای کاهش مشکلات در عملکرد تحصیلی آتی کودک فراهم نمایدو از این طریق بسیاری از مشکلاتی را که ممکن است در زمینه عملکرد تحصیلی و تبعیت از قواعد اجتماعی برای فرد ایجاد شود پیشگیری نمایندو همچنین از نتایج این پژوهش می توانند در مهد کودک ها ودر دبستان ها که با کودکان سروکار دارندو در مشاوره با کودکانی که به خاطر این مشکلات به مراکز مشاوره ارجاع داده می شوند بهره ببرند.
در همین راستا پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به اثر بخشی بازی درمانی گروهی بر کاهش رفتارهای پرخاشگرانه و افزایش مهارت های اجتماعی کودکان پیش دبستانی دختر و پسر است.
1-4- اهداف پژوهش

1-تعیین اثر بخشی بازی درمانی گروهی بر کاهش رفتارهای پرخاشگرانه ومولفه های آن در کودکان پیش دبستانی

ادامه مطلب

سایت های دیگر :

 
1399/03/04
مدیر سایت

پایان نامه اثر بخشی گروه درمانی به شیوه شناختی ـ رفتاری بر کاهش احساس تنهایی

روانی را تحت تأثیر قرار دهد. زیدنر و متیوز(2003) در پژوهش خود به این یافته رسیدند که افرادی که احساس کارآمدی آنها افزایش می بابد، با ثبات بوده و از سلامت جسمانی و روانی بیشتری نیز برخوردار می­شوند. از آنجا که خودکارآمدی پایین با نشانه های افسردگی ارتباط دارد(پیربازاری و ملکی،1390، ص26). به همین دلیل، فرایندهای درمان­های شناختی- رفتاری با راهبردهای مرتبط با فعال سازی و احساس کارآمدی شروع می شود. از طرفی، در مدل درمانگری شناختی– رفتاری تجارب افراد افسرده به تشکیل فرض­ها یا طرحواره­هایی درباره خویشتن و جهان می­انجامد و طرحواره های فرضی بر سازمان بندی ادراکی و کنترل و ارزیابی رفتار تأثیر و منجر به افسردگی می گردند(هاوتون و همکاران، 1989؛ ترجمه قاسم زاده، 1383، ص226). بنابراین، با مرور پیشینه‌ی نظری، اکنون این پرسش اساسی مطرح می گردد که آیا گروه درمانی شناختی– رفتاری به شیوه­ی گروهی برکاهش احساس­تنهایی و افزایش خودکارآمدی عمومی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی مؤثر است؟اهمیت و ضرورت پژوهش     
   یکی از مهم ترین نعمت­ها، نعمت تندرستی و سلامت است که می­تواند در موفقّیت انسان عاملی مهم باشد. یک جامعه نیز، تنها زمانی قادر خواهد بود راه ترقّی و تکامل را طی کند که متشکل از افرادی سالم و بانشاط باشند. در این رابطه، اختلال افسردگی، یکی از مشکلات ناتوان کننده و رایجی است که حرکت پویا و با نشاط افراد را در زندگی سلب می کند. سیلیگمن(1992)، افسردگی را به عنوان سرماخوردگی روانی می شناسد. این تشبیه به خاطرشیوع فراوانی این اختلال روانی است. نماد بارز افسردگی، کاهش عزت فردی است. با توجه به وسعت میزان افسردگی در جامعه و اخباری که هر روز در رسانه های جمعی از افسردگی  منتشر می شود، چنین استنباط می­گردد که کار تحقیقی و پژوهش بیشتر در این حوزه، از اهمیت و ضرورت بسزایی برخوردار است.    یافته های پژوهشی نشان می دهد که حدود پنجاه درصد از بیمارانی که دچار نخستین دوره ی اختلال افسردگی اساسی هستند، پیش از آنکه دوره ی اول شناسایی شود، علایم چشمگیری از افسردگی داشته اند. نخستین دوره ی افسردگی در پنجاه درصد از بیماران، بیش از چهل سالگی روی می­دهد، و اگر دیرتر شروع شود با فقدان سابقه­ی خانوادگی اختلالات خلقی، اختلال شخصیت ضد اجتماعی، و سوء مصرف الکل همراهی دارد. هرچند مطالعات نشان داده است که اثر بخشی شناخت درمانی با دارو درمانی مساوی است؛ اما در اکثر این مطالعات معلوم گردیده است که عوارض آن کمتر از دارو درمانی است؛ و در پیگیری، نتایجی بهتر از دارو درمانی داشته است(به نقل از قاسم زاده، 1383، ص230). در این زمینه، بک و همکاران(1979) توصیه می کنند که درمان­های متداول مانند بستری کردن و استفاده از دارو فقط در موارد بسیار شدید یعنی مواردی که خطر خودکشی در افراد افسرده بالا است، بکار رود.
    منابع تحقیقی فراوان بر این نکته تأکید دارند که در افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی، علاوه بر نشانه­های  بی­علاقگی، بی­اشتهایی و بی­خوابی، تغییرات روانی- حرکتی مانند بی قراری، ناتوانی در نشستن، به این طرف و آن طرف رفتن و به هم فشردن دست ها یا کندی مانند کندی گفتار و حرکات بدن نیز در افراد افسرده مشاهده می­شود. همچنین، شخص ممکن است خستگی مداوم بدون فعالیت جسمانی را گزارش کند. احساس گناه و بی ارزشی در دوره ی افسردگی اساسی ممکن است شامل ارزیابی های منفی و غیر واقعی از ارزش خود یا اشتغال ذهنی با احساس گناه یا نشخوار ذهنی با شکست های جزیی گذشته باشد. این قبیل افراد رویدادهای معمولی و کم اهمیت روزمره را شواهدی دال بر کاستی های شخصی دانسته و رویدادها ر اسوء تفسیر می کنند. بسیاری از افراد افسرده نیز که در توانایی تفکّر، تمرکز، یا تصمیم گیری مشکل دارند، احتمال دارد به آسانی دچار حواس پرتی شوند یا مشکل حافظه داشته باشند. در اکثر موارد ممکن است افکار مربوط به مرگ، اندیشه هایی درباره ی خودکشی یا اقدام به خودکشی در این افراد وجود داشته باشد. اگرچه فراوانی، شدت و مهلک بودن این افکار نیز در نوسان است(کاپلان و سادوک، 2007، ص107).
    به دلیل اهمیت اختلال افسردگی اساسی، امروزه در بین درمان های مطرح برای مقابله با آن، شناخت درمانی به صورت گروهی از اهمیت بیشتری برخوردار می باشد و به عنوان یک مداخله کم هزینه و کوتاه مدت به عنوان درمان انتخابی این اختلال به شمار می رود. از طریق شناخت درمانی، تفکر منطقی در فرد شکل می گیرد و به بیمار کمک می کند که با افکار خود به گونه ای متفاوت ارتباط برقرار کند و کنترل و آگاهی شناختی قابل انعطافی را گسترش دهد و به این باور برسد که همیشه برای دیدن چیزها بیش از یک راه وجود دارد. به ویژه، در گروه درمانگری شناختی- رفتاری، که فرد در گروه بدون ترس از تنبه و سرزنش شدن احساسات خود را می شناسد و بر اثر تعلق به گروه، امنیتی در خود احساس می کند. به این وسیله می تواند با نگرانی ها و مشکلاتش مواجه شود و به یافتن راه حل برای آنها بپردازد(ولز و پایاگرجی، 2004، ص25). از سویی، به دلیل اینکه تقریباً دو سوم بیماران افسرده به خودکشی می­اندیشند و 10 تا 15 درصد آنها ا ز این طریق به زندگی خود خاتمه می دهند، اهمیت توجه به افسردگی به عنوان یکی از اختلالات مهم روان شناختی بیشتر آشکار می شود(سادوک و سادوک، 2003؛ به نقل از هاشمی و همکاران، 1389، ص86).

    افسردگی، اختلالی است که مؤلفه های شناختی زیادی در تبیین این اختلال مطرح هستند. احساس تنهایی و خودکارآمدی از جمله متغیرهای هستند که بر کیفیت و رشد افسردگی اساسی دخالت داشته و برآن اثر می­گذارند. از آنجا که در کشور ما عمدتاً به درمان های دارویی توجه می­شود و اهمیت کمتری به درمان های شناختی– رفتاری صورت می­گیرد. غالب بیماران افسرده مراجعه کننده به مراکز درمانی و بیمارستان ها، معمولاً پس از مداخلات دارویی ترخیص می شوند. در نتیجه، به واسطه ی تک بعدی بودن درمان و عدم توجه به جنبه های شناخت درمانی، احتمال بازگشت مکرر علائم در این بیماران وجود دارد، لذا این ضرورت احساس می گردد تا با اجرای پژوهش حاضر تأثیرگروه درمانی به شیوه شناختی– رفتاری بر کاهش احساس تنهایی و افزایش خودکارآمدی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی بررسی شود. در این راستا، هدف پژوهش حاضر نیز تلاش در زمینه ی کاربرد این شیوه ی درمانی در کاهش 

ادامه مطلب

سایت های دیگر :

 
1399/03/04
مدیر سایت

پایان نامه اثر بخشی واقعیت درمانی در تمایز یافتگی وهموابستگی زوجین ناسازگار

خودمتمایزسازی از نظر بوئن  به توانایی اشخاص برای تمایز خود از خانواده اصلیشان در سطح عاطفی و عقلی اطلاق می شود. خودمتمایزسازی به میزان و درجه ای که فرد قادر است بین الف) عملکرد عقلانی و هیجانی و ب) صمیمیت و استقلال در روابط، تعادل برقرار کند(گلید[23]، 2000) (تیموری آسفیچی, 1391)  . اشخاصی که در قطب پایین این ، مقیاس قرار دارند، کسانی هستند که عقل و عاطفه شان چنان درهم آمیخته است که زندگیشان تحت اختیار احساسات اطرافیانشان قرار دارد. در نتیجه، به سادگی دچار بدکاری می شود. آنها به خاطر آنکه اشخاصی ترسو و به لحاظ عاطفی نیازمند هستند، فردیت خود را فدای کسب اطمینان از سوی دیگران می کنند. افرادی هم که در قطب بالای مقیاس قرار دارند از لحاظ عاطفی پخته هستند. آنها می توانند به میل خودشان احساس یا کردار داشته باشند و تعریف واضح و روشنی از  خود دارند (گلدنبرگ، ایرنه و گلدنبرگ، هربرت ترجمه شاهی براواتی, 1388) . براساس نظر برادبری [24](1995),گلمن وکرامر[25](1987)تجربیات و مشخصه های فردی با سازگار ی زناشویی در ارتباط هستند. خودمتمایزسازی به عنوان یکی از مشخصه های فردی با سازگاری زناشویی ارتباط دارد (زارعی, 1393). همچنین اسکورن ودندی [26](2004)درپژوهش هایی که درموردتمایزیافتگی انجام دادند به این نتیجه رسیدند،سطوح بالاترتمایزیافتگی به طور معناداری  پیش بینی کننده ی سطوح بالاترکنترل موفق درموقعیتهای مختلف وسازگاری زناشویی بالاتر بوده است .پژوهش گای یی،گلد[27](2003) نشان دادکه ارتباط منفی قابل توجهی بین سطوح تمایزیافتگی وتعارض  زوجی بین زوجین نظامی وجودارد.از سوی دیگردلبستگی در بزرگسالان به یک پیوند قوی عاطفی میان  دو نفر مربوط است که آنها را بر می انگیزدتا به رفتاری که رابطه شان را حفظ می کند متعهد باشند (شیشه بر, 1393).
دلبستگی تقریباً با معنی وابستگی متقابل نزدیک است یعنی یک نوع وابستگی سالم بین طرفین بر قرار می شود که هیچ یک  نیاز مند نیست که طرف مقابل را به خود نیازمند کند و احساس نا امنی در آن وجود ندارد در صورتیکه در هم وابستگی رابطه ای بیمارگونه وجود دارد که در آن دو  طرف محتاج و نیازمند این نیازمند بودن طرف مقابل هستند و هریک از نیاز دیگری در جهت ارضاء خود بهره می گیرد و هر کدام برای خوشبختی به دنیای خارج از خود متوسل می شوند (شیشه بر, 1393).
رابرت سابی[28] تعریفی ازهم وابستگی به این شرح ارائه کرده است: ” وضعیت هیجانی- عاطفی، روان شناختی و رفتاری، که ناشی از مواجهه ی طولانی مدت فرد با مقررات و رسوم توان فرسا و ظالمانه ای است که از بیان آزادانه ی احساسات و همچنین گفتگوی مستقیم درباره ی مشکلات شخصی و بین شخصی جلوگیری می کند (شیشه بر, 1393). در این میان دیر، روبرت و لانگ[29])2005)، یازده تعریف برای هم وابستگی عنوان کردند و متوجه شدند که هسته اصلی ویژگی های هم وابستگی شامل تمرکزبیرونی، ایثار خود ، کنترل دیگران و سرکوب احساسات می باشد (مثقالی, 1393).”ونتایج تحقیق نوریگا[30] و همکارانش (2008) نیز نشان می­دهد که میزان هم­وابستگی در خانواده­هایی که حداقل یک عضو معتاد دارند نسبت به خانواده­هایی که معتاد ندارند ولی دارای روابط معیوب (بی­توجهی به فرزندان، عدم ارتباط احساسی و عاطفی و.) هستند، پنج برابر بیشتر است (Noriega, 2008).

واقعیت درمانی گلاسریکی از مداخلات درمانی رایج در راه توصیف انسان، تعیین قوانین رفتاری و چگونگی نیل به رضایت، خوشبختی و موفقیت محسوب می شود( جونز و پاریش [31] 2005) (قربانعلی پور, 1393).تئوری انتخاب  به عنوان روانشناسی کنترل درونی ,در نقطه مقابل روانشناسی کنترل بیرونی است وآموزه اصلی این نظریه این است که ما انسان ها بیش از آنچه تصور می کنیم بر زندگی خود تسلط داریم  ولی متاسفانه بخش زیادی از این کنترل ها غیر موثر ونا کار آمد ند ویاد نگرفته ایم انتخاب های موثر داشته باشیم (ویلیام گلاسر 

ادامه مطلب

سایت های دیگر :

 
1399/03/04
مدیر سایت

پایان نامه اثربخشی زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر در بهبود مشکلات روانشناختی زوجین افسرده

برای افراد مبتلا به افسردگی در نظر گرفته شده است.  یافته های حاصل از پژوهش های مربوط به درمان زناشویی برای افسردگی نشان می دهد که وقتی شخص میتلا به افسردگی فشار زناشویی را نیز تحمل می کند،  درمان زناشویی رفتاری به اندازه درمان شناختی در کاهش افسردگی موثر است( جاکوبسن[36] و تراکس[37]، 1991).  همچنین عیار بروز طلاق، بین بیماران مبتلا به اختلال خلقی بالا است و تقریبا نیمی از همسران اعتراف می کنند که اگر می دانستند همسر آنان مبتلا به اختلال خلقی خواهد شد با او ازدواج نکرده و فکر بچه دار شدن هم نمی کردند( کاپلان، سادوک و گرب، 1994). همچنین افسردگی معمولا با مشکلات بین فردی، شامل فشار زناشویی و خانوادگی ارتباط دارد یعنی  می توان گفت افسردگی نه تنها  بر مشکلات زناشویی تاثیر دارد بلکه مشکلات زناشویی بر شدت افسردگی می افزاید. 
    بنابراین با توجه به اینکه خانواده بنیادی ترین تشکل اجتماعی و اصلی ترین جزء اجتماع است و بر عکس سایر نظام های اجتماعی، ورود به داخل سیستم خانواده از طریق تولد، به فرزندی گرفتن یا ازدواج است و تنها با مرگ، عضویت در خانواده از بین میرود( موسوی، 1384)، با این وصف به وضوح اهمیت پیشگیری و مداخله در مشکلات زناشویی با آموزش رویکردهای زوج درمانی کاملا ضروری به نظر می رسد در حالی که پیشرفت در تکنیک ها و حتی یافته های علمی در مورد زوج درمانی با کندی بیشتری نسبت به سایر مدل های درمانی صورت میگیرد و تحقیقات صورت گرفته در این زمینه کمتر به عامل فرهنگ توجه دارند(یونسی، 1382). اکنون سوال این است که زوج درمانی چقدر موثر است؟ مطالعات نشان میدهد که انواع مختلف زوج درمانی آثار متوسط تا قابل ملاحظه ای  از نظر آماری و اغلب قابل ملاحظه از نظر بالینی دارند(اشنایدر[38]، کاستلانی و ویسمن[39] 2006).شادیش و بالدوین[40] (2003) شش پژوهش فراتحلیل را بررسی کردند که زوج درمانی را با گروه کنترل مقایسه میکرد. بر پایه ی این مطالعه شادیش و بالدوین میانگین کل اندازه اثر را برای زوج درمانی 84 درصد گزارش کردند. این اندازه اثر نشان میدهد که یک شخص متوسط دریافت کننده ی زوج درمانی در پایان درمان بهتر از 80 درصد افرادی بود که در گروه کنترل قرار داشتند. با توجه به مقدار محدود روش های زوج درمانی که توسط APA (چامبلز و هالون[41] 1997) به عنوان درمان های تثبیت شده یا احتمالا موثر تایید شده است، شادیش و بالدوین(2003) معتقدند که درمانگران باید سایر مداخلات تایید شده در مطالعات فراتحلیل را مد نظر قرار دهند. زوج درمانی رفتاری بکپارچه نگر نوعی رفتاردرمانی مبتنی بر بافت است که به زوج ها کمک میکند تا رضایتمندی و سازگاریشان افزایش یابد. مهم ترین استراتژی هایی که در زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر استفاده گردید به قرار زیر است:

ایجاد پذیرش از طریق اتحاد همدلانه
ایجاد پذیرش از طریق گسستگی متحدانهایجاد تحکل از طریق تمرین رفتار منفی در جلسه درمان
ایجاد تحمل از طریق تمرین رفتار در منزل
افزایش تحمل از طریق رسیدگی به خودافزایش تعاملات مثبت زوج از طریق مبادله رفتار
آموزش ارتباط حل مسئله(ویلر، کریستنسن و جیکوبسن 2008).
    پژوهش ها ی زیادی اثربخشی این درمان رانشان داده اند به عنوان مثال، جیکوبسن و همکاران(2000)  و دیوید اتکینز و همکاران(2005). علاوه بر اینها مطالعه‌ای که روی زنان افسرده‌ی دچار ناراحتی زناشویی انجام گرفته است نشان داده که IBCT در کاهش افسردگی آنها به اندازه‌ی شناخت درمانی اختصاصی برای افسردگی، مؤثر است ( دمینژیا و همکاران 2009). همچنین جیکوبسن و همکاران(2000) نشان دادند که در استفاده ازدرمان IBCT، 80 درصد از زوج ها بهبود قابل ملاحظه از نظر بالینی داشتند، همچنین در پژوهشی دیگر کریستنسن و همکاران(2004) میزان اثر 71 درصد برای IBCT پیدا کردند. دلایل زیادی برای این میزان اثر از طرف پژوهشگران  عنوان شده است. یکی از مهم ترین این دلایل استفاده از تکنیک های پذیرش در IBCT است. همچنان که گفته شد IBCT درمان مبتنی بر پذیرش است.
     در این  پژوهش سعی شد تا این مکانیزم های درمان در افزایش سطح رضایت زوج، کاهش تعارضات زناشویی از قبیل افزایش کنار آمدن و رفتارهای مثبتی که افراد دوست دارند همسرشان انجام دهد، و کاهش خشونت که شامل اعمال پرخاشگرانه ای است که زوج در یک مشاجره نشان میدهند، استفاده شود.
      با در نظر گرفتن شیوع بالای مشکلات زناشویی و بررسی پژوهش هایی که در مورد رویکردهای زوج درمانی صورت گرفته است،  شناسایی و درمان این مشکلات اهمیتی دو چندان پیدا میکند، همچنین با توجه به  ویژگی های مثبت زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر، از جمله تاکید بر دو مولفه ی پذیرش و تغییر که لازمه داشتن یک ارتباط مناسب با همسر می باشد و  اینکه  در چندین پژوهش تجربی و کنترل شده، اثربخشی بالایی را برای  این مدل درمانی  گزارش   کرده­ اند و فقدان پژوهش کافی در زمینه بررسی اثربخشی این شیوه درمانی در زوجین ایرانی، موضوع این تحقیق اثر بخشی زوج درمانی رفتاری یکپارچه نگر در درمان مشکلات زناشویی است تا تاثیرات فنون مبتنی بر پذیرش مورد پژوهش قرار گیرد، از طرفی به دلیل مطرح بودن زوج درمانی به عنوان یکی از روش های اثربخش در درمان اختلال افسردگی و نقش مهم مشکلات زناشویی در افسردگی، در این پژوهش اثربخشی این درمان در  کاهش علایم افسردگی نیز مورد بررسی قرار میگیرد.
1-3 – اهمیت پژوهش :
   افسردگی اختلالی است که زندگی میلیون ها نفر در سراسر جهان را تحت تأثیر قرار داده است تا جایی که عده ای افسردگی را رایج ترین اختلال روان پزشکی می دانند. شیوع بالای افسردگی باعث شده که این اختلال همواره از سوی پژوهشگران مورد توجه قرار گیرد و بررسی آن جزء  مطالعات مهم در حوزه آسیب شناسی روانی محسوب گردد ، به طوری که نظریه ها و پژوهش های بسیاری در مورد توجیه این اختلال موجود است          از سویی دیگر افسردگی یک اختلال عود کننده نیز می باشد ، بیشتر افرادی که برای اولین بار مبتلا به افسردگی می شوند ، حتی در صورت بهبودی کامل نیز دوره هایی از عود را تجربه خواهند کرد هارتون؛ کرک و سالکوس کیس؛ کلارک (1989)پیش بینی سازمان جهانی بهداشت برای 2020 حاکی از این است که تا آن سال افسردگی در بین تمام بیماری ها ، مقام دوم را از نظر آسیب های ناشی از بیماری خواهد داشت ( سگال و همکاران 2002 ).  همچنین افسردگی یکی از مهم ترین عوامل دخیل در خودکشی نیز محسوب می گردد  و اگر احتمال بالای خودکشی در اثر افسردگی را به سایر پیامدهای آن از جمله طلاق ، اختلال در روابط بین فردی و اختلال در عملکرد شغلی و مشکل در تربیت فرزندان اضافه کنیم خطر و میزان آسیب زایی این اختلال آشکارتر می شود .
    در چنین شرایطی نیاز به پژوهش در مورد اثربخشی شیوه های درمانی موجود برای درمان افسردگی در جوامع مختلف ، به منظور بررسی میزان تناسب آنها با شرایط خاص فرهنگی ، اجتماعی و اثربخشی سریع ، پایدار ، کم هزینه و برخوردار از حمایت تجربی لازم و ضروری است .     از طرفی با توجه به اینکه IBCT [42]رویکرد مناسبی در برطرف کردن نقاط ضعف زوج درمانی رفتاری می تواند باشد و پژوهش هایی که اجرا شده است موید این موضوع است(یلر[43] و همکاران2008)، اما مولفین این پژوهش ها نیز معتقدند که پژوهش های بیشتری به ویژه به صورت تک موردی نیاز است تا مطالعات قبلی قابل تایید و تعمیم باشد. پژوهشگران دیگر نیز ( برای مثال بارس و گوران، 2008) معتقدند که در حال حاضر هیچ یک از درمان های جدید ملاک های EST[44] را برآورد نمیکند و به ویژه IBCT باید توسط پژوهشگران مستقل ارزیابی گردد. بسیاری از پژوهشگران ( به عنوان مثال کریستنسن[45] و همکاران 2005، اشنایدر و همکاران 2006) اخیرا به این نتیجه رسیده اند که پژوهش های زوج درمانی با گروه های بزرگ تصادفی سازی شده محدودیت های فراوانی برای پژوهشگران دارد و تاکید کرده اند که کار کردن با تعداد کمی از زوج ها به صورت عمیق تر و دقیق تر فهم و 

ادامه مطلب

سایت های دیگر :

 
1399/03/04
مدیر سایت

پایان نامه اثربخشی آموزش استرس‌زدایی مبتنی‌بر ذهن‌آگاهی (MBSR) در طرح‌واره‌های هیجانی

برخی نویسندگان ناباروری را معادل مرگ فرزند یا همسر دانسته‌اند(کدم[80] و همکاران،1990؛ اسکارف[81] و ونشل[82]،2000) و به عنوان یک بحران زندگی فشار هیجانی‏اش برابر با وقایع آسیب‏زای زندگی است (جینگ و همکاران، 2014). تحقیقات متعدد نشان می‌دهد که فرآیندهای درمان ناباروری موجب ایجاد سطح بالایی از تنش روانی و استرس در زنان نابارور می‌گردد(اندرهیم[83] و همکاران، 2005).
تجربه ناباروری منجر به حس از دست‌دادن[84] می‌شود که این حس برای زوج محسوس و یا نامحسوس است. محسوس مانند شکست در فرآیند پزشکی و سقط جنین و نامحسوس مانند احساس نامطمئن از نتایج(دیاموند[85] و همکاران،1999). همانطور که با هر از دست دادن غصه‌دار می‌شویم، عزاداری برای کودک متولد نشده پیچیده است. تا از دست‌دادن واقعی نباشد کسی نمی‌تواند سوگواری کند. بنابراین بسیاری از این زوج‌ها در برزخ هستند و از دست دادن مبهم یکی از زیان‌های استرس‌زایی است که زوج می‌تواند تجربه کند(باس[86]،1999). ممکن است زوج‏های نابارور در کل از نظر سلامتی روانی نرمال باشتند ولی چندین مطالعه نشان داده است که مقابله با ناباروری با افزایش قابل توجه سطوح علائم روانی چون پریشانی، افسردگی و اضطراب همراه است (جینگ و همکاران، 2014).یکی از مواردی که در بین زوج‌های نابارور بسیار تحقیق و بررسی شده است، افسردگی است(دنیلوک و ترنچ[87]،2007؛دیاموند[88] و همکاران،1999؛ کرایج[89]، گارنف‌اسکی [90]و ولیت‌استرا[91]، 2008؛ لیکریدو[92]، گرونتی، دلتسیدو، لوترلدیس و وسلاماتزیس[93]2009؛ نوربلا [94]و همکاران،2008؛ مک‌کیلان، گریل،وایت و جکوب[95]، 2003؛ شهید[96]،2009؛ اسپکتور[97]،2004 ؛ توزنده‌جانی و همکاران،1393؛ طلائی و همکاران، 1393). شهید در تحقیقی نشان داد که نرخ افسردگی در خانم‌های نابارور دو برابر بیشتر از خانم‌های بارور است. اخیرا در تحقیقی نوربلا[98]و همکاران(2009) روی یک نمونه ایرانی انجام دادند، متوجه اختلالات روانپزشکی، اللخصوص افسردگی، حساسیت بین‌فردی و افکار پارانویید شدند که این خانم‌ها دوبرابر بیشتر از خانم‌های نابارور دارند. در تحقیقی که در سال 1991 توسط برگ و ویلسون [99]انجام شد، نشان داد که افسردگی و حساسیت بین‌فردی همراه با نشانه‌های سایکوتیک در جمعیت خانم‌های نابارور بطور قابل ملاحظه‌ای بیشتر از جمعیت خانم‌های بارور بود.
افسردگی در بین خانم‌های تحت درمان باروری هستند، ممکن است بر اثر انباشته شدن ناامیدی‌ها و استرس‌هایی باشد که از یک سری شکست‌های درمان بوجود آمده است(دیاموند[100] و همکاران، 1999). ناراحتی، خشم، ناامیدی و ناکامی حاصله از شکست در درمان، ممکن است منجر به افسردگی و سایر اختلالات روانشناختی شود چراکه زمانی برای ناراحتی و غصه‌خوردن در بین دوره‌های درمان باروری که زمان‌بر هست وجود ندارد و در حین این فرایند افزایش سن نیز اتفاق می‌افتد که این امر روی خوب بودن[101] روانشناختی هم اثر خواهد گذاشت(برنادت[102]،2010).

 

ادامه مطلب

سایت های دیگر :

 
1399/03/04
مدیر سایت
 
مداحی های محرم